خلاصه مقاله کریم سجادپور برای نشریه فارن افرز
ترجمه خبرنامه گویا
۱. ایران در آستانهٔ دگرگونی تاریخی
برای نخستینبار در نزدیک به چهار دهه، ایران در آستانهٔ تغییر رهبری -- و شاید حتی تغییر نظام -- قرار گرفته است. با نزدیک شدن پایان دوران آیتالله علی خامنهای، رهبر ۸۶ سالهٔ جمهوری اسلامی، کشور در وضعیت شکنندهای به سر میبرد. جنگ دوازدهروزهٔ خردادماه، که به حملات گستردهٔ اسرائیل و آمریکا علیه اهداف نظامی و هستهای ایران انجامید، نشان داد که نظامی که خامنهای طی سه دهه ساخته بود، بیش از هر زمان دیگر در معرض فرسایش قرار دارد.
۲. نظامی که دیگر کارایی ندارد
در پایان این نبرد، خامنهای با صدایی لرزان از پناهگاه بیرون آمد و مدعی پیروزی شد؛ اما نمایش قدرت او بیش از هر چیز، ضعف و فرسودگی ساختار جمهوری اسلامی را آشکار ساخت. نظامی که زمانی ادعای تسلط بر منطقه داشت، اکنون با از دست دادن نفوذ منطقهای، کنترل فضای هوایی و حتی خیابانهای خود را از دست داده است.
۳. پرسش بزرگ: تداوم، تحول یا فروپاشی؟
در «پاییز آیتاللهها»، پرسش اصلی این است که آیا جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه خواهد داد، دگرگون خواهد شد یا فروخواهد پاشید. این سرنوشت تنها برای ایران تعیینکننده نیست؛ بلکه آیندهٔ امنیت و نظم خاورمیانه و حتی نظام جهانی را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.
۴. میراث خامنهای در آتش و خاکستر
از زمان حملهٔ حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که خامنهای آن را آشکارا تأیید کرد، میراث سیاسی و نظامی او تقریباً ویران شده است. فرماندهان سپاه، متحدان منطقهای و برنامهٔ هستهای عظیم ایران یا نابود شده یا فلج شدهاند.
۵. جامعهای خسته از شعار و تحریم
در حالی که حکومت میکوشد شکستهای نظامی را با شعارهای ضدغربی جبران کند، مردم با واقعیت تلخ زندگی روزمره روبهرو هستند: اقتصادی فرورفته در تحریم، پولی بیارزش، هوایی آلوده، اینترنتی سانسورشده و گذرنامهای طردشده. در چنین وضعی، شعارهای قدیمی «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» دیگر پژواکی ندارند، زیرا آنچه مردم میخواهند، توسعه است نه دشمنی.
۶. بحران اجتماعی و نمادهای فروپاشیده
یکی از نمادهای اصلی انقلاب -- حجاب اجباری -- اکنون در عمل فروپاشیده است. زنان بسیاری بیاعتنا به تهدیدها در خیابانها حضور مییابند. بههمانسان که رژیم دیگر قادر به کنترل آسمان کشور نیست، نمیتواند بدنها و اندیشههای شهروندانش را نیز مهار کند.
۷. درسهایی از تاریخ: از شوروی تا چین
تحلیلگران چند مسیر احتمالی برای ایرانِ پس از خامنهای میبینند. یکی شباهت به شورویِ در حال فروپاشی است: نظامی خسته که زیر فشار ناتوانی در اصلاحات فرو میریزد. دیگری، الگوی چین است -- یعنی گذار از ایدئولوژی به عملگرایی، با حفظ اقتدار سیاسی و اصلاح اقتصادی تدریجی.
۸. موانع مدل چینی در ایران
اما تحقق الگوی چین آسان نیست. در چین، مائو راه آشتی با آمریکا را گشود و دنگ شیائوپینگ اصلاحات را به ثمر رساند.
در ایران اما خامنهای هرگونه مصالحه با واشنگتن را خیانت به انقلاب دانسته است. حتی اصلاحطلبان دروننظام نتوانستند سد ایدئولوژی رهبر را بشکنند.
۹. گزینههای دیگر: کره شمالی یا پاکستان
اگر نظام بر ایدئولوژی پافشاری کند، ممکن است به سرنوشت کرهٔ شمالی دچار شود -- رژیمی منزوی و خشن که بقایش را با ترس و سرکوب تضمین میکند. اگر سپاه پاسداران دست بالا را پیدا کند، ایران میتواند شبیه پاکستان شود؛ کشوری که عملاً «ارتشی با یک کشور» است نه کشوری با ارتش.
۱۰. بیاعتمادی تاریخی و سیاست توطئه
از دوران قاجار تا پهلوی و جمهوری اسلامی، ذهنیت توطئه و بیاعتمادی در ریشههای سیاست ایران تنیده شده است.
رهبران ایران، از رضا شاه تا خامنهای، همواره به اطرافیان خود مشکوک بودهاند. این بیاعتمادی نهادی سبب شده که وفاداری بر شایستگی و اطاعت بر تخصص ترجیح داده شود.
۱۱. ایرانِ ممکن: از فروپاشی تا نوزایی
سرنوشت پس از خامنهای میتواند شکلهای گوناگونی داشته باشد: ظهور یک مرد قدرتمند ملیگرا، بازگشت اقتدار روحانی، تسلط کامل سپاه یا شاید نوعی پوپولیسم انتخاباتی مانند ترکیه. اما در هر حال، تغییر اجتنابناپذیر است؛ پرسش این است که آیا بهار نوینی در راه است یا زمستانی دیگر.
۱۲. ایران با ظرفیتهای یک قدرت جهانی
با همهٔ بحرانها، ایران کشوری است با ظرفیتهای عظیم انسانی و طبیعی. «ایران دارای تمام سازههای لازم برای یک کشور G-20 است» -- جمعیتی تحصیلکرده، منابع انرژی فراوان و تمدنی ریشهدار. آنچه مردم میخواهند نه شعارهای توخالی بلکه دولتی کارآمد و پاسخگوست که بتواند کرامت اقتصادی و «زندگیِ نرمال» را بازگرداند؛ زندگیای آزاد از دخالت دولت در پوشش، عشق، باور و سبک زندگی. آیندهٔ ایران وابسته به آن است که آیا سیاست از دشمنی به توسعه، و از ایدئولوژی به عقلانیت گذر خواهد کرد یا نه.

















