Tuesday, Sep 19, 2023

صفحه نخست » انقلاب ۱۴۰۱ پادزهر فرهنگ اسلامی و نظام اسلامیِ برآمده از آن است، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_5.jpg"با اسلام و مسلمانان چه باید کرد؟" و نیز "با فرهنگ اسلامی و نظام سیاسی برآمده از آن چه باید کرد؟» پرسشهایی بوده اند در گفتگو میان من و آقای اکبر کرمی در برنامه "پشت عینک دیگران". این مقاله کوتاه توضیح دیگریست از جانب من به این پرسش ها.

اسلام و مسلمانان مانند بقیه ادیان و پیروانشان در جامعه ی متکثر دارای حقوق مدنی بوده و می توانند آزادانه مناسک دینی خود را بجا آورند . در یک نظام سیاسی متکثر همان حقوق برایشان در نظر گرفته خواهد شد که با بقیه ادیان و قوم دینی. یعنی، در نظام سیاسی مبتنی بر آزادی فرد، آزادی همه ی قوم های دینی در جامعه تضمین خواهد شد و دولت مسئول اجرای آن است. اما مسئله امروز این نیست که سرنوشت اسلام و مسلمانان به کجا کشیده می شوند مسئله این است چگونه می توان از شّر فرهنگ اسلامی و نظام سیاسی برآمده از آن نجات پیدا کرد؟ اگر ما بتوانیم به پرسش مبتنی بر "با فرهنگ اسلامی و نظام سیاسی برآمده از آن (که روزگار ما را تیره و تار کرده) چه باید کرد" پاسخ دهیم در اینصورت به حتم و یقین به پاسخِ "با مسلمانان و اسلام چه باید کرد" خواهیم رسید.

وقتی سخن از "فرهنگ اسلامی" به میان باشد منظور آن فرهنگی است که تمام شئون زندگی و نحوه زیست را در سیطره خود دارد و بر این اصل بر آدم‌هایش تعین و تکلیف می کند. مسلماً اسلام مانند هر دین دیگر، نوع ارزشهای برخاسته از ذهن انسان است. و ارزشهای انسانی - می خواهد در هر سطحی که باشد - در فرهنگ ها مورد نقد و نفی قرار می گیرند. نسل هایی که از پی هم می آیند با روشها و درک و فهم تازه خود به موضوعات، شرایط تحول در سازمان اجتماعی جامعه را فراهم می آورند. یعنی روشها و تمایل به سبک زندگی تازه و "تحول در سازمان اجتماعی" با هم پیوند دارند. اسلام از روز نخست با در دست داشتن تکلیف برای چگونه زیستن به میدان آمده بود و در سراسر تاریخ اش وضعیت زیستی جهنمی بوجود آورده است. ایران جمهوری اسلامی و وضعیت اسفبار مردم نمونه ی روشن این جهنم است. برای نجات از این جهنم، پیش از هر چیز باید دانست که این جهنم از بطن فرهنگ اسلامی سر برآورده و در همه ی این هزار و سیسد سال خصوصاً در نظام سیاسیِ ۴۴ ساله اش، در آتش آن می سوختیم بی آنکه صدایمان در آید. نه اینکه این را نشناخته دست و دامن ایران باستان شویم که اگر هم چیزی در آن بوده در این هزار و سیسد سال از اسلامخواهی و مسلمانی تمام هستی اش به فنا رفته و اثری از آن باقی نمانده است. یتیمی و ازخودباختگی خود را نمی توانیم با امساک جستن از سنن باستانی جبران مافات کنیم. هر آنچه امروز بخواهد برایمان موضوع شود تا از این منجلاب بیرون آییم، بی تردید و در قدم اول بایست در جایی که ایستاده ایم را برای خود روشن کنیم و بشناسیم تا اگر وجدان و اراده ای در ما بیدار شد سپس از همانجا آغاز کنیم.

