احمد وحدت خواه - ویژه خبرنامه گویا
با تغییر شرایط زمان و مکان، همه معیارهای اخلاقی جوامع انسانی با گذشت نسل ها تغییر می کند . اما آنچه در همه این تغییرات پیوسته دست نخورده باقی می ماند ارزشهای جهانشمول آزادی، حرمت انسانی و صلح میان بنی بشر است.
سازمانهای انقلابی مخالف حکومت شاه فقید، چه مذهبی و چه مدعیان کمونیستی، به تنها چیزی که در حمایتشان از انقلاب منحوس اسلامی نمی اندیشدند همین ارزشها بود.
مذهبیون ما در پیروی از اندیشه های علی شریعتی و آل احمد در بازسازی اسلام عصر حجر به عنوان مرامی مترقی در دوران تسلط سرمایه داری غربی بر جهان، آن را بر رژیم سکولار شاه که بهرحال میراث انقلاب عظیم مشروطه علیه مشروعه خواهی شیخ فضل اللها بود ترجیح دادند.
سازمانهای چریکی و چپ گرای ما که درمجموع نوچه ها و زائده های بازماندگان حزب توده و نهایتا وابستگان عقیدتی و کارگزاران اتحاد جماهیر شوروی سابق، اگر نگوییم مزدوران آن بودند، پس از عمری گدایی در بحث های بی حاصل روشنفکری حتی سفارش شب جمعه مارکس را که مذهب افیون توده هاست به فراموشی سپرده بودند و عوامفریبانه به امید آنکه «خرده بورژوازی» طرفداران خمینی سرانجام حکومت پرولتاریا را به آنها تقدیم می کند ارتجاع او را بر نوگرایی محمدرضا شاه ترجیح دادند.
امروز از فرای نزدیک به نیم قرن ابرهای سیاه هم پیمانی ارتجاع مذهبی و چپ وابسته خورشید درخشان انقلاب مشروطه که ایران ما را به جهان مدرن و آرمان آزادی و سعادت ملت رهنمون می کرده بار دیگر با شکست فاحش انقلاب اسلامی و همه سازمانهای سیاسی پیشبرنده آن بر فراز میهن نور افشانی میکند.
در این میان شاهزاده رضا پهلوی به عنوان پرچمدار پاسداری از دستاوردهای عظیم و گرانمایه آن انقلاب ملت ایران در اجرای نقش خود در راستای آن تلاش تاریخی در یک سناریوی تکراری برای نجات کشور از یوغ استبداد رژیم وابسته به روسیه پا به میدان مبارزه گذاشته است.
برای او ایران، خوشبختی نسل امروز و فردای آن و ماندگاری این سرزمین تاریخی و کهن بالاتر و مهمتر از اولویت همه سازمانهای سیاسی مخالف و حتی موافق رژیم تبهکار و استبدادی جمهوری اسلامی است و این همان پلاتفورمی است که اکثریت ملت ایران را برای گذار از این رژیم اهریمنی می تواند به گرد هم بیاورد.
در شباهت این دو برهه تاریخ معاصر ایران بدانیم که پس از بمباران مجلس شوراي ملي و پراكنده شدن آزادیخواهان تهران و بازگشت دوباره استبداد، صداي انقلابيون ايران در تمام شهرها به جز شهر تبريز به خاموشي گراييد و چشم و اميد تمام آزاديخواهان به آن شهر دوخته شد. از طرف ديگر محمدعليشاه (بخوان علی خامنه ای) هم كه از طرف روسها حمايت ميشد با خيال آسوده تمام نيروهاي خود را جهت سركوب و متلاشي كردن انقلابيون تبريز بسيج نمود.
احمد كسروي مورخ شهير مشروطه مينويسد: «راستي هم اين ايستادگي گردانه ستارخان يك كار بزرگي ميباشد. در تاريخ مشروطه ايران هيچ كاري به اين بزرگي و ارجداري نيست. مشروطه از همه شهرهاي ايران برخاسته تنها در تبريز باز ميماند، از تبريز هم برخاسته تنها در كوي كوچك اميرخيز بازپسين ايستادگي را مينمود. در سايه دليري و كارداني ستارخان بار ديگر به همه كويهاي تبريز باز گشته، سپس نيز به همه شهرهاي ايران بازگرديد. آن لكه سياهي كه در نتيجه زبوني و كارنداني نمايندگان پارلمان و شكست آزاديخواهان تهران، به دامن تاريخ ايران نشسته بود، اين مرد با جانبازيهاي خود آن را پاك گردانيد».
به روايت احمد كسروي ستارخان در جواب پاخيتانوف روسی که خواهان پایین کشیدن پرچم آزادیخواهان شده بود گفت: «جنرال كنسول من ميخواهم هفت دولت به زير بيرق ايران بيايد، من زير بيرق بيگانه نروم».
نتانیاهو می تازد و می بازد
وقتی خورشید خانوم از پشت ابر بیرون میاد!