در شفاف سازی تاریخ -۷
چندین سال به کتابفروشی فرهنگ سرای لندن، رفته بودم، در قفسه کتابها چشمم به کتابی تحت نام «بود و نُمود خمینی» از آقای گنجی که آن را در سال ۱۳۹۰ منتشر کرده است، افتاد. کتاب را تورقی زدم. ناگهان چشمم به بمب ناپالم و آقای خمینی و بنی صدر به عنوان فرماندهی کل قوا در تاریخ ۷/۶/۵۸ افتاد. با دیدن این تیتر مات و حیران و متعجب شدم. هر چه این قسمت را نگاه و مطالعه میکردم بر تعجبم، افزوده میشد. هر کسی حق دارد مخالف و یا موافق کسی باشد، اما دروغ و اتهام زدن حتی به دشمن میتواند کار تبهکاران و تشنگان قدرت باشد. وقتی به گذشته باز گشتم که او پیشتر دکتر شریعتی را نیز با همین روش بی انصافانه مورد بحث قرار داد بود. او آنقدر در تحریف نظرات شریعتی افراط میکند که در جایی بی محابا او را متهم میکند که گویی او بوده است که زنان را گونی پوش کرده و جاده صاف کن نظرات فقهی مشمئز کننده فقهای بعد از انقلاب بوده است:
«شریعتی حقوق اسلامی را حلال مشکلات زنان میدانست. این حقوق، آن چنانکه فقها بازگو کردهاند، پیامدهای باورنکردنی و ناپذیرفتنی بسیار دارد. به عنوان مثال، آقای خمینی، استفاده شهوانی از شیرخوارگان را هم مجاز میداند: "همبستری با زن قبل از اینکه ۹ سالش تمام شود چه ازدواج دائم باشد و چه متعه جایز نیست. و اما سایر کامجوییها، مانند لمس شهوت آمیز او و در آغوش فشردنش و ران به ران او مالیدن، اشکالی ندارد. و این قبیل کارها با دختر شیرخواره هم میتوان کرد» (۱) و بعد آقای گنجی به راحتی بخشهایی از کتاب " مشروطه ایرانی" آقای دکتر ماشاء الله آجودانی را که در اثر سالها تحقیق، نگاشته است بدون ذکر منبع به نام خود در خارج نشر داده است. برای اطلاع از جزئیات بیشتر این رقت علمی خوانندگان را به مقاله آقای احمد افرادی که در این زمینه تحقیق کرده ارجاع میدهم، مواردی از این تقلبات و به زبان شفافتر، فقدان اخلاق تحقیق نزد ایشان را نشان دادهاند. افرادی میگوید: «آقای گنجی، گاه «اندیشه» و عموما «فراز»های بسیاری از کتاب مشروطه ایرانی را (غالبأ، بی هیچ کم و کاست و ـ به ندرت ـ با تغییراتی ناچیز) در نوشتهاش میآورد، بی آن که به آن کتاب ارجاع بدهد و یا نامی از نویسندهاش بیاورد. ببینیم چگونه.....» (۲) و بعد هم ۱۴ مقاله درباره آقای بنی صدر تحت عنوان "والله من به بنی صدر رای ندادم" را در سایت میهن منتشر کرد. البته نقد تاریخ و از کردار و اعمال مسئولان کشور حق هر کسی است اما با دروغ و تزویر و قلب تاریخ کسی را کوبیدن فقط رسم زورپرستان است. بر خود فرض دانستم پس از مطالعه مقالات آقای گنجی، و در پیوند با مطالبی که وی در این مقالات ابراز کرده است، دانستهها و مشاهدات خویش، هم از دوران زندان دهه ۶۰ و هم در دوران خارج از کشور را بیان کنم. و آن را در تحت عنوان «آقای گنجی، اگر از جنس رژیم نیستیم...» (۳) هم در سایت میهن و هم در سایت گویا بدین قصد که شاید تنبیهی باشد و ایشان دست از تخریب خود و دیگران بردارد، منتشر شد. اما وقتی این بار که این دروغ فاحش و بین و ساختگی را دیدم، نظر بعضیها که میگفتند، شاید، اصلاً آقای گنجی برای از بین بردن و تخریب دیگران به خارج آمده است در من تقویت شد. که اگر غیر از این بود چگونه ممکن است که شخصی نظیر آقای گنجی که خود را آدمی پژوهشگر، زیرک، توانا، آگاه، دانا، همه چیز دان، تاریخ دان و در جریان وقایع آن دوران بوده و حتی خودش در آن زمان در سپاه آموزش فرهنگی به سپاهیان میداده است، خود را به تجاهل زده و یا حقیقتاً دچار فراموشی گشته و چنین دروغی را از خود بسازد؟ هرچه این مسئله را با خود مرور و رویش فکر کردم از این همه بی اخلاقی، نادرستی، دروغگویی و بی دینی نه تنها بر تعجبم افزوده شد، بلکه به این نتیجه رسیدم که حقا آقای گنجی تربیت شده مکتب قدرت پرستی خمینی که دروغ گفتن و زیر هر عهد و پیمانی را زدن جایز بلکه برای دین واجب میشمرد است واز او چنان تعلیم و تربیت یافته است و بنابراین بر ایشان حرجی نیست. شما را بیش از این خسته نکنم و به اصل مطلب بپردازم. با وجودی که روشن است و در تاریخ ایران فراموش شدنی نیست که در چه تاریخی بنصی صدر به ریاست جمهوری انتخاب شده و در چه تاریخی به فرماندهی کل قوا منصوب شده است، جهت یاد اور متذکر میشوم:
بنی صدر و فرماندهی کل قوا
آقای بنی صدر در ۵ بهمن ۱۳۵۸ به ریاست جمهوری انتخاب گردید و در ۱۵ بهمن ۵۸ حکم ریاست جمهوریش توسط آقای خمینی رهبر انقلاب تنفیذ گردید. ۱۵ روز پس از تنفیذ حکم ریاست جمهوری، آقای خمینی در تاریخ ۳۰ بهمن ۵۸، آقای بنیصدر را به نمایندگی خود به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب کرد.
متن حکم به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
«جناب آقای بنیصدر رئیسجمهوری ایران
در این مرحله حساس که احتیاج به تمرکز قوا بیشتر از هر مرحله است، جنابعالی به نمایندگی اینجانب به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح به ترتیبی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعیین کرده است منصوب میشوید. امید است که با شایستگی که جنابعالی دارید امور کشوری و لشکری و قوای مسلح به نحو شایسته با موازین اسلامی جریان پیدا کند. از خداوند توفیق همگان را در خدمت به ملّت اسلام خواستارم.
روحالله الموسی الخمینی ۳۰/۱۱/۱۳۵۸» (۴)
آقای اکبر گنجی در کتاب خود که آن را در سال ۱۳۹۰ بنام «بود و نُمود خمینی»، منتشر کرده است در مورد استعمال بمب ناپالم خمینی و بنی صدر آورده است:
«روز بعد در تاریخ ۷/۶/۵۸ در جمع اهالی عجب شیر و جوانرود طی سخنانی درباره... بازگشت و از نظر فقهای اهل سنت استفاده کرد تا بی دین بودن حزب دموکرات را به رخ بکشاند گفت: " آنها اسمهای مختلف میخواهند همه را سرکوب کنند و تحریکاتی میخواهند بکنند برای همین است نگذارند اسلام تحقق پیدا بکند و الا حزب دموکرات به اسلام کاری ندارد تا بگوید من سنی هستم، همه فقهای اهل سنت میگویند اطاعت اولی الامر واجب است و اینها نمیکنند، یعنی خلاف میکنند، بر خلاف رفتار میکنند. پس بدان اینها سنی نیستند اینها میخواهند شما را بازی بدهند، بگویند ما سنی هستیم و شیعهها با ما چه. اگر شیعهها با سنی مخالف بودند، چرا قبل از اینکه اینها به این شرارت دست بزنند، شیعهها نیامدند با شما جنگی بکنند. چه جنگی دارند؟ ما با شما برادر هستیم، جنگی نداریم با شما"[۱۷۱] صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد بهمن ۶۱، ص ۴.
