من خودم را پيشتاز و پيشرو جامعه و يا هيچ چيز ديگري نمي دانم. نوشته هاي كوتسيئو هميشه خوانندگان را ناراحت و آزرده مي كند. آثاري كه برداشت هاي متناقضي از آن مي شود: تائيد و تكذيب، آرزوها و سرخوردگي، خيانت و وفاداري. كوتسيئو در سال 1940 در آفريقاي جنوبي از پدر و مادري آفريقايي - آلماني متولد شد.در آفريقاي جنوبي و آمريكا درس خوانده و در نوشته هايش مستقيما به سنت هاي ادبي اروپا پاسخ مي دهد.
كوتسيئو در نوشته هايش شيفتگي اش را به مرزهايي كه زبان بر جوامع نژادي مختلف تحميل مي كند پنهان نمي كند و از اوضاع و احوال و موقعيت جديد استعمارگري و امپرياليسم مي نويسد. نوشته هاي او البته پاسخي است به پروژه هاي مدرنيسم و رئاليسم. كوتسيئو پايان نامه خود را درباره ساموئل بكت نوشت و تأثير دوران مياني نويسندگي بكت را بر آثار خود برجسته مي داند. اولين داستان اش را به نام سرزمين شفق (Duskland) در حين تدريس در دانشگاه نيويورك در سال 1970 نوشت.
داستان درباره استعمار آفريقاي جنوبي و پاسخي به دخالت هاي آمريكا در ويتنام است. آن موقع مايل به بازگشت به آفريقاي جنوبي نبود، اما وقتي آمريكايي ها درخواست گرين كارت او را قبول نكردند به كيپ تاون برگشت و در دانشگاه به تدريس مشغول شد. پس از بازگشت به كيپ تاون در سال 1972، چند داستان و دو مجموعه مقاله چاپ كرد. دوران كودكي (Bughood) در همين دوران منتشر كرد كه در واقع زندگي نامه خودش است.زندگي و زمانه مايكل كي، كه در سال 1983 جايزه معتبر بوكر را از آن خود كرد، شخصيتي كميك به نام مايكل كي دارد.
يك پناهنده جنگ هاي داخلي كه با مادرش از كيپ تاون به مزرعه اي كه دوران كودكي خود را گذرانده بر مي گردد. مايكل كي باغبان ساده دلي است كه اردوگاه هاي كار، گرسنگي و خرابي هاي زمان جنگ را تحمل كرده است. كتاب در مورد خيانت ها، كمبودها و خرابي است، اما درون مايه اي خوش بينانه دارد. مضمون كتاب ساده است: «زندگي جريان دارد.» جي.ام كوتسيئو در نوشته هاي خود به مسائل نژادي و قدرت سياسي هم مي پردازد. آثار او تقريبا به 20 زبان ترجمه شده اند. در دانشگاه هاي متعدد آمريكايي استاد مدعو بوده است. دانشگاه هايي مثل هاروارد، تگزاس، جان هاپكينز و شيكاگو ميزبان اين نويسنده برجسته بوده اند.كوتسيئو پائيز امسال در دانشگاه شيكاگو به تدريس افلاطون و والت ويتمن خواهد پرداخت.
هنگامي كه در سال هاي پاياني دهه 90، وين بوث پروفسور بازنشسته زبان انگليسي در يك مهماني شام كوتسيئو را از دور ديد به طرف اش دويد و جلوش به نشانه احترام به زانو در آمد. او نمي دانست اين نويسنده گوشه گير معروف آفريقاي جنوبي چند سال بعد برنده جايزه نوبل مي شود. در آن روز كوتسيئو از اين عمل بوث شگفت زده شد و از خجالت سرخ شد. در پايان شام كوتسيئو او را به گوشه اي برد تا بگويد كه نبايد جلوي جمع چنين كاري مي كرد. كوتسيئو سال هاي سال است كه در انزوا به سر مي برد، درخواست هاي مصاحبه را رد مي كند و در مجامع عمومي ديده نمي شود. طي دوران نويسندگي تنها چند مصاحبه انجام داد كه بعضي از آنها از طريق اي ميل بوده است. كوتسيئو حتي تلفني نيز از پاسخگويي به سئوال ها خودداري مي كند و اي ميل را ترجيح مي دهد؛ چون به او فرصت انديشيدن و نوشتن را مي دهد.
