در این مقاله می خواهیم سه چیز را نشان بدهیم:
(1) نخست آن که داستان آفرینش آدم در فرهنگ ایرانی، بر اساس جادوی سرایتی و بخصوص آیین گاو کشی درست شده است.
(2) دوم آن که ازدواج آدم و حوای ایرانی از رسم زنای با محارم، که در دوره ی مادرسالاری، در ایران رواج داشته است، پیروی می کند.
(3) سوم و در حاشیه ی این دو موضوع اساسی، فرضیه ی صلیب ایرانی یا چلیپای میترایی را نیز مطرح خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که که در ایران، یک صلیب مخفی و یک چلیپای پنهانی در طرح اصلی آتشکده ها، مسجد ها، قالی ها، و کاشی کاری های ایرائی وجود دارد. این صلیب مقدس، نشانه ی خورشید و خورشید نیز، نشانه ی ایزد میترا است. ایزد میترا همان روح باروری و برکت است که در پایان عصر جادو و در آغاز عصر مذهب، از زمین و از درون درخت و رودخانه و گاو، به آسمان رفته است.
***
آدم و حوا در شاهنامه
در شاهنامه ي فردوسي، اصلا خبري از داستان آدم و حوا نيست. به اين صورت كه بهشتي باشد و آدم و حوایی در آن جا زندگي كنند و سپس از ميوه ای ممنوعه بخورند و به جرم اين گناه از بهشت اخراج شوند و به زمين بيايند. اصلا چنين چيزي نيست. در شاهنامه آمده است كه پس از آفرينش گياهان و جانوران، "مردم" پديدار شده اند. همين طور بدون مقدمه و بدون اسطوره سازي و بدون آوردن افسانه ي آفرينش و بدون ذكر مثلث "آدم وحوا وخدا" بنا به روایت شاهنامه ( جلد اول، صفحات 5 و 6)ابتدا، هفت آسمان پدید می آیند:
پدید آمد این گنبد تیز رو
شگفتی نماینده ی نو به نو
فلک ها، یک اندر دگر، ساخته شد
به جنبید، چون کار پیوسته شد
سپس کوه ها می بالند و آب ها بر می دمند:
ببالید کوه، آب ها بر دمید
سر رستنی ها، به بالا کشید
سپس، گیاهان می رویند:
گیا رست، با چند گونه درخت
به بالا برآمد، سران شان، ز بخت
سپس، جانوران و جنبندگان پدیدار می شوند که نه زبان گویا و نه خرد جویا دارند و از خار و خاشاک، به تن پروری مشغولند.
و زان پس، چو جنبنده، آمد پدید
همی رستنئ، زیر خویش، آورید
نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خار و ز خاشاک، تن پرورد
سرانجام، بشر پدید می آید که با هوش و خرد خود، بر حیوانات وحشی و بر دام های اهلی فرمان می راند. دقت کنید، در این جا سخنی از آدم و حوا و مار و شیطان و بهشت در کار نیست:
چو زین بگذری، مردم آمد پدید
شد این بندها را، سراسر کلید
پذیرنده ی هوش و رای و خرد
مر او را، دد و دام، فرمان برد
***
کیومرث، نخستین آدم
هرچند در شاهنامه اثری از آدم و حوا نیست، اما در این منظومه از شخصيتي اسطوره اي به نام كيومرث نام برده شده است كه نخستين پادشاه جهان است. كيومرث نه تنها شاه ايران بلكه شاه سراسر جهان است و از او به عنوان "جهاندار" يا شاه جهان نام برده مي شود.
چنئن گفت کآیین تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه
کیومرث شد بر "جهان" کدخدای
نخستین به کوه اندرون، ساخت جای
به گیتی درون، سال سی، شاه بود
به خوبی، چو خورشید، پرگاه بود
(شاهنامه، جلد اول، صفحه ی 15)
این كيومرث در متون زردشتي, نه به عنوان نخستين شاه، بلكه به عنوان نخستين آدم معرفی شده است۰ بنابراين، براي پيدا كردن ردپاي داستان آفرينش آدم در فرهنگ ايران، بايد به سراغ اين گونه متون برويم.
***
در کتاب بندهشن (Bonde Heshn) آمده است كه هرمزد، "كيومرث" را از سوي چپ و "گاو" را از سوي راست، در روي زمين آفريد.
[ششم، کیومرث را آفرید، روشن چون خورشید. او (=هرمزد) کیومرث را با گاو از زمین آفرید. کیومرث بر سوی چپ و گاو بر سوی راست آفریده شدند. او از روشنی آسمان، نطفه ی مردمان را فراز آورد. او از روشنی آسمان، نطفه ی گاوان را فراز آورد. زیرا این دو نطفه را که "آتش- تخمه" اند، نه "اب-تخمه" در تن گاو و کیومرث بداد تا افزایش یافتن مردمان و گوسفندان از آن باشد.] (بندهشن، 41)
در اين جا، برخلاف اسطوره های سامی و برخلاف افسانه هاي اعراب، نخستين آدم، نه در بهشت و در آن دنيا، بلكه در روي زمين و در اين دنيا آفريده مي شود و داستان نه در آسمان بلكه در زمين اتفاق مي افتد. در داستان کیومرث، از درخت سيب و برگ انجير و دانه گندم و طوبی و مار و جوي شير و شراب كوثر و حوري و غلمان و جن اثري نيست. از "من ملك بودم و فردوس برين جايم بود" كه بعدها در ادبيات ايران بر اثر نفوذ فرهنگ عرب رايج شده است نيز ردپایی نيست. از "پدرم روضه ي رضوان به دو گندم بفروخت" و "مرغ باغ ملكوتم و نيم از عالم خاك" و "آدم آورد در اين دير خراب آبادم" نيز نشاني نيست.
