گو اینکه رژیم مثل همیشه، سعی کرد با مغلطهکاری و چهار کلمه که حکم آقای سیستانی شامل ایران نمیشود، آبروی امامجماعتهای بیآبرو را به آنان بازگرداند، اما این حکم برخلاف اظهارات محمدرضا خان سیستانی، فرزند «در بیعت آقا»، فقط مشمول عراق و لبنان و ... نمیشود، بلکه در درجه اول ایران، یگانه کشور با مذهب رسمی شیعه، را دربرمیگیرد
علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
استفتاء از آقای سیستانی بسیار کوتاه و پاسخ نیز کوتاه بود، اما همین کوتاهسخن رژیم را به توسل به داماد و آقازاده و مرید و... وادار کرد و رژیم جهل و جور و فساد یک هفته است در فضای مجازی، با ارتش سایبری و دارندگان سیمکارتهای سفید، میکوشد نخست حکم سیستانی را «لغیرنا» یعنی «برای غیر از ما» جلوه دهد و بعد هم از کهولت سیستانی و درک نداشتن او از زمانه سخن به میان آورد.
اینک نص استفتاء و در پی آن، فتوای سیستانی را میآورم. پرسش این بود: «در برخی کشورهای اسلامی، دولت برای امام جماعتهای مساجد حقوق ماهانه تعیین میکند و بخشی از آنان از روحانیون شیعهاند. نظر شریف شما دراینباره چیست؟»
ایشان در پاسخ فرمودند: «به مومنان، عزهم الله تعالی، توصیه میکنیم پشت سر کسی که حقوق دولتی دریافت میکند، نماز نخوانند. این نه از باب خدشه وارد کردن به او یا طعن در عدالت او است، بلکه برای آن است که این جایگاهها و مواقف صاحبانشان از هرگونه دخالت احتمالی دولتــ حتی در آیندهــ کاملا مصون بمانند.»
سوال این است که چرا استادان سیستانی یعنی خویی و حکیم و عبدالعلی السبزواری چنین فتوایی را قبل از سلطه فتنه خمینی صادر نکردند؟ اصولا جایگاه امام جمعه و جماعت و مسجد در زمان شاه فقید با امروز چه تفاوتهایی داشت؟
برای توضیح این مورد، ابتدا به مساجد در روزگار عزت و اعتبار دین نظری میاندازیم و بعد آن جایگاه را با جایگاه امروز مساجد و ائمه آن مقایسه میکنیم.
در پایتخت دولت شاهنشاهی، مساجدی با پیشینه تاریخی بودند که هم اعتبار تاریخی داشتند و هم جایگاه دینی.
ــ مسجد شاه تهران که پس از خمینی، نام او را گرفت، در زمان شکلگیری نهضت مشروطه با میزبانی از جلسه بازاریان پس از به چوب بسته شدن بازرگانان، نقش تاریخی خود را بهخوبی ایفا کرد و بعدها نیز گهگاه به کانون بحران تبدیل میشد، اما همهگاه مسجد شاه بود و ماند.
ــ مسجد امینالدوله، موقوفه خاندان دکتر امینی، از معروفترین مساجد تاریخی پایتخت بود و نزد اشراف و خاندانهای سرشناس تهران جایگاه والایی داشت.
ــمسجد جامع تهران نیز یکی از بزرگترین و مشهورترین مساجد پایتخت است. ساخت این مسجد در دوره پهلوی آغاز و پس از انقلاب اسلامی تکمیل شد. این مسجد به دلیل وسعت، طراحی معماری و اهمیت مذهبی، همواره موردتوجه مردم و گردشگران بود.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
ــ مسجد سلطانی که نام خمینی را بهعاریت بر پیشانی دارد، هم در دوران قاجار ساخته شد و یکی از نمونههای بارز معماری سنتی در تهران قدیم است. حیاط وسیع با ایوانهای متقارن، کاشیکاری رنگارنگ و آیات قرآنی، گنبد و منارههای سنتی ایرانی از جلوههای جذاب آن برای بازدیدکنندگان است.
ــ مسجد ارگ یکی از قدیمیترین مساجد تهران است که قدمت آن به دوران قاجار بازمیگردد. این مسجد در قلب تهران قدیم واقع و به دلیل موقعیت تاریخی و معماری سنتی آن شناخته شده است.
ــ مسجد مدرسه سپهسالار در جنوب شرقی میدان بهارستان تهران و نزدیکی مجلس شورای ملی واقع است. این مسجد با منارههای بلند و گنبدی مرتفع با شگفتیهایی بینظیر طراحی شد. سازندگان این بنا حاج میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی، صدراعظم دوران ناصرالدین شاه و برادرش، مشیرالدوله، بودند.
دیگر مساجد کهن تهران عبارتاند از مسجد چهلستون، مسجد و مدرسه مروی، مدرسه مشیرالسلطنه در خیابان مولوی که بانی آن میرزا احمدخان مشیرالسلطنه، دولتمرد سرشناس دوره قاجار، بود.
در کنار اینها، مساجد تازهتری هم داشتیم که در مجالس یادبود و حتی روضه و خطابه، با گذاشتن صندلی و میز، حضور کراواتیها و کارمندان و خانمهای طبقات بالا را میسر میکردند. مثل مسجد مجد، مسجد امیرآباد شمالی، مسجد خیابان آپادانا، مسجد الجواد، مسجد قبا، مسجد دیبا و مسجد فخریه.
در مساجد مهم پایتخت که لباسی امروزین بر تن داشتند، دو خطیب سرشناس در صدر خطبا بودند و البته در مجالس ترحیم و عزاداری پادشاه در سه روز دهه اول محرم همیشه حاضر بودند.
یکی مرحوم دکتر عباس مهاجرانی بود که اینجا در لندن دور از خانه پدری چشم از جهان فروبست و دیگری زندهیاد دکتر سید محسن بهبهانی که به دستور صادق خلخالی، جلاد خمینی، و دستهای خونین گروه شاهین، ساعت ۶ صبح نخستین نوروز انقلاب، در حال ادای فریضه فجر با شنیدن صدای در نماز را شکست و در را گشود، به این خیال که دردمندی نیازمند رو به سویش آورده است، اما پشت در دو جانی از کمیته ویژه مرگ خلخالی با چهار گلوله به حیات این اندیشمند بزرگوار که دهها تن از نامداران دور خمینی زندگیشان را مدیون وساطتهای او و دکتر مهاجرانی، بودند، کشته شد.
بعد از ربایش و مثله کردن مرحوم سیدجواد ذبیحی که بانگ قرآن و دعای سحرگاهیاش دل خاص و عام را میبرد، حمید نامی، از جوانان انقلابی دورو بر خلخالی، به من زنگ زد که: «سید! سر جدت به دکتر مهاجرانی خبر بده امروز قصد جانش را دارند. به دکتر و برادرش زنگ زدم، جوابی نگرفتم.»
دکتر مهاجرانی مدیر مدرسه عالی کامپیوتری بود. با رانندهام بختیاری به مدرسه عالی کامپیوتری رفتیم. آنجا هم نبود. گفتم شاید دیر رسیده باشم. ترس جانم را گرفت. به روزنامه اطلاعات برگشتم و در صفحه اول همراه با تصویر دکتر، خبری با این مضمون در چاپ اول روزنامه منتشر کردم که «منابع بسیار نزدیک به آقای صادق خلخالی محرمانه به سرویس سیاسی اطلاعات گفتند حکم دستگیری خطیب سرشناس، دکتر عباس مهاجرانی، از سوی قاضی شرع صادر شده است».
دکتر مهاجرانی بارها در حضور بزرگان از جمله زندهیاد دکتر مصباحزاده، محمدعلی خان مسعودی، مرحوم جعفر رائد، دکتر رضا قاسمی و یک بار در حضور استاد یارشاطر، یادآور شد که یک خبر بهموقع روزنامه اطلاعات باعث نجات جانم شد و گفت در زادگاهم بودم که برادرم خبر را پای تلفن برایم خواند. از همانجا شالوکلاه کردم و از سرزمینم خارج شدم.
دکتر بهبهانی علاوه بر اینکه استاد دانشگاه بود و محضر ازدواج و طلاق داشت و من و برادران و خواهرم و تقریبا همه فامیل را عقد کرده بود و از دوران دانشگاه با پدرم دوستی عمیق داشت، نقاشی ماهر هم بود و موسیقی را به شکل علمی میشناخت. از فرزندانش، احمد، نویسنده داستانهای شب رادیو و سریالهای «خانهبهدوش» و «تلخ و شیرین»، جوانمرگ شد و پشت خودرو به خواب ابدی رفت. طه مجسمهساز بزرگی است و کارهای سیمی و پرندگانش اعجابآور است. دختر دکتر نیز موسیقی را از پدر به ارث برده و از بهترین نوازندگان تار و سهتار است.
مناجات او و زندهنام ایرج گرگین در ماه رمضان هرگز از خاطرهها محو نخواهد شد: «همه با هم به سوی خدا میرویم.»
به جز او و دکتر عباس مهاجرانی، در رادیو کنار مرحوم راشد، آن صدای ملکوتی شبهای جمعه، حکمت آلآقا، مرحوم زینالدین و کمالی سبزواری را داشتیم. در روضه پادشاه نیز بهبهانی و مهاجرانی و سبزواری حضور داشتند. معمولا دکتر مهاجرانی از انتقاد به بعضی دستگاهها ابایی نداشت و چون با صدق سخن میگفت، پادشاه سخنانش را با گشادهرویی گوش میداد و گاه دستوراتی صادر میکرد. از جمله افزایش بودجه مرکز اسلامی هامبورگ و دادن گذرنامه خدمت به دکتر بهشتی، رئیس مرکز، همچنین معافیت طلابی که متاهل بودند و بیش از یک فرزند داشتند از خدمت وظیفه، اما هم آنان که بدانها خدمت کرده بود، قصد جانش را داشتند.
در میان مساجد، بعضی صبغه سیاسی داشتند. مثل حسینیه ارشاد، مسجد هدایت خیابان اسلامبول، پایگاه مرحوم طالقانی و مومنان نهضت آزادی، مسجد فخریه در امیریه نزدیک منیریه، حسینیه و مسجد مشیرالسلطنه که این آخریها مرحوم جذبی پیر طریقت گنابادی، آنجا نماز عشق میگزارد. مسجد خانیآباد و مسجد لرزاده هم از مساجد پرتردد تهران بودند. در حاشیه و متن بازار، مسجد حاج سیدعزیزالله و مسجد ترکها صاحب اعتبار و نام بودند.
مرحوم حاج آقا احمد خوانساری، ملای اول تهران، بود. او در سال ۱۳۴۲ به فلسفی، واعظ معروف دودوزهباز، اجازه ۱۰ شب سخنرانی در مسجد حاج سیدعزیزالله را داد و فلسفی بالای منبر، از خمینی ستایش کرد و چون مجلس شورای ملی دوره فترت را میگذراند، ادعا کرد بهعنوان نماینده ملت، دولت مرحوم علم را به دلیل جنایت فیضیه استیضاح میکند.
یادم نمیرود یک شوهرخاله بازاری داشتم به نام یوسف. یکی از ۱۰ شب را با او پای منبر فلسفی نشستم و شبی که پلیس برای دستگیریاش وارد شد، از پشتبام فراریاش دادند. مرحوم آیتالله خوانساری که خمینی بارها به اعلمیت او اعتراف کرده بود، علیرغم ابراز همدردی با ۱۵خردادیهای مصدوم و مقتول و دادن پول به خانوادههایشان، در سال ۱۳۴۲، وقتی خمینی بازداشت شد، حاضر نشد نامه آیات عظام آقایان شریعتمداری، میلانی، محمدتقی الاملی و مرعشی نجفی را تایید کند و این امر باعث کدورت بین آقای میلانی و گلپایگانی با خمینی شد که تا پایان عمر هر سه ادامه یافت.
گلپایگانی بر جسد خمینی نماز گزارد، اما با آنکه مرجع مسلم عصر بود، با برداشتن شرط مرجعیت از صفات رهبر، او را کنار زدند و سیدعلی خامنهای، را بر کرسی ولایت جهل و جور و فساد نشاندند.
در عهد پهلوی دوم، طالقانی و سهچهارتا منبری درجه ۳ و ۴ مثل ناطق نوری و سیدعبدالرضا حجازی هرازگاه در مسجد هدایت، نغمه مخالف سرمیدادند. سیدعبدالرضا حجازی که به فرمان خمینی اعدام شد، چون گفتند شبها دور منقل ادای خمینی را در میآورد، سردفتر هم بود و پیش از بازگشت خمینی، بر منبر، سنگ او را به سینه میزد. بعد از به کرسی خلافت نشستن خمینی، او و احمد خانهیکی شدند. احمد خمینی هر روز هفته منهای جمعهها که با پدر و مادر و همسرش سر میکرد، به عزبخانه حجازی میرفت، اما روزی که دستگیر شد، احمد خود را پنهان کرد.
ابتدا گفته شد با قطبزاده، مناقبی و سرهنگ ورشوچی و سید مهدوی و داماد مرحوم شریعتمداری قصد براندازی داشتند. ریشهری در خدمت طرح مسکو ماموریت داشت همه نیروهای «ضد مسکو» را پاکسازی کند که کرد. حجازی در دادگاه بلبل خوشخوان ریشهری شد. پای مرحوم شریعتمداری را به میان کشید (آنچه خمینی میخواست).
خمینی نهتنها روحانیت را دولتی کرد، بلکه خیز برداشته بود همین بلا را بر سر مرجعیت هم بیاورد، منتها نتوانست، چون زمانش کوتاه بود. خامنهای چیزی از مرجعیت مستقل به جا نگذاشت. ۸۰ هزار روضهخوان را با ضیاع و عقار و خدم و حشم و پاسدار، به امامت در استان و شهر و روستا فرستاد و هر ادارهای را تیول یک آخوند قرار داد.
بنابراین خیلی طبیعی است که وقتی مرجع اعلای شیعیان آخوند نماز جماعت مزدور حکومت را نفی میکند، آب در خوابگه مورچگان ریخته است. صبر کنید. این قصه سر دراز دارد. الان آخوندهای شیعه در سعودی و کویت و بحرین هم امامت اجارهای را قبول ندارند. در واقع سیستانی در سالهای پایانی عمر خود برگی به زمین زد که میتواند اعتبار مساجد و پیشنمازها را به روزگار پادشاهی بازگرداند که نه مسجد را دولتی کرد و نه آخوند را مزدور.