این نکته هم ناروشن نماند که طنز پردازی در حوزه اجتماع امریست هنری و هنرمندانه. نمی توان هنر و هنرمند را محدود به این کرد تا کاری با صاحبان قدرت و دین نداشته باشند. طنز هنری که بخشاً نیش زدن و مسخره کردن است با همه کس و همه چیز کار دارد و وجهی از روش نقد و نقادی هست. در غرب فیلم هایی همچون "وسوسه های مسیح" ساخته می شوند که بی احترامی محض به مسیح است و قوانین جاری هم چنین "بی احترامی" را رفتار مجرمانه نمی داند. اگر از مقوله "دین ستیزی" و جنبه منفی دادن بدان بگذریم که دیگر لوس و بی مزه شده، در جوامع باز و آزاد، دین ستیزی یا ستیز با هر نوع ارزش، رفتار و عمل دیگران مجاز است. دین، ارزش است. ارزشی که انسان برای نوع زیستن خویش خلق کرده و در مقطع دیگر برای نوع دیگری از زیستن می تواند آن را از خود بزداید. تمام تاریخ جوامع بشر مملو از تکرار خلق ارزشها و ستیز با آن است. خلق ارزشهای بشری و مجدداً زدودن آن از خود چه در قالب دین و چه در هر نوع قالب اعتقادی دیگر، مشمول فکر آزاد انسان است. "دین ستیزی" فارغ از هر نوع رفتار فاشیستی و غیره، در واقع، خاستگاه فکر آزاد انسان و انسانی است. بدون دین ستیزی و بدون ستیز با هر نوع ارزشهای دیگر، فکر بوجود نمی آید. آنچه مهم است، ستیز در جوامع باز و آزاد با هر چه که هست نمی بایست فیزیکی باشد که در اینصورت عملی مجرمانه رخ داده و مجرم تحت پیگرد قانونی قرار می گیرد.

اکنون ما با ایران اسلامی و نظام اسلامی روبرو هستیم. پس اینجا نه صرف اسلام و مسلمانی بلکه فرهنگ ایران اسلامی مطرح هست. پس اگر پرسش این باشد که با این فرهنگ که تمام رویدادهایش اسلامی بوده و همواره دگر اندیشی را سرکوبیده چه باید کرد؟ پاسخم اینست؛ ابتدا بایست این فرهنگ و رویدادهایش را شناخت و سپس در فکر پادزهری بود تا به وی تزریق کرد. این "پادزهر" چیزی نیست جز نیروی فکری، اجتماعی و سیاسی، که باعث ایجاد بنیان های فرهنگ نوین مبتنی بر معیارهای عقل به موضوعات، خواهد شد. بگمانم انقلاب ۱۴۰۱ مهسایی به دلیل وزن اجتماعی سکولار و متمایل به فردگرایی شهروندی می تواند آغاز روند ساخته شدن چنین پادزهر باشد. تمایل و خواست انقلاب ۱۴۰۱ به گواه تحولات اجتماعی در بطن جامعه و همچنین رفتارهای نسل های حاضر در تناسب با همان تمایل و خواست، در برگیرنده آماجی ست به سمت ایجاد بنیان های فرهنگ نوین و نظام سیاسی. آنچه انقلاب مهسایی از بطن جامعه بیرون کشیده نشان از دگردیسی در سطح اجتماع و جامعه بوده که در وجه تلاش در آزادی پوشش، نیرومند و پیگیر در حال مبارزه است. مبارزه با حکومت اسلامی منشأ گرفته از فرهنگ اسلامی بخشاً، این فرهنگ را نیز نشانه گرفته است. پیروزی و موفقیت این مبارزه زمانی نهایی خواهد شد که بتوانیم بالحاظ بنیان های فکری، اجتماعی و سیاسی از آن بطور کامل جدا گردیم. این جدایی آغازی خواهد شد در ایجاد بنیان های ارزشهای نوین انسانی و حقوق شهروندی. و اینها نقش پادزهر را در فرهنگ اسلامی و نظام سیاسی اسلامی بازی خواهند کرد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy