Thursday, Dec 26, 2024

صفحه نخست » پیام هانا کامکار خطاب به مردان خواننده در ایران

kamkar.jpgای کاش تا آزاد شدن صدای زن در ایران کنسرت نمی‌دادید

یورونیوز - هانا کامکار، خواننده، فیلم‌ساز و بازیگر تئاتر از جمله هنرمندان زنی است که در طول سال‌های فعالیتش در ایران با مشکلات فراوانی مواجه شد. چه در سال ۱۴۰۱ که نیروهای امنیتی جلوی اجرای «ترانه‌های قدیمی؛ پیکان جوانان» محمد رحمانیان را گرفتند و چه آنجا که وقتی مشغول دف‌نوازی بود انصار حزب کنسرت را برهم زدند.

او که در خانواده‌ای هنری و اهل ساز و آواز بزرگ شده در گفت‌وگو با یورونیوز می‌گوید: «ما بچه‌های اهالی هنر در حباب بزرگ می‌شویم و به یکباره پتک واقعیت‌های اجتماعی بر سرمان فرود می‌آید.»

در بخشی از این گفت‌وگو خانم کامکار به جملاتی که با بازجوهایش داشته اشاره می‌کند. اینکه آنها برای منع آواز زنان توضیح قانونی نداشتند و بیشتر آن را مساله‌ای فقهی می‌دانستند.

هانا کامکار پس از دهه‌ها فعالیت در ایران و از سرگذراندن سختی‌ها، چهار ماهی است که از کشور خارج شده و اکنون ساکن آلمان است. او به زودی کنسرتی در این کشور خواهد داشت.

او با اشاره به «پرونده قطوری که در ایران برایش ساخته بودند» به یورونیوز می‌گوید: «دیگر فکر نمی‌کردم که بتوانم به این جنبش و بحث آواز زنان کمکی کنم. خیلی قبل تصمیم گرفته بودم که از ایران بروم. دنبال پس گرفتن پاسپورتم بودم و تا آن را پس گرفتم از کشور خارج شدم. به امید روزی که بتوانم آزادانه در ایران روی سن بروم.»

این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

نخستین بار چه زمانی به عنوان یک زن هنرمند متوجه تبعیض شدید؟

کنسرت دف و نی پدرم را قرار بود خانم مرضیه بخواند. پدرم این کار را پیش از تحولات سال ۵۷ در ایران برای ایشان تنظیم کرده بود. پدرم بعدها گفت نشد. یادم است وقتی خودش دف و نی را خواند، از دیگران شنیدم که مرضیه وقتی برای دریافت مجوز رفته بود به او گفته بودند اگر بخواهی بخوانی در حنجره‌ات سرب داغ می‌ریزیم.

نوجوان که بودم با مساله ممنوعیت زنان صدای زنان آشناتر شدم. آلبوم چهارم گروه چاوش قرار بود با صدای زنان از جمله پریسا و هنگامه اخوان اجرا شود. اما نشد.

رفته رفته فهمیدم زنان نمی‌توانند مانند گروه خانواده من یا گروه شیدا روی سن بروند و باید تنها در خفا و پنهانی بخوانند.

برای هانا کامکار چه زمانی حس دردهای زن بودن در جامعه ایران شروع شد؟

یواش یواش در همین دردی که حسش نمی‌کردم بزرگ شدم تا اینکه درد را خودم حس کردم. نخستین دردی که با آن مواجه شدم، سر خواندن نبود بلکه در هنگام اجرای تئاتر بود. تا یک ماه کارم گریه شده بود.

در بخش موزیک تئاتر «رویای نیمه‌شب تابستان» دکتر محمود کریمی حکاک نقش داشتم. آن موقع ۱۸ ساله بودم و دف می‌زدم و گاهی هم می‌خواندم. در شب سوم کار انصار حزب الله توی سالن ریختند. مشغول دف زدن بودم که توی سالن ریختند و گفتند ما شهید ندادیم که شما بزنید و بخوانید. اینقدر این صحنه برایم غریب بود که تا مدت‌ها گریه می‌کردم. مردم ترسیده بودند. آن کار توقیف شد. آن موقع گویی پوست انداختم و توی دلم می‌گفتم مسیر سختی پیش رو داری.