در داستان کیومرث، از آفريده شدن حوا از دنده ي چپ آدم نيز خبري نيست. به جاي آن كه حوا از دنده ي چپ آدم آفريده شود، گاو سوي راست( دنده ی راست هرمزد؟) آفريده مي شود. این گاو، بعدها، به دست اهریمن کشته می شود و از تخمه ی او جانوران و گیاهان به وجود مي آیند. کیومرث هم به همین سرنوشت دچار می شود و به دست اهرمن کشته می شود و از تخمه ی او دو بوته ی ریواس سبز می شود. در هر دوی این مورد، گاوی مقدس و یا آدمی مقدس شهید می شود و تخمه و یا خون او به زمین ریخته می شود تا باعث باروری و رویش گیاهان و زایش جانوران شود. رمز این آیین مقدس چیست؟
***
گاو کشی
برای پیدا کردن رمز این آیین مقدس باید از عصر علم به عصر مذهب و از عصر مذهب به عصر جادو برویم. درعصر جادو در ايران، گاو سمبول و فرانمود و مظهر باروري و بركت بوده است و بوميان ايراني معتقد بودند كه روح باروري و بركت در كالبد گاو زندگي مي كند. در آن دوره، ایرانیان هر ساله، گاوي مقدس را قرباني مي كردند و خون او را به زمين می ریختند تا باعث باروري زمين و كشت و زرع گردد. آن ها معتقد بودند كه خون گاو بر اثر همنشينى با آن روح مقدس داراي خاصيت باروري و بركت شده است. آيين گاوكشي نوعي جادوى سرايتى بود که رد پای آن درآيين مهرپرستي بجا مانده است. در بسیاری از سنگ كنده هاي ميترايى، حضرت ميترا را مي بينيم كه گاوي را قرباني مي كند و از دم گاو، سنبله هاي گندم روییده است. در اساطیر ایرانی، از کشته شدن گاو به دست میترا سخن گفته شده است و از این که جاری شدن خون گاو بر رو ی زمین باعث سرسبزی خاک و روییدن گیاهان گوناگون شده است.
***
درخت پرستی
در متون ایرانی و هندی، میترا علاوه بر گاو، یکی از ایزدان گیاهی به نام "هوم" (Haoma) را نیز می کشد. سهم میترا از شهید کردن "هوم"، شیره ی اوست که به زمین مئ پاشد و جانوران و گیاهان گوناگون از این شیره پدید می آیند. در اینجا نیز، به روشنی، نشان داده می شود که روح باروری و برکت، علاوه بر گاو، در درون گیاهان نیز زندگی می کرده است و با شهید کردن گیاه مقدس، شیره ی او، از طریق جادوی سرایتی، باعث باروری زمین و رویش گیاهان و زایش حیوانات می شده است.
از این دیدگاه، مراسم نوشیدن شیره ی سکر آور "هوم" در دین زردشت، نوعی جاوی سرایتی برای انتقال خاصیت باروری و برکت از ایزد گیاهی به انسان است. رسمی که هنوز در مسیحیت در مراسم نوشیدن شراب مقدس (= خون مسیح، = خون خدا) به چشم می خورد. شراب در آیین های عرفانی ایرانی نیز همین نقش جادویی را دارد. حافظ در آن جا که می گوید "ما در پیاله، عکس رخ یار دیده ایم/ ای بیخبر از لذت شرب مدام ما" به ارتباط شراب و خدا(= روح باروری و برکت) اشاره کرده است. شراب را "خون رزان" و یا خون درخت انگور نیز می خوانند. می دانیم که درخت انگور نیز یکی از درختانی است که روح باروری و برکت در آن لانه می کند. بنابراین، خون انگور یعنی خون روح مقدس باروری و برکت. همان روحی که بعدها در عصر مذهب از زمین به آسمان رفت.
"پیر کنار" و درختان مقدس
تقدس درختان، و این که روح باروری و برکت در درون درختان لانه کرده است، هنوز در ایران به چشم می خورد. در بسیاری از روستا های ایران درختان مقدسی وجود دارد که مردم به آن ها دخیل می بندند و از آن ها کمک می خواهند. درخت سدر یا درخت کنار (با ضم کاف) در جنوب ایران،از بوشهر تا جاسک، همین نقش مقدس را دارد. مردم جنوب لقب مخصوصی برای درخت "کنار" دارند و آن را به نام "پیر کنار" می خوانند. "پیر" در اصطلاح محلی یعنی یک شخصیت مقدس. بنابراین، "پیر کنار" یعنی درخت مقدس کنار. "کنار" همان درختی است که از برگ آن سرشوی گیاهی سدر بدست می آید و می توان با برگ های خشکیده ی آن، مانند صابون