به دنبال نوشتن كتاب «بدنام» كوتسيئو به يك تبعيد خودخواسته تن داد. او بر سر اين كتاب با كنگره ملي آفريقا و برخي مقامات دولتي دچار اختلاف شد. مقامات دولتي مي گفتند اين كتاب نژادپرستانه است و به كشور و وجهه آن ضربه مي زند. برخي علت ترك آفريقاي جنوبي را از سوي كوتسيئو اظهارات و رفتارهاي نه چندان مساعد دولتمردان آفريقاي جنوبي مي دانند. اما هم اكنون به دنبال برنده شدن او تابو امبكي رئيس جمهور اين كشور به او اداي احترام مي كند و او را مايه افتخار كشورش و كل آفريقا مي داند. نوشته هاي كوتسيئو تاثيرات شديدي بر نسل جوان نويسندگان آفريقا گذاشته است. اگر چه خود او چندان مايل به صحبت در اين باره نيست. لين سامپسون از معدود خبرنگاراني است كه با كوتسيئو مصاحبه كرده مي گويد، اولين بار وقتي با تلفن با او تماس گرفته صداي پروفسور كوتسيئو بيشتر شبيه زمزمه بوده و در عين حال محكم و استوار است «من از مصاحبه هيچ لذتي نمي برم.» اين جمله اي است كه او هميشه تكرار مي كند. وقتي از او پرسيده مي شود آيا براي تبليغ كتابش كاري مي كند قاطعانه جواب منفي مي دهد.
چند سال پيش ريان مالون از ساندي تلگراف با او مصاحبه اي كرد كه به نظرش مصاحبه بسيار دشواري بود. مالون در مقدمه مصاحبه خود نوشت كوتسيئو در برابر ميزي نشسته و كاغذي در برابرش و قلمي هم در دستش بود. وقتي كه از او سئوالي مي پرسيدم، آن را بر روي كاغذ مي نوشت. كوتسيئو موضوع سخت و دشواري براي مصاحبه است. نويسنده منزوي آفريقاي جنوبي كه به ندرت تن به مصاحبه مي دهد حتي از بحث درباره كتاب هايش هم خودداري مي كند. لين سامپسون مي گويد: «يك بار سر ميز شام كنارش نشسته بودم. در تمام طول شام حتي يك كلمه هم حرف نزد، درست مثل اين بود كه براي حرف نزدن با خودش قرار گذاشته براي اين كه هيچ اطلاعاتي درباره خودش بروز ندهد، گفت وگوي عادي و روزمره نداشته باشد و با كسي شوخي نكند. حتي اين عادت را هم دارد كه به سئوالات آدم ها هم جواب ندهد.» يكي از همكاران كوتسيئو، كه سال ها با او كار كرده، مي گويد: «طي سال هاي همكاري فقط يك بار صداي خنده كوتسيئو را شنيدم.»
كيپ تاون شهر كوچكي است و كوتسيئو در اين شهر به گوشه گيري و انزوا شهرت دارد. نه سيگار مي كشد و نه الكل مصرف مي كند؛ گوشت هم نمي خورد. كوتسيئو مسافت هاي طولاني دوچرخه سواري مي كند و علاقه شديدي هم به راگبي دارد. گوشه گيري كوتسيئو در آثارش به خوبي نمايان است. در قسمتي از كتاب «بدنام»، كه جايزه بوكر را نيز آن خود كرده، مي نويسد: «زندگي خصوصي اين روزها به تجارت عمومي تبديل شده. شهوت و شهوت راني به يك امر محترمانه تبديل شده. آدم ها فقط صحنه هاي تماشايي پر از اشك وگريه و ندامت و كتك كاري مي خواهند، مثل شوهاي تلويزيوني و من چنين چيزي نمي خواهم.» البته كوتسيئو اخيرا اجازه داده كه شبكه تلويزيوني SABC از او براي يك برنامه درباره كتاب هايش فيلمبرداري كند اما در طول فيلمبرداري، كوتسيئو به طرز وحشتناكي ساكت ماند. برخي منتقدان مي گويند اين شيوه زندگي باعث شده تا شاهكار ادبي بي مانندي را خلق كند. كوتسيئو داستانگوي يگانه اي است. آثارش سرشار از احساسات است. احساساتي كه خواننده را دچار تناقضات شديدي مي كند، اما در دنياي متناقض امروز داستان هاي او خواننده را وادار به تفكر و تعمق مي كند؛ تفكر در مسائلي كه انسان مدرن امروزي نمي خواهد يا نمي تواند آن را باور داشته باشد.