نخستین اتفاق در خوانندگی چه زمانی روی داد؟

داستان آن مفصل است. من خوشبختانه دیر لو رفتم. سال ۸۰ خورشیدی نخستین تجربه آواز و بازیگری در تئاتری به کارگردانی آیت نجفی در فرهنگسرای نیاوران بود. هنوز انگار لو نرفته بودم. همینجور ادامه دادم تا سال ۱۳۸۴ سر اجرای «کبوتر ناگهان» ابوذر غفاری. آن موقع بازهم نترس کار کردیم و آنجا طراح موزیک بودم و می‌خواندم. یادم هست بازخوردها خیلی خوب بود. ۴۰ اجرای عمومی تمام شد و از ما درخواست شد به جشنواره تئاتر فجر برویم. یکباره گفتند شما در این تئاتر نباید بخوانید.

👈مطالب بیشتر در سایت یورونیوز

خیلی داستان شد. به یکی از مسئولان تئاتر آن موقع گفتم یعنی نمی‌گذارید من بخوانم من ۴۰ شب اجرا رفتم و او گفت خانم من توی مجلس ریش گرو گذاشتم. من هم گفتم صدای من اهمیت دارد نه ریش گرو گذاشته شما.

سرانجام اجازه دادند تا علی رضا مهدی‌زاده، نوازنده آن زیر صدا بخواند تا من آن شب روی سن بروم.

سر نمایش «یرماه» تالا حافظ هم میکروفون را بسته بودند. من باز بلندتر می‌خواندم چرا که صدایم تا ته سالن می‌رسید اما بعدتر در سالن را بسته بودند که حتی وارد سالن نشوم. من باز از در پشتی می‌رفتم. عجب انرژی داشتم. همینطوری تک‌خوانی‌ها جلو آمد.

پس در همه این سال‌ها به شکلی تک‌خوانی‌ها را در تئاتر پیش بردید؟

بله تا اینکه سال ۹۶ بالاخره لو رفتم. طی این مدت یک یا دو نفر را کنارم می‌گذاشتند اما یا صرفا لب‌خوانی می‌کردند و یا میکروفون را می‌بستند.

سال ۹۶ با «ترانه‌های قدیمی، پیکان جوانان» محمد رحمانیان در تالار شهرزاد لو رفتیم. از اطلاعات سپاه ریختند. اول در خفا فیلم گرفته بودند و فردایش نمایش را تعطیل کردند. برای من و تمامی عوامل پرونده تشکیل شد و همکاری‌مان ممنوع شد.

پس از آن تجربه کاری‌تان چطور پیش رفت؟ اصلا می‌توانستید کار آواز و اجرا را ادامه دهید؟

پس از آن دیگر بازبین‌ها مدام می‌آمدند و می پرسیدند که هانا کامکار در اجرا نباشد. به همین خاطر سال ۹۷ اصلا کار نداشتم. البته خوشبختانه با مستند «چاوش از درآمد تا فرود» همه‌اش در صدر خبرها بودم. سال ۹۸ سه تئاتر کار کردم. با ترفندهایی بازهم صدای من رو بود. بعد از آن هم کرونا آمد و بیکاری. پس از آن بازبین‌ها برای ارزیابی تئاتر «هاری» آمدند. آخرین تئاتری که در آن به ایفای نقش پرداختم. چرا که همان موقع تصمیم گرفتم که دیگر تئاتر کار نخواهم کرد تا زمانی که صدای زنان آزاد شود.

از اجرای کنسرت در بغداد بگویید؟

تجربه غریبی بود. با سپیده جندقی عزیز دست در دست هم روی صحنه رفتیم. شبیه سالن‌های روم باستان بود. پله‌دار و پرجمعیت. بعد از اجرا به سپیده گفتم کاش می‌شد همین را در ایران اجرا می‌کردیم. در آن کنسرت با پوشش اختیاری‌مان روی صحنه رفتیم و تک‌خوانی کردیم. دیگر از همخوانی خبری نبود.

