مدل لیبی برای جمهوری اسلامی؛ خامنهای در نقش قذافی
حامد محمدی - کیهان لندن
در تهران بعد از «جنگ ۱۲ روزه» همچنان قدرت در دست علی خامنهای است و جمهوری اسلامی حاکم، اما شواهد نشان میدهند که در هیچ مقطع زمانی رژیم تا این حد در آستانه سرنگونی قرار نگرفته است.
آنچه بیش از همه مخالفان حکومت را امیدوار نگه میدارد، این واقعیت است که رژیم عمده توان دفاعی و امنیتی خود را از دست داده، ماشین سرکوب صدمات سنگینی خورده و از همه اینها مهمتر گزینههای زیادی برای نجات از این مهلکه ندارد. درواقع تمام علتهایی که انباشت آنها باعث حمله نظامی اسرائیل به رژیم شد، نه تنها همچنان پابرجا هستند، بلکه تقویت هم شدهاند.
فرانسه، بریتانیا و آلمان با حمایت آمریکا تا پایان ماه اوت (نهم شهریور) به جمهوری اسلامی فرصت دادهاند که به توافق با آنها برسد وگرنه «مکانیسم ماشه» را فعال خواهند کرد.
دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، در واشنگتن به خبرنگاران گفت: «ایرانیها به شدت خواهان مذاکره هستند، اما من هیچ عجلهای برای گفتگو با [رژیم] ایران ندارم.»
ترامپ با اشاره به حملات اخیر آمریکا به تاسیسات هستهای در ایران در جریان «جنگ ۱۲ روزه» مدعی شده، «ما سایتهای هستهایشان را نابود کردیم.» برخی منابع گزارش دادند در این حملات تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی آسیب جدی دیده اما نابود نشدهاند. در واکنش به این گزارشها، ترامپ گفت که هروقت لازم بود دوباره دست به اقدام خواهد زد.
روزنامه «گاردین» در گزارشی مینویسد از زمانی که ترامپ دستور حمله به تأسیسات هستهای جمهوری اسلامی را در ایران صادر کرد، اروپا تا حد زیادی از دیپلماسی هستهای کنار گذاشته شده اما اقدام آنها برای تصمیم گرفتن درباره «مکانیسم ماشه» درواقع تلاش برای بازگرداندن نقش اروپا در شکل دادن به سیاست هستهای غرب تلقی میشود.
در صورت عدم همکاری جمهوری اسلامی، تحریمهای بینالمللی علیه آن مجدد اعمال میشود اما مشخص نیست آیا اروپاییها «مکانیسم ماشه» را به عنوان اهرم فشار فعال میکنند به این امید که مقامات تهران پای میز مذاکره بنشینند و توافقی جدید امضاء شود و یا منظور آنها زمینهسازی برای اهدافی مهمتر و بزرگتر است؟
آنچه در لیبی گذشت
برخلاف رهبران اسرائیل که با صراحت از «تغییر رژیم» در ایران توسط مردم حمایت میکنند، رهبران اروپایی، وزرای خارجه و دیپلماتهای آنها در مورد «تغییر رژیم» در شرایط کنونی ایران موضعی اعلام نکردهاند اگرچه فریدریش مرتس صدراعظم آلمان در ارتباط با عملیات نظامی اسرائیل علیه حکومت ایران، از دولت آن کشور سپاسگزاری کرد و گفت که آن کشور «کار کثیف را برای همه ما انجام میدهد.»
در این میان، نتانیاهو تأکید میکند از توافقی با حکومت ایران حمایت خواهد کرد که شبیه توافق با لیبی در سال ۲۰۰۳ باشد. در آن زمان پس از حمله آمریکا به عراق، سرهنگ معمر قذافی نگران سرنوشت خود شد و در دسامبر ۲۰۰۳ داوطلبانه برنامه تسلیحات کشتار جمعی (از جمله برنامه هستهای) را کنار گذاشت. بریتانیا و ایتالیا نقش اصلی در میانجیگری داشتند و اتحادیه اروپا لیبی را به عنوان «شریک بازگشته به جامعه جهانی» معرفی کرد. پس از آن روابط اقتصادی و دیپلماتیک با لیبی افزایش یافت. شرکتهای اروپایی (مثل توتال، اِنی، بیپی) بهسرعت به لیبی بازگشتند و طی مدتی نسبتاً کوتاه روابط قذافی با رهبران اروپایی (سارکوزی، برلوسکونی، بلر) به بالاترین سطح رسید و او با خیمه و خرگاه خود حتا به غرب سفر کرد و در آنجا چادر زد!
اما طی همین مدت در لیبی، سرکوب و اعدام مخالفان تشدید شد، فساد افزایش پیدا کرد و قذافی تن به اصلاح ساختار قدرت نداد. در همین دوره میان رهبران اروپایی حداقل در فضای عمومی صحبتی از ضرورت تغییر رژیم در لیبی نبود اما به محض شروع اعتراضات در سال ۲۰۱۱، فرانسه و بریتانیا خیلی سریع تغییر موضع دادند و از سرنگونی رژیم او حمایت کردند.
در ارتباط با سرکوب اعتراضات در لیبی ۱۱ مارس ۲۰۱۱ نشست اضطراری اتحادیه اروپا برگزار شد. در این نشست خوزه مانوئل باروسو رئیس وقت کمیسیون اروپا گفت: «ما با یک رژیم روبرو هستیم که علیه مردم خود میتازد. مشکل یک نام دارد: قذافی، و او باید برود.»
دیوید کامرون نخست وزیر وقت بریتانیا نیز به صورت قاطع اظهار داشت: «امروز رهبران اروپایی متحد، قطعی و کاملاً روشن هستند: قذافی باید برود.»
اوایل آوریل ۲۰۱۱ اوباما، سارکوزی و کامرون در مقالهای مشترک اعلام کردند: «وظیفه ما و مأموریت ما تحت قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل حفاظت از غیرنظامیان است، و ما در حال انجام آن هستیم. هدف ما حذف قذافی با زور نیست. اما تصور آیندهای برای لیبی در حالی که قذافی در قدرت باشد، غیرممکن است... کسی که سعی داشته مردم خود را قتل عام کند، نمیتواند بخشی از حکومت آینده آنها باشد.»
سرکوب خشونتآمیز اعتراضات مردمی در لیبی توسط رژیم قذافی، به سرعت واکنش شدید جامعه بینالمللی را برانگیخت. همین رفتار سرکوبگرانه بود که باعث شد شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۱۹۷۳ را تصویب کند که اجازه ایجاد «منطقه پرواز ممنوع» و «مداخله نظامی» با هدف حفاظت از غیرنظامیان را صادر کرد.
اروپا و آمریکا در قالب یک ائتلاف نظامی (با رهبری ناتو) وارد عمل شدند و به حمایت هوایی و عملیات نظامی علیه نیروهای قذافی پرداختند.
هدف اصلی این ائتلاف جلوگیری از کشتار گسترده مردم بود، اما این مداخله نهایتاً به سقوط رژیم قذافی انجامید. این رویداد به عنوان نمونهای در سیاست بینالملل مطرح شد که «سرکوب شدید داخلی میتواند منجر به دخالت نظامی خارجی و تغییر رژیم شود.»
برجام، قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، «مکانیسم ماشه»، خلع سلاح و اعتراضات اجتماعی و جنگ پدیدههایی در صحنه سیاسی ایران است که از برخی جهات وضعیت جمهوری اسلامی و رهبرش را شبیه لیبی پیش از سقوط معمر قذافی میکند.
آنچه رهبر و زمامداران جمهوری اسلامی را از تحقق «مدل لیبی» در مورد خودشان نگران میکند پیامدهای توافقی است که آنها آن را «خلع سلاح» میدانند و به باور آنها زمینهساز اقدام نظامی علیه رژیم قذافی شد. اما در مورد ایران وضعیت متفاوت است چرا که اسرائیل به صورت یکجانبه دست به عملیات نظامی زد.
کاملاً روشن است که بخشی از سناریوی اسرائیل برای اقدام علیه جمهوری اسلامی، حمایت از مردم ایران برای اعتراضات ضدحکومتی است. از این رو زیرساختها و ظرفیتهای مرتبط با نهادهای سرکوبگر شامل نیروی انتظامی، سپاه پاسداران و بسیج و وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه را نیز هدف قرار داد و شمار زیادی از فرماندهان را که بخشی از ماشین سرکوب بودند حذف کرد.