فضا به سرعت در حال تغییر بود. بنی صدر طی تلفنی برای نجات یک گردان ارتش از آیت الله خمینی در خواست کرد تا از بمبهای ناپالم استفاده شود. آیت الله خمینی با در خواست وی موافقت کرد. متن پرسش و پاسخ به شرح زیر است:
«تلفن از آقای بنی صدر: " یک گردان (تقریباً سیصد نفر) از ارتش ایران، اکنون در یک گردنه کردستان در محاصرهاند، و تا به حال ۶۵ نفر زخمی شدهاند. دو راه وجود دارد: یا باید بمب ناپالم بزنیم - که تقریباً عواقب تبلیغاتی سوئی دارد - و یا اینکه در محاصره باشند - و احتمال از بین رفتن همه این گردان وجود دارد- تکلیف چیست؟... - انصاری"
آیت الله خمینی در پاسخ او نوشت: " بسمه تعالی - باید این محاصره شدگان را نجات داد؛ چه عواقبی دارد مانع ندارد" [۱۷۲]»
در واقع ورای این داستان معتقد است که این دیالوگ توسط تلفنگرام ثبت شده است نکته ایی که بعدا به آن بر میگردیم.
چندین دروغ فاحش در این جعل تاریخ وجود دارد:
۱- آقای بنی صدر در آن تاریخ ذکر شده، نه رئیس جمهور بوده و نه فرمانده کل قوا و فقط عضوی از شورای انقلاب بوده است تا اصلاً بتواند چنین درخواستی را از آقای خمینی بکند.
۲- تاریخی را که آقای گنجی ذکر میکند، شهریور ۱۳۵۸ است. در آن زمان دولت موقت به ریاست مرحوم مهندس بازرگان مسئولیت اداره کشور را به عهده داشت. دولت موقت در ۱۵ آبان سال ۵۸ استعفا داد و دولت شورای انقلاب زمام امور را به دست گرفت. آقای بنی صدر در ۵ بهمن ۱۳۵۸ به ریاست جمهوری انتخاب گردید و در ۳۰ بهمن ۵۸، آقای خمینی بنیصدر را به نمایندگی خود به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب کرد. بنابر این ۶ ماه قبل از آن تاریخ، بنی صدر کارهای در امر ارتش نبوده تا از آقای خمینی درخواستی کرده باشد.
۳- موافق صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد جلد هشتم آقای خمینی خود به عنوان فرمانده کل قوا در تاریخهای ۲۷/۵/۵۸، ۲۸/۵/۵۸ و ۳۱/۵/۵۸ به عنوان فرمانده کل قوا به نیروهای مسلح در رابطه با غائله پاوه و کردستان فرمان صادر کرده است (به ترتیب ص ۲۴۸، ۲۴۹ و ۲۶۱) و باز در ۶/۶/۵۸ در جهت «همآهنگی در قوای اتنظامی، ارتش، ژاندارمری و سپاه پاسداران» فرمان صادر کرده است کسانی که بر ضد حکومت مرکزی قیام کردهاند با شدت عمل با آنها برخورد کنند و... (۵) و بعد در همان جلد نهم، ۱۸ جلدی در ۷/۶/۵۸ همان مطلب فوق که آقا گنجی آورده در رابطه سخنرانی آقای خمینی «در جمع گروهی از عشایر جوانرود»، در ص ۴ آمده است. با این تفاوت که در این جلد نهم ۱۸ جلدی اصلاً کلمهای و صحبتی از اهالی عجب شیر نیست و فقط آمده «در جمع گروهی از عشایر جوانرود» در صورتی آنچه آقای گنجی آورده «در جمع اهالی عجب شیر و جوانرود» است.
۴- این تقلب از کجا ناشی شده است. علت از آنجا ناشی شده که ما با یک حکومت از ریشه و پایه دروغگو، حیله گر، چپاول و غارتگر در همه زمینهها مواجه هستیم، وقتی که آقای خمینی فرمان میدهد که حفظ حکومت اوجب واجبات است برای حفظ حکومت، دروغ گفتن و جاسوسی کردن جایز بلکه واجب است و میشود شراب خواری هم کرد و از اینها هم مهتر میشود برای از بین بردن مخالفین تهمت هم به آنان زده شود. ما دیگر منتظر چه هستیم؟
با اینکه آقای خمینی در انتهای وصیت نامه سیاسی- الهی خود متذکر شده است: «۱- اکنون که من حاضرم بعضی نسبتهای بی واقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من به حجم آن افزوده شود، لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضاء من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.»
اما آقای خمینی و حلقه اسرارش واقفند که در گفتهها و متون وی نادرستیها، پرت و پلاها، ضعفها و ضد و نقیضهای فاحش بسیاری وجود دارد که برای خدایگان نشان دادن وی در آینده، برطرف کردن آنها ضرور شمرده میشود. و لذا مجوز تغییر متون در نیمه اول شهریور ۱۳۶۷ به احمد آقا واگذار میشود.
احمد آقا برای گرفتن مجوز اصلاح متون و مطالب مختلف آقای خمینی و تغییرات لازم در آن، نامهای در نیمه اول شهریور ۱۳۶۷، به آقای خمینی نوشته که قسمت هایی از آن به شرح زیر است:
«پدر عزیز و مراد بزرگوارم، پس از سلام:
«از مسائلی که خوب است حضرتعالی برای آن فکری کنید، این است که آنچه از حضرتعالی منتشر شده است در جراید و صدا و سیما و حتی بولتنها، به یک صورت نیست، گاهی دیده شده در روزنامهای و یا مجلهای به علل، چه سیاسی و چه غیر سیاسی و یا سهواً، جمله و یا جملاتی از لابلای اعلامیهها و یا سخنرانیها در روزنامهای آورده شده و در روزنامه دیگر نیامده است، کدام باید اصل قرار داد، آن متنی که این جمله را دارد و یا متنی که فاقد آن جمله است؟ بدیهی است این تردید، در جایی است که دسترسی به صدا و خط حضرتعالی نیست و این هم بسیار است، چرا که خیلی وقتها است که صحبتهای جنابعالی را من و یا دوستان مینویسیم و بعد از تصویب شما به مطبوعات و غیره میدهیم، چه کسی باید تشخیص دهد آن جمله از حضرتعالی است یا نه؟ روشن است که گاهی تغییر و یا حذف و یا اضافه کلمهای بطور کلی معنای جمله را تغییر میدهد.... خدا یار و نگهدارتان باد فرزند شما: احمد خمینی (نیمه اول شهریور ۱۳۶۷)» (۶)
پاسخ آقای خمینی به این نامه فرزندش احمد آقا خیلی روشن است:
«فرزند عزیزم احمد- حفظه الله تعالی و ایده
از آنجا که شما را بحمدالله تعالی در مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب نظر میدانم و در تمامی فراز و نشیبها در کنار من بودهای و هستی و با صداقت و کیاست امور سیاسی و اجتماعی اینجانب را متصدی هستی، لهذا شما را برای تنظیم و تدوین کلیه مسائل مربوط به خود، که بسا در رسانههای گروهی اختلاف و اشتباهاتی رخ داده است، انتخاب مینمایم و از خداوند متعال که حاضر و ناظر است توفیقات شما را خواستارم. امید است با صرف وقت و دقت نظر، این امر را به پایان برسانی. والسلام علیکم
پنجشنبه ۱۷ شهریور ۶۷ / ۲۶ محرم الحرام ۱۴۰۹
روح الله الموسوی الخمینی» (۷)
صحیفه نور۱۸ جلدی و ۲۴ جلدی و تغییر در متون آقای خمینی
این پاسخ آقای خمینی روشن میکند که آقای خمینی به احمد آقا اختیار تام میدهد که هر تغییر و اصلاحی که لازم میداند در متون وی انجام دهد. و خط بطلان بر گفته وصیت نامه سیاسی - الهی خود میکشد. به یاد میآورم که وقتی دو نامه فوق در همان سال ۶۷ از صدا و سیما پخش شد، من به دوستان گفتم پس احمد آقا مجوز هر نوع تغییر و کم و زیادی را در اسناد، متون و گفتههای آقای خمینی گرفته است.
توضیح اینکه: برای اولین بار در سال ۱۳۶۱، توسط وزارت تصمیم به انتشار تمامی نامهها، سخنرانیها، و سایر مطالب آقای خمینی گرفته شد. و یک مجموعه ۱۸ جلدی صحیفه نورکه از ابتدا تا تاریخ ۳۰/۲/۱۳۶۳ را در بر میگرفت و جلد اول آن با مقدمهای از آقای سید علی خامنهای رئیس جمهور وقت در بهمن ۶۱ منتشر شد و جلد ۱۸ آن در بهار ۱۳۶۵ انتشار پیدا کرد. این مجموعه ۱۸ صحیفه نور دقیق ترین مطالب آقای خمینی است که با سایر منابع روز هم همآهنگی دارد. اما در واقع آنها به دست آوردن این مجوز برای تغییر، شروع به تدوین، تنظیم و نشر و انتشار صحیفه نور جدیدی گرفتند که از ابتدا تا سال ۶۸ صحیفه نور جدید ۲۴ جلدی را در بر گرفت و در این مجموعه ۲۴ جلدی هر تغییر و کم و زیاد و حذفی که لازم دیده شد، در آن انجام گرفت و تحت عنوان صحیفه نور تمامی مطالب آقای خمینی انتشار پیدا کرد.
نظر به اینکه همه میدانند که آقای خمینی متناسب با زمان و موقعیت چقدر پرت و پلا و ضد و نقض در گفتههایش وجود دارد، این است ا که مجوز هر تغییری در متون به احمد آقا داده میشود، و کار تجدید نظر و تغییرهای لازم در متون آقای خمینی انجام میگیرد و این بار صحیفه نور ۲۴ جلدی تهیه میشود. و چون آقای خمینی خود فرمان بکار بردن بمب ناپالم را خود به عنوان فرمانده کل قوا داده بود، و این مطلب همان زمان سر زبانها افتاد و به جراید خارجی هم کشیده شد. حال به دنبال پیدا کردن مقصر گشتهاند و آقای بنی صدر کسی هیچ اطلاعی نداشته را، فرمان ده این عمل جنایتکارانه در جلد نهم صحیفه ۲۴ جلدی معرفی میکنند. آنهم باز بسیار ناشیانه چون ضرب المثل که «دزد ناشی به کاهدان میزند»، بنی صدری که در شهریور ۱۳۵۸ نه رئیس جمهور بوده و نه فرمانده کل قوا و فقط عضوی از اعضای شورای انقلاب بود است دستور دهنده بمب ناپالم معرفی میشود.
دفتر خمینی تا بهمن ۵۸ نمیدانست تلگرام چیست
۵- اصلاً دفتر خمینی در آن تاریخ از تلفنگرام و این امور اطلاعی نداشت. آقای امیرحسینی نماینده آقای بنی صدر در وزارت کشور، به آقای میرسلیم پیشنهاد کرد که برای سلامت انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری، بهتر است اجازه داده شود نامزدهای ریاست جمهوری هر کدام نمایندهای پای صندوقهای رأیگیری داشته باشند. آقای میرسلیم، گفت، این کار عملی نیست، به جهت اینکه یکصد و بیست و چهار نفر۸۵ نامزد هستند و در سطح کشور ۱۶۰۰۰ صندوق انتخاباتی وجود دارد و برای هر نامزد ریاست جمهوری ۱۶۰ نماینده لازم است. پاسخ داده شد که بیش از یکصد نفر آنها حتی در کل کشور یک هزار نفر طرفدار ندارند و کسی آنها را نمیشناسد که بتوانند آنها را پای صندوقهای رأیگیری بفرستند. این عمل فقط برای ۵ ـ ۴ نفرنامزدی است که احتمال رای بیشتر را دارند.
در آن موقع مسئول دفتر آقای خمینی در قم آقای محتشمی بود، وی در همان دفتر آقای میرسلیم به دفتر آقای خمینی تلفن کرد و به آقای محتشمی گفت، ممکن است شما پیغامی را به آقای خمینی برسانید و جواب آن را بدهید، گفت: بفرمائید، آقای امیر حسینی به ایشان گفت: به آقا بفرمایید اگر شما از هم اکنون نسبت به نامزد خاصی نظری ندارید و برای اینکه اولین انتخابات ریاست جمهوری خدشهدار نشود که در آن صورت تمام جمهوری خدشهدار میشود، اجازه بفرمایید برای سلامت انتخابات و جلوگیری از هر نوع شایعه و تقلبی، هر نامزدی مجاز باشد که نمایندگان خود را جهت نظارت بر امر رأیگیری به پای صندوقها بفرستد. همین را به آقا بفرمائید و جواب آقا را نیز به این شماره تلفن وزارت کشور، تلفنی به من ابلاغ کنید.
پس از نیمساعتی آقای محتشمی تلفن کرد و به آقای میرسلیم گفت گوشی را به آقای امیرحسینی بدهید. امیر حسینی تلفن را برداشت آقای محتشمی گفت: پیغام شما را به آقا رساندم و ایشان گفتند که من نظر خاصی ندارم و هر نامزدی میتواند نماینده خودش را برای نظارت بپای صندوقها بفرستد.
آقای امیرحسینی به آقای محتشمی گفت: پس لطفاً شما همین پیام را تلفنگرام به آقای میرسلیم معاون سیاسی وزیر کشور ابلاغ کنید. آقای محتشمی پاسخ داد، تلفنگرام دیگر چه صیغهای است؟ آقای امیرحسینی گفت: تلفنگرام این است که شما به آقای میرسلیم تلفن میکنید و میگوئید من محتشمی مسئول دفتر آقای خمینی هستم و در ساعت فلان و تاریخ فلان، آقای خمینی این دستور را به شما ابلاغ کردند. آقای میرسلیم هم آن را میگیرد و مینویسد که در فلان ساعت و فلان تاریخ وسیله دفتر آقای خمینی، دستور آقای خمینی در مورد نظارت و مجاز بودن حضور نمایندگان نامزدهای ریاست جمهوری بپای صندوقهای انتخابات را دریافت کردم.
این میشود یک حکم رسمی و در بایگانی وزارت کشور ثبت و ضبط میشود و شما نیز متن آن را بنویسید تا در بایگانی خود داشته باشید. و بدین ترتیب برای اولین بار دفتر آقای خمینی در ماه دی ماه ۱۳۵۸، از تلفنگرام و این نوع پیامهای رسمی مطلع شد. (۸)
حال که بر جویندگان حقیقت روشن است که اصلاً چنین چیزی در مورد آقای بنی صدر وجود ندارد و آقای گنجی آن را جعل کرده است. البته ممکن است که آقای گنجی مدعی شود که من چیزی را جعل نکردهام و بلکه سند آن را ارائه دادهام. اگر اصل مسئله دروغ و جعل شده است به من مربوط نیست و من فقط نقل قول کردهام. در این صورت آیا آقای گنجی که خودش در جریان وقایع آن دوران بوده و آن دوران را درک کرده و افزون بر این خود را آدمی پژوهشگر زیرک، توانا، آگاه و تاریخ دان معرفی میکند، یک چنین چیز به این بدیهی با این همه اسناد که آقای بنی صدر تا ۳۰ بهمن ۵۸، هیچ نقش و یمتی در نیروهای مسلح نداشته است را را نداند؟ حال این سئوال مطرح است که آیا آقای گنجی و یا هر تاریخ پژوه و تحلیگر سیاسی و یا تاریخی میتواند به صرف اینکه در جائی نقل قولی موافق ذائقهاش بود، بدون تحقیق و بدون دریافت دریافت صحت و سقم آن، آن را به عنوان تحلیل و یا حقایق تاریخ در اختیار مردم بگذارد؟ که در این صورت ما خود در گرداب دروغ درغلطیدهایم فعلاً به همین اندازه بسنده میکنم و خطاب به آقای گنجی و خودم میگویم: اتقوالله. هیچگاه با دوست و دشمن نباید از جاده انصاف و اخلاق و حقوق انسانها جدا شد.
محمد جعفری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمایه و یادداشت:
1- http://zamaaneh.com/idea/2007/08/post_140.html
؛ http://shariatihome.blogfa.com/post-18.aspx
2-http://news.gooya.com/politics/archives/2008/04/069830.php
4-کیهان، دو شنبه 30 بهمن 1358؛ انقلاب اسلامی همین تاریخ، صحیفه نور، ج 11، 18 جلدی، ص 274 و سایر جراید روز کشور.
5-صحیفه نور 18 جلدی وزارت ارشاد جلد نهم، ص 2-1.
6-جهت اطلاع از آن نگاه کنید ه کتاب آیا می دانینید جرا چنین رژیمی بر پاست؟ ص چاپ دو در سایت ص 204-200.
http://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2019/04/Aya-Midanid-2nd-Edition.pdf
7- همان سند.
8-برای اطلاع کامل این جریان به کتاب «تقابل دو خط یا کودتای خرداد 130، از محمد جعفری، صص 36تا 39، چگونگی نظارت بر انتخابات مراجعه کنید.»
ایران، شیرین سمیعی