- محمد مالجو پژوهشگر اقتصاد سیاسی در مقالهای که امروز منتشر کرده نوشته: این جدال نه صرفاً بر سر واشنگتن و مسکو در سیاست خارجی بلکه، در ژرفترین سطح خود، بر سر مسئلۀ قدرت در سیاست داخلی است: جانشینی رهبری.
- هر دو جناح میدانند که نوع سیاست خارجی کنونی عملاً تعیینکنندۀ مسیر رهبری آینده نیز هست. دقیقاً از همین نقطه است که نزاع دیپلماتیک کنونی در سیاست خارجی به نبردی بر سر آیندۀ ساختار قدرت در سیاست داخلی تبدیل میشود.
سایۀ جانشینی بر سیاست خارجی
محمد مالجو
مجادلۀ گفتمانی شدیدی در سطوح فوقانی هرم قدرت در جریان است. آیا با تشدید منازعهای دیرینه میان دو جناحِ تقابلگرا و تعاملگرا بر سر جهتگیری سیاست خارجی کشور روبهرو هستیم یا با آغاز فصل تازهای از بازآرایی قدرت در آستانۀ دوران پسارهبری؟ آیا مجادله بر سر جهتگیری کنونی سیاست خارجی است یا وضع آتی سیاست داخلی؟
این جدال را گروهی از ناظران فقط تکرار همان منازعۀ قدیمی بر سر سیاست خارجی میدانند و گروهی دیگر نیز پیشدرآمدی بر چینش نیروها برای دوران پس از رهبریِ کنونی. اما این دو روایت در تضاد با هم نیستند. پاسخ، به احتمال قوی، ترکیبی از هر دو است. نحوۀ پایانیافتن منازعۀ امروز است که، با فرض استمرار حیات نظام جمهوری اسلامی، تکلیف بازآرایی قدرت را در فردا روشن خواهد کرد.
تقابلگرایان بر استمرار رویارویی با غرب و تعمیق پیوندهای راهبردی با شرق تأکید دارند و این مسیر را نه یک انتخاب بلکه ضرورتی تاریخی برای بقا و حفظ استقلال کشور میدانند و تداوم انزوای بینالمللی را بهای ناگزیرِ ایستادگی تلقی میکنند و هرگونه گشایش به سوی غرب را معادل نفوذ فرهنگی و تسلیم سیاسی میانگارند. تعاملگرایان، برعکس، معتقدند چنین سیاستی ایران را در دور باطل انزوا و رکود گرفتار کرده و عملاً به فرسایش منابع ملی و بیثباتی ساختاری انجامیده است. از دید آنان، راه برونرفت نه در مقاومتِ بیانتها که در بازگشایی درهای مذاکره با امریکا و بازتعریف نقش ایران در نظم جهانی است.
اما این جدال نه صرفاً بر سر واشنگتن و مسکو در سیاست خارجی بلکه، در ژرفترین سطح خود، بر سر مسئلۀ قدرت در سیاست داخلی است: جانشینی رهبری. هر دو جناح میدانند که نوع سیاست خارجی کنونی عملاً تعیینکنندۀ مسیر رهبری آینده نیز هست. دقیقاً از همین نقطه است که نزاع دیپلماتیک کنونی در سیاست خارجی به نبردی بر سر آیندۀ ساختار قدرت در سیاست داخلی تبدیل میشود.
تعاملگرایان با بازتعریف جایگاه ایران در نظام جهانی و تغییر توازن میان شرق و غرب میکوشند زمینۀ بازگشت خود به مرکز تصمیمگیری را فراهم کنند. میکوشند از طریق بازکردن درهای دیپلماسی با غرب عملاً مسیر تازهای برای بازسازی مشروعیت داخلی و کاهش وزن نهادهای امنیتی در ساخت قدرت بگشایند. برعکس، تقابلگرایان که بر اتکای به شرق و تداوم فضای تهدید استوارند به نیروهای نظامی و امنیتی و نیز به شبکۀ رسانهای پرنفوذ خود متکیاند تا کنترل زمین بازی را در دست نگاه دارند. از دید آنان، هرگونه چرخش به سوی غرب نه فقط خطای سیاسی بلکه تهدیدی مستقیم برای آرایش کنونی قدرت است. آنان این تلاشهای دیپلماتیک را کودتای نرم مینامند و معتقدند که هدف نهایی تعاملگرایان چیزی نیست مگر تغییر مسیر رهبری آینده به سوی گرایشهای غربگرا.
درست در همین نقطه است که پای روسیه به میان میآید، بازیگری که بیش از هر نیروی دیگری از بقای تقابلگرایان سود میبرد و در حفظ آرایش سیاسی کنونی در تهران منافعی مستقیم و چندلایه دارد. مسکو، برخلاف ظاهر ماجرا، نه خواهان حل اختلاف تهران و واشنگتن است و نه تمایل دارد ایران از انزوای کنونی بیرون آید. تداوم تنش، بیآنکه به جنگی منتهی به سقوط جمهوری اسلامی بینجامد، برای روسیه مزیت دارد: هم ایران را در مدار خود نگه میدارد، هم از رقابت احتمالی تهران در بازار انرژی جلوگیری میکند، و هم با تداوم وضعیت تعلیق و بیثباتی در منطقه عملاً جایگاه خود را در نقش میانجیِ ضروری در معادلات خاورمیانه نگه میدارد. تداوم تنش برای روسیه حکم طلا را دارد: ایرانِ منزوی، ایرانِ تحت تحریم، یعنی ایرانِ محتاجِ مسکو. از همینرو حملات تعاملگرایان به روسیه را باید نه اقدامی انفعالی بلکه بخشی از استراتژی بزرگتر دانست: شکستن حصار شرقی و گشودن راه به سوی غرب، ولو با مخاطرات فراوان.
در هیاهوی مجادلههای بالادستی اما شهروندان بهتمامی گم هستند. آنان در سیاست خارجی کنونی با خطر انزوای بینالمللی و احتمال جنگ روبهرویند و در سیاست داخلی آینده با تداوم نهاد غیرانتخابی ولایت فقیه. نزاع میان تقابلگرایان و تعاملگرایان در سیاست خارجی بر سر مسیر حکمرانی است و در سیاست داخلی بر سر تقسیم مناصب. هر دو از دخالت نیروهای مردمی هراس دارند و نمیخواهند مجادلهشان به خیابان برسد. بااینحال، اگر روزنهای برای ورود فراهم آمد مردم باید در سیاست خارجی جانب تعاملگرایان را بگیرند تا از انزوا و احتمال جنگ کاسته شود و در سیاست داخلی نیز از هر دو جبهۀ تقابلگرا و تعاملگرا فراتر روند و برای انحلال نهاد غیرانتخابی ولایت فقیه بکوشند. فقط چنین توازنی است که میتواند نزاع قدرت درون هیئت حاکمه را به جنبشی ملی برای رهایی بدل کند.

هنیه عاشق کاخ سعدآباد بود!

پاییز آیتاللهها؛ ایران در آستانهٔ تغییر















