آیا شما در انتخابات شرکت میکنید؟
گزینهی مورد نظرتان را کامنت کنید!
حسین قدیانی
حق: سوای اقلیتی که حضور در مناسک جمهوری اسلامی را در هر شرایط بر خود واجب میداند، الباقی مردم دربارهی نحوهی تعامل با انتخابات آخر سال به چهار دسته تقسیم میشوند.
یک: شرکت نمیکنم
اعتقاد این بخش از جامعه این است که دیگر به روزگار قبل از پاییز هزار و چهارصد و یک برنمیگردند. این گروه از مردم عقیده دارند که میان جمهوری اسلامی و جمهور، شکافی به بزرگی دریایی از خون وجود دارد؛ سر همین شرکت در انتخابات را بدترین خیانت به خون جوانان وطن میدانند. بماند که به زعم تحریمکنندگان انتخابات اساساً آنچه قرار است در اواخر سال جاری رخ دهد، بیشتر بوی #انتصابات میدهد. حرف حساب جماعت این است که ما ضمن نگه داشتن احترام شمار قلیلی از شخصیتهای محترم طیف اصلاحات، در عین حال دیگر وارد بازی تکراری پلیس خوب و پلیس بد نمیشویم و از قضا بر این باوریم که اصلاحطلبها ولو ناخواسته دقیقاً و عمیقاً در خدمت ایدئولوژی نظام مشغول رفتار و گفتارند و حتی بیش از قبیلهی اصولگرا به کار بقای جمهوری اسلامی میآیند.
این دسته از جامعه ناظر بر پروژههایی نظیر یکدستسازی حاکمیت که روز به روز هم دارد تشدید میشود، اصولاً مسخرهترین کنش سیاسی را انداختن رأی داخل صندوق میخوانند. از جمله دلایل دیگر گروه مذکور این است: حاکمیت سیاسی اقلاً در عصر پسامهسا واضحتر از همیشه نشان داد که هیچ صداقتی در مواجهه با مردم ندارد. این حاکمیت همان حاکمیتی است که از یک سو مدعی میشود امثال مهرشاد و حمیدرضا را منافقین کشتهاند و از دیگر سو هرگز قاتلین بچههای مردم را نه اعدام و نه حتی اعلام میکند. حکومتی با این مشخصات، عین آب خوردن در انتخابات تقلب هم میکند. وانگهی! کدام تقابل با رژیم سیاسی، خشونتپرهیزتر بلکه صلحجویانهتر از تحریم انتخابات؟ هیهات! حساب ما با جمهوری اسلامی صاف نمیشود...
دو: شرکت میکنم
این بخش از مردم ایران اگر چه کاملاً گروه اول را درک میکنند ولی واقعبینی را صدر آرمانگرایی مینشانند: از تحریم انتخابات فقط سوپرانقلابیها سود میبرند. چرا کاری کنیم که حضور مصباحیستها در ارکان قدرت از این هم بیشتر شود؟ شعار «اصلاحطلب، اصولگرا؛ دیگه تمومه ماجرا» فیالواقع طراحی سپاه بود برای انداختن امثال محمد خاتمی از چشم مردم تا در خلال قهر اکثریت امثال احمد خاتمی نفوذ خود را در نظام صدچندان کنند. آمدیم و سقوط جمهوری اسلامی به این زودیها میسر نبود. حکم عقل چیست؟ حکم منطق چیست؟ و مگر نه آنکه همین رئیسی بلکه بخش مهمی از همین اوضاع تلختر از زهر فعلی، نتیجهی مستقیم قهر اکثریت ملت با انتخابات بوده است؟ اینکه شورای نگهبان دارد مدام حلقه را تنگتر میکند، جای خود. این نیز که جبههی اصلاحات یا جبههی اعتدال، هرگز جبهههایی ایدهآل برای مردم نبودهاند هم به جای خود. هر طور حساب کنی، امثال حسن روحانی و علی لاریجانی و حسن خمینی و جواد ظریف و آذری جهرمی، قابل تحملتر از شاگردهای بلافصل مکتب عاری از ترحم مصباح هستند؛ امثال جلالی، جلیلی، پناهیان، آقاطهرانی، روانبخش، محصولی و...
سه: هنوز تصمیم نگرفتهام
عقیدهی مرددین این است که هر دو گروه فوق دارند درست بلکه راست میگویند. حکایت دعوای زن و شوهر؛ آدمی پای حرف هر کدام مینشیند، حتم میکند که حق با همان است. لذا این بخش از جامعه، تصمیم خود را منوط کردهاند به فکر بیشتر و نیز رصد بهتر فضا تا روز انتخابات: ما درجهآخر آن تصمیم کبرایی را میگیریم که در مجموع فایدهی فزونتری برای ملت داشته باشد...
چهار: به انتخابات این نظام فکر هم نمیکنم
عجبا که این دسته هم کاملاً حرف دستههای بالاتر را فهم میکنند و البته نظرشان به نظر دستهی اول نزدیکتر است. گمان دارم که اکثریت اقلاً نسبی جامعهی امروز ایرانی در این دسته میگنجند: جمهوری اسلامی برای ما مرده است و ما دریغمان میآید که به این میت متعفن بیش از حد مجاز فکر کنیم یا برایش وقت بگذاریم. ما بدون آنکه لازم باشد در انتخاباتی شرکت کنیم یا حتی آن را تحریم کنیم، هر روز با سبک زندگی خود و در واضحترین رفراندوم به این حاکمیت مست از همدستی قدرت و ثروت و رسانه و سلاح نه میگوییم و با صدای هایده در پارک سر کوچه زن و مرد دوشادوش هم ورزش میکنیم. یعنی خود این رژیم پیر بهتر از همه میداند که زورش به رندی مردم شریف ایران نمیرسد. در این منظومه، کم و کیف وکلای بهارستان اصلاً چه محلی از اعراب دارد؟ آری! عرعر هیچ طویلهای نمیتواند مخل جنبش و جهش نسل نوی این ایران سرافراز باشد. دغدغهی ما انتخاب ترانهی نرمش صبحگاهی فردای جمهور است، نه انتخابات بلکه انتصابات پسفردای جمهوری اسلامی. ضمن حفظ احترام همهی دوستان، من خود به همین گزینهی چهار رأی میدهم. لطف میکنید اگر شما هم عدد مربوط به گزینهی مورد نظرتان را کامنت کنید.
قطع شمار زیادی از درختان کاخ سعدآباد!
«تونل وحشت» در «مترو انقلاب»!