بيانيه آکادمي در اهداي جايزه به جم ام کوتسيئو
فرهنگستان سوئد در بيانيه خود آورده است: جايزه نوبل ادبيات در سال 2003 به نويسنده اهل آفريقاي جنوبي، جان مكسول كوتسيئو اهدا مي شود «كه در قالب هاي بي شمار نقش شگفت انگيز فردي بيگانه و جدامانده را به تصوير مي كشد.» تدوين و تركيبي خوش پرداخت، گفت- و- گوهاي پرمعنا و ذكاوت تحليلي همگي از جمله ويژگي هاي رمان ها وداستان هاي جان مكسون كوتسيئو به شمار مي رود. با اين همه وي شكاكي دقيق و حساس، و در برابر عقل گرايي بي رحم و اخلاقيات صوري تمدن غرب منتقدي سخت گير و سرسخت است. صداقت فكري وي جايي براي تسلي خاطر باقي نمي گذارد و از نمايش رياكارانه و پرتكلف ندامت و اعتراف دوري مي جويد. حتي در زماني كه عقيده راسخ وي به موضوعي، مانند اعتقاد او به دفاع از حقوق حيوانات، آشكار مي شود بيش از آنكه به بحث در مورد عقيده خود بپردازد به مقدمات و فرضياتي كه شالوده اين اعتقاد است، اشاره مي كند.
توجه كوتسيئو عمدتا به وضعيت هايي معطوف مي شود كه هرچند تمايز بين درست و نادرست كاملا شفاف و روشن است اما اين تمايز به هيچ كاري نمي آيد. در يك لحظه سرنوشت ساز و تعيين كننده شخصيت هاي كوتسيئو، در پس پشت خود بي حركت و بدون آنكه قادر باشند در اعمال خود شركت جويند، مي ايستند. اما انفعال و بي كنشي تنها غباري تيره نيست كه شخصيت را در كام خود فرو ببرد، بلكه آخرين راه چاره اي است كه براي ايستادگي به روي انسان گشاده است تا بدين ترتيب خود را از دسترس اهداف و مقاصد نظم و نظامي ستمگر دور سازد. كوتسيئو در كندوكاو ضعف و شكست، به جرقه اي آسماني در انسان دست مي يابد.كوتسيئو در اولين رمان خود، با عنوان سرزمين هاي شفق، نمونه اي از توان و قابليت همدردي را به نمايش گذاشته كه او را بارها قادر ساخته تا دركي عميق از بيگانگان و آنهايي كه مورد تنفر هستند به دست دهد. مردي كه در جريان جنگ ويتنام براي دولت آمريكا كار مي كند ابداع و اختراع يك سيستم منحصر به فرد براي جنگ هاي رواني را درسر مي پروراند، در همين زمان است كه زندگي شخصي اش در پيرامون وي متلاشي مي شود. تفكرات و تأملات اين فرد، با گزارشي در مورد سفري اكتشافي براي مطالعه سرزمين بوميان آفريقا كه ادعا مي شود توسط يكي از اولين سفيدپوستان مهاجر به آفريقاي جنوبي نوشته شده، براي مقايسه در كنار يكديگر قرار مي گيرد. دو شكل از اشكال مردم گريزي يكي خودبزرگ بينانه و روشنفكرانه و ديگري وحشيانه و پرشور، كه هريك بازتاب ديگري است.
مؤلفه ديگر در رمان بعدي كوتسيئو، در قلب ديار، توصيف و تصوير روان پريشي است. پيردختري غمزده كه با پدرش زندگي مي كند با نفرت شاهد رابطه عشقي وي با زني جوان و رنگين پوست است. او در خيالات خود بر آن است كه هر دو آنها را به قتل برساند، اما همه چيز نشان از آن دارد كه وي تصميم گرفته به جاي اين كار خود را محبوس رابطه اي جنسي با خدمتگزار خانه كند. توالي و ترتيب واقعي رويدادها را نمي توان مشخص ساخت چرا كه تنها منبعي كه خواننده در اختيار دارد يادداشت هاي اين دختر است كه در آن خط به خط دروغ و واقعيت، سادگي و ظرافت پيوسته به جاي يكديگر مي نشيند. تك گويي يك زن به سبك و سياق ادبيات پرطمطراق دوره ادوارد به طرزي شگفت با چشم انداز آفريقايي پيرامون هم آهنگ مي شود.
در انتظار بربرها، يك داستان پرهيجان سياسي است به سبك ژوزف كنراد، كه در آن ساده لوحي فردي آرمان گرا در را به روي وحشت و كابوس مي گشايد. در فرارمان شوخ و ظريف خصم كه از زبان زني نقل مي شود كه مي خواهد بخشي از يك روايت مهم باشد. هرچند در واقعيت تنها بخشي از يك داستان كم اهميت به وي پيشنهاد مي شود، كوتسيئو به داستاني در مورد ناسازگاري و تفكيك ناپذيري ادبيات و زندگي مي پردازد.در زندگي و زمانه مايكل كي كه ريشه در آثار دانيل دفو، فرانتس كافكا و ساموئل بكت دارد، اين تصور كه كوتسيئو نويسنده انزوا و تنهايي است روشن تر مي شود. اين رمان به شهروندي معمولي مي پردازد كه از شورش و اغتشاشي فزاينده و جنگي قريب الوقوع گريخته و به كشوري مي رود بي تفاوت به همه نيازها، خاموش و ساكت كه نافي منطق قدرت است.
استاد پيترزبورگ بيان ديگري است از زندگي داستايوفسكي و جهاني خيالي. جداماندگي از جهان و دلمردگي كه به اصل نامعقول مجاز شمردن تروريسم تبديل مي شود، وسوسه اي است كه شخصيت هاي خيالي كوتسيئو با آن روبه رو مي شوند. در اينجا جدال نويسنده با مسئله شر با اهريمن شناسي آميخته مي شود، عنصري كه در آخرين كتاب وي يعني اليزابت كاستلو نيز بدان پرداخته شده است.در ننگ كوتسيئو ما را درگير جدال يك استاد بدنام شده دانشگاه مي كند، جدالي بر سر دفاع از آبرو و حرمت خود و دخترش در وضعيتي كه پس از درهم شكسته شدن تفوق سفيدپوستان در آفريقاي جنوبي پيش آمده است. اين رمان به پرسشي مي پردازد كه كانون آثار اوست: آيا مي توان از چنگ تاريخ گريخت؟
زندگي نامه شخصي كوتسيئو با عنوان كودكي عمدتا پيرامون تحقير پدر و گسست رواني كه در پسر ايجاد كرده دور مي زند، اما در همان حال برداشتي جادويي از روستاهاي آفريقاي جنوبي و مناقشه هميشگي بين سفيدپوستان هلندي تبار و انگليسي از يك سو و سفيدپوستان و سياه پوستان از سوي ديگر ارائه مي دهد. در دنباله اين كتاب، يعني جواني ، نويسنده دست به تشريح خود به عنوان مردي جوان كه قسي و سنگدل است مي زند. عجيب اينجاست كه اين قساوت و سنگدلي براي هركسي كه او را مي شناسد باعث تسلي خاطر است.تنوع بسيار زيادي از آثار كوتسيئو وجوددارد. هيچ دو كتابي در آثار او روش نگارش يكساني ندارد. مطالعه گسترده آثار او يك الگوي تكراري را آشكار مي سازد، سفري مارپيچي و نزولي كه وي آن را براي رستگاري و نجات شخصيت هايش لازم و ضروري مي بيند. قهرمانان داستان هاي او در برابر فشارهايي كه آنان را فرو مي برد از پا درمي آيند، اما طرفه آنكه با خلاصي از ارزش و اعتبار بيروني نيرو و توان مي گيرند.