بعد از سرنگونی رژیم در لیبی، هرچند اعتراضات مردم تشدید شد اما تحت حکمرانی ۴۲ ساله قذافی تقریباً هیچ نهاد مستقل و احزاب قوی برای انتقال قدرت و اداره کشور و در نتیجه آلترناتیوی برای رهبری و انتقال قدرت وجود نداشت. از آن بدتر در جامعهی قبیلهای لیبی پیش از قذافی نیز اوضاع خراب بود و با او نیز هیچ گروه یا نیروی واحدی نمیتوانست به سرعت جایگزین قذافی شود و در نهایت خلأ قدرت اوضاع را پیچیدهتر کرد و برای مدتی طولانی هرج و مرج لیبی را فراگرفت.
در ارتباط با شرایط ایران، سه واقعیت را باید در نظر گرفت:
۱) بعد از «جنگ ۱۲ روزه»، جمهوری اسلامی در عمل خیلی سریع به وضعیتی دچار شد که از بعضی جهات با لیبی پیش از سرنگونی قذافی قابل مقایسه است.
۲) در میان گزینههایی که نام آنها به عنوان آلترناتیو مطرح است، هیچکدام به اندازه شاهزاده رضا پهلوی از اقبال عمومی برخوردار نیست. به ویژه از دیماه ۱۳۹۶ به بعد فضای سیاسی ایران به نحوی پیش رفته که پشتیبانی و حمایت طیفهای مختلف سیاسی و عموم مردم از پهلوی بیشتر شده و در نهایت جایگاه بینالمللی او را به عنوان قویترین گزینه تقویت کرده است.
۳) برای گذار از جمهوری اسلامی آنچه به ایران کمک میکند، حمایت حداکثری از یک آلترناتیو است. در عین حال واقعیت این است که آندسته از مخالفان جمهوری اسلامی که همزمان مخالف رضا پهلوی نیز هستند، نتوانستهاند حول یک گزینهی مطلوب گرد آیند. از نظر تئوریک این احتمال وجود دارد که از بین حدود شصت میلیون جمعیت بزرگسال داخل ایران و چند میلیون ایرانی خارج کشور، یک رهبر جدید ظهور کند اما در حال حاضر برای گروهی که مخالف نظام هستند و همزمان میانهای با رضا پهلوی ندارند، هیچ چهرهی مطلوبی وجود ندارد.
از سوی دیگر، تقریباً محال است که بتوان مخالفان راسخ رضا پهلوی را با مقاله و مصاحبه راضی کرد که پشت سر او بایستند؛ اما اگر شانسی برای خود به عنوان بازیگر در صحنه سیاسی ایران قائل هستند، این سقوط جمهوری اسلامی است که به آنها میدان حضور فعال در عرصه سیاسی میدهد نه استمرار آن و نه تاختن به رضا پهلوی! فقدان رهبری متمرکز که ناشی از ضعف درونی و تاریخی آنهاست، دست مخالفان رضا پهلوی را برای بازی در عرصه داخلی و بینالمللی بسته است. اما پذیرفتن رهبری رضا پهلوی برای مدیریت دوران گذار شانس آنها را برای معرفی نمایندگان و رهبرانشان به ایران و جهان بیشتر میکند.
این طیف اگر نتوانند حول نمایندگان یا رهبران منتخب خود متشکل شوند، چه جمهوری اسلامی بماند و چه برود ضرر خواهند کرد؛ با توجه به این واقعیت تجربهشده که اگر نظام بماند، عموم مردم قربانی رژیم سرکوبگر خواهند شد و خودشان هم در امان نخواهند بود.
فقط در یک ایران آزاد است که شانس برای به میدان آمدن چهرههای نوظهور و احزاب گوناگون پدید میآید و در یک خاورمیانه آرام است که محیط توسعه و رفاه فراهم میشود. رضا پهلوی نه فقط تنها آلترناتیو موجود برای مردم ایران است، بلکه دنیا هم برای حل بحران خاورمیانه که منشاء عمده آن جمهوری اسلامی است، فعلاً شخصیت مطلوب و محبوبی جز او ندارد. اگر چهرهای هست که هنوز فرصت ابراز وجود نداشته، چه فرصتی بهتر از این: این گوی و این میدان! ضمن اینکه تجربه ثابت کرده رهبرتراشی و تلاشها و اقدامات بیریشه و تصنعی برای موازیسازی و طرح افرادی که هیچکدام پشتوانهی فرهنگی و تاریخی و دموکراتیک رضا پهلوی را ندارند، چه در داخل و چه در سطح بینالمللی حتا در کوتاهمدت هم پاسخگوی بحرانهای ایران و خاورمیانه نیست

اولین واکنش فغانی به حملات حکومتی

جنگ دوازده روزه و تکرار فقدان پاسخگویی نظام