نکته جالب این سفر اینکه من ممنوع‌ الخروج بودم. ما از فرودگاه سلام به عراق رفتیم. فرودگاهی که اغلب سفرهای زیارتی در آن انجام می‌شود. آنجا وقتی از گیت سپاه رد شدم باورم نمی‌شد.

در عراق با آوازخوانی زنان مخالفتی نشد؟

اصلا. جالب اینکه آنجا دو شهرمذهبی نجف و کربلا را داریم. ما خواندیم و برای کسی اتفاقی نیفتاد. اصلا وقتی از منع آواز زنان و تاکید بر «غنا» می‌گویید شما با این کارتان به مردان ایرانی بیشتر توهین می‌کنید. چطور در عراق ما می‌توانیم تک خوانی کنیم و مشکل فقهی نیست اما اینجا نمی‌توانیم. آیا فقط مرد ایرانی مساله دارد؟

در بازجویی‌ها به شما درباره دلیل منع آوازخوانی زنان چه می‌گفتند؟

آنها بیشتر بر مسائل فقهی تاکید داشتند. من هم می‌گفتم آن مساله فقهی را برطرف کنید. من کار غیرقانونی نمی‌کنم. هیچوقت آنها به مساله بی‌قانونی اشاره نمی‌کردند و پای فقه را وسط می‌کشیدند.

اجرای بدون حجاب‌تان در مراسم عباس کیارستمی و ویدیویی آن سر و صدای زیادی به راه انداخت. چطور به آن تصمیم رسیدید؟

در مراسم کیارستمی یک نفر بدون مقدمه گفت می‌آیی بخوانی. هیچ برنامه‌ریزی نکرده بودیم. من وقتی کیارستمی فوت کرد مدام «خانه‌ام ابری است» نیما یوشیج با تنظیم ارسلان کامکار را زمزمه می کردم. کار ارسلان کامکار سازبندی نیاز داشت. نزدیک ۵۰۰ نفر در حیاط بودند. رفتم و خواندم و اشکالاتی هم در اجرا داشتم با این حال نمی‌خواستم چنین فرصتی را از دست بدهم. خیلی رویداد خاصی بود. حاضر نبودم آن را از دست بدهم. قطع کوکم در رفت. قطعا تحریرم نگرفت ولی آن روز برایم مهم بود. آن اجرا، زیر آواز زدن و نترسیدن.

دو سه روز بعد از این اتفاق گروهی از زنان خواننده پیشم آمدند. از ان دیدار عکسی به عنوان اتحاد میان زنان خواننده ثبت شد. آنها گفتند کارت خیلی بزرگ بود.

آیا در میان نسل جوان زنان خواننده ایران همدلی لازم وجود دارد؟ آیا نهاد یا گروهی در این زمینه شکل گرفته است؟

بله ما یک گروه زنان داشتیم که من به آنها «دختران‌ خوش‌خوان» می‌گویم. گروه سال ۹۷ پا گرفت. ولی برخی آن را به دلایلی ترک کردند. هنوز هم جمعی صمیمی هستیم. همدیگر را یاری می‌دهیم. آن گروه برای من شبیه تراپی است.

چه چیز شما را به تصمیم خروج از کشور رساند؟

همان سال ۱۴۰۱ تصمیمم را گرفته بودم. اما منتظر ماندم تا بتوانم پاسپورتم را بگیرم.

اینقدر مجبور شده بودم تعهدهایی بدهم که تا آن لحظه تا آذرماه ۱۴۰۲ نداده بودم.

دیدم نمی توانم ادامه بدهم. کاری از من برای این فعالیت و جنبش بر نمی‌آمد. تا اینکه بالاخره با داستانی، که ذکرش طولانی است و سرتان را درد نمی‌آورم، توانستم پاسپورت را بگیرم و از ایران خارج شوم. الان چهار ماهی است که در آلمان ساکن هستم.

برگزاری کنسرت زیرزمینی‌تان هم آن موقع اتفاق افتاد؟

بله ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ کنسرت زیرزمینی برگزار کردم تا پیش از خروج از ایران، هم با صحنه و هم تماشاگران عزیز خداحافظی کنم تا زمانی که دوباره بتوانم بازگردم و آزادانه بخوانم.

پس از جنبش زن، زندگی، آزادی به دنبال درگذشت مهسا-‌ژینا امینی شما بسیار فعال بودید؟ از آن دوره برایمان بگویید.

آن دوره را خیلی سخت گذراندم. ما زودتر از دیگران متوجه ماجرا شدیم. مژگان، مادر مهسا امینی نسبتی با یکی از دختران خواننده داشت. ما به شکل ویژه خبردار شدیم. البته کار بزرگ دو خبرنگار عزیزمان را فراموش نمی‌کنیم. من مدام در جریان بودم. خیلی خشمگین بودم. خودم در شرایط ناجوری بودم. به خاطر تئاتر پیکان جوانان کلی تعهد داده بودم و از صحنه تئاتر خداحافظی کرده بودم.

بعد که این اتفاق افتاد، دیگر گفتم هیچوقت با حجاب کاری را اجرا نخواهم کرد.

این بچه آمده بود که برود پارک آب و آتش. تصور اینکه بر این خانواده و برادر او در آن ماجرا چه گذاشت خشمگینم می‌کرد.

آن روزها استوری‌های زیادی از شما در حمایت از مهسا-ژینا امینی منتشر می‌شد.

بله. من هایلاتی به نام ژینا دارم. خیلی اصرار کردند آن را پاک کنم اما نکردم. حساب اینستاگرامم را بستم تا این هایلات‌ها را نگه دارم. مدام مشغول اطلاع‌رسانی بودم و تاوانش را هم دادم. پرونده‌ام خیلی سنگین شد. از لحظه‌ای که دختر به کما رفت، در اینستاگرام پیام‌های اعتراضی زیادی منتشر کردم. خلاصه سرتان را درد نیاورم، اینستاگرامم را ۵ ماه بستم. گوشی‌ام ضبط شد. پاسپورتم را گرفتند.

نقدهایی به مردان خواننده داشتید، دلیلش چیست؟

بله من از آنها خشمگین هستم. اگر آنها از زنان حمایت می‌کردند و دست از کار می‌کشیدند وضعیت آواز زنان الان اینطور نبود. آقای علیرضا قربانی کاش کنسرت نمی‌دادی. شما مردان خواننده کاش نمی‌خواندید و می‌گفتید تا مساله آواز زنان حل نشود روی سن نمی‌رویم.

ما دو سال بدون هیچ درآمدی زندگی را سر کردیم. من حتی ماشینم را فروختم. شما هم می‌توانستید چند صباحی سخت بگذرانید و از ما حمایت کنید. اما چنین نکردید.

به آینده آواز زنان در ایران خوش‌بین هستید؟

بگذارید هنوز امیدوار نباشم و آینده آواز خواندن زنان ایران را وابسته به همبستگی مردان موزیک ایران با حرکت آنها بدانم.

اجرای پرستو احمدی را چطور دیدید؟

پرستو در این کنسرت فرضی، که نام زیبایی برایش انتخاب شده بود، معجزه تصویر ذهنی را نشان داد. همانطور که من در کودکی‌ام خودم را در پیشگاه تماشاگران تصور می‌کردم پرستو آن را با دوربین به مخاطب نشان داد.

در عین حال بسیار دست دوستان عزیزم احسان، سهیل و‌امیرعلی را می‌بوسم که با پرستو در این مسیر همراهی کردند. آنها در کنار هم تصویر ذهنی زیبایی را به همه ما نشان دادند.

امیدوارم روزی همگی بتوانیم در ایران آزادانه آواز بخوانیم.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy