ویژه خبرنامه گویا
بیژن صفسری ـ خواب بر خیال پلکهایم پرمیزند. اما چشمهایم تاب خوابیدن ندارند وهر باربا بستن پلکهایم چهره آن چهار دلاوری که برای تحقق آزادی در وطن به دار کشیده شدند، به نظرم میایند و هراسناک چشمهایم را باز میکنم تا مبادا اسیر کابوسهای مرگ جوانان وطن شوم.
میگویند شادروان دکتر سعید نفیسی هر گاه قصد نوشتن درباره عزیزی تازه از دست رفته را داشت میگفت میخواهم قلم را در سوگ او به گریانم. بی شک امروز هم با خبر کشته شدن ۴ تن دیگر ازجوانان وطن، نه تنها باید قلم را در سوگ نشاند بلکه میبایست در عزای مرگ این جان باختگان پشت حصار تنهایی، رخت عزا بر تن کرد و گریست.
در خبرها آمده است که رژیم این جوانان (محمد {هژیر} فرامرزی، وفا آذربار، پژمان فتحی و محسن مظلوم) را به اتهام جاسوسی به دار آویخته است اتهامی بی اساس و ناروا تا بدانجا که حتی جرات برگزاری دادگاه علنی را هم نداشتند.
حکایتی از شیخ عبد الحسین تهرانی معروف به شیخ العراقین سازنده مسجد مشهور به ترکها در بازار کفاشها که امروز به بازار عباس آباد مشهور است نقل است که بی شباهت به ماجرای بد نام کردن چهرههای مبارز و وطن پرست از سوی عمله استبداد رژیم سفاک حاکم بر کشورمان نیست. اما قبل ازنقل آن حکایت، برای آشنایی بیشتر با شیخ عبدالحسین تهرانی همینقدر بس که این روحانی درزمان ناصرالدین شاه، به فرمان امیر کبیر، حاکم شرع بلدیه تهران بود. الغرض نقل است برای توسعه مسجد ترکها در بازار کفاشها، خانه یکی از شاهزادگان که همجواربا مسجد بود، برای توسعه آن لازم آمد تا به مسجد اضافه گردد، و از قضا شاهزاده که صاحب آن خانه بود، بدون هیچ عذرو بهانهای، خانه را وقف توسعه مسجد میکند اما وقتی خانه را تخریب میکنند، در قسمتی از خانه، محل مخصوصی برای تفریح و شرب مسکرات پیدا میشود. ازهمین رو شیخ العراقین در نامهای به شاهزاده، او را به دلیل داشتن چنین مکانی در خانهاش ملامت میکند اما شاهزاده در جواب شیخ مینویسد: "ببین کرامت میخانهی مراای شیخ که چون خراب شود، خانه خدا شود". حال حکایت عمله ظلم و رژیم جمهوری اسلامی است که با جاسوس خواندن میهن پرستان قصد بدنام کردن آنها را دارد غافل که کرامت نام میهن پرستان مورد اتهام، آنقدر هست که بیش از پیش در دل مردم جای میگیرند؛ آنچنانکه با بند کشیدن آزادیخواهان، آنها نیزدر نزد ملت به مثابه یک قهرمان ملی جلوه میکنند و بر پایمردیشان ارج مینهند چرا که امروزه مردم جان به لب رسیده ایران، با توجه به عملکرد چهل و پنج ساله نظام، بخوبی دریافتهاند، هر که را رژیم مرتد و خائن و جاسوس میخواند، حکما فردیست آزاده و وطن پرست و این مهم نکتهای است باریک تر از مو، که هنوزاز نظر سردمداران رژیم پنهان مانده.
بی شک اگر امروزگلیم ایرانیان را این چنین با اشک و خون میشویند، همه از بی تفاوتی "من" و"ما" و "شما" است. و پرسش تعمق بر انگیزاین است که براستی چرا تا کنون با سکوت خود چنین میدانی به رژیم خود کامه دادهایم تا هر روز شاهد اعدام جوانان بی گناه وطنمان باشیم و دم نزنیم و چنان در لاک سکوت و بی اعتنایی فرو رویم که گویی رسالتی جز تماشا کردن نداریم.
اینکه امروز سر درگریبانیم اما دم بر نمیآریم خود جای سخن دارد وگرنه آنچه امروز بر ما روا میدارد نه تازگی دارد و نه غیر قابل پیش بینی مینمود که به رواج عاشقی و به روح عدالت سوگند ما را به چنین تقدیری خلق نکردهاند که مصیبت از صبوری خود داریم. این چنین مخلوقی، خالق هستی بخش جز در این پهنه تاریخی در کجا آفریده که دل به هر باد بی نشانی دارد که به تلنگر شادی بی دلیلی مدهوش و با خم ابروی روزگار جبار به تسلیم و رضا تن میدهد و در چنبره سکوت فرو میرود؟ بقول حافظ از ننگ چه گویی که مرا ننگ ز نام است.
راستی با چرخش تاریخ و هزاران ظلمی که بر ما ایرانیان روا داشتهاند، جهل و فقر مان چه تغییری کرده است؟
جاهلان را نیست آگاهی ز حال خویشتن
خفته دایم خویش را بیدار میبیند به خواب
بیژن صفسری
ایمان افشاری جنایتکاری فحاش در جایگاه قاضی
اذانِ صبح: بانگِ بیداریِ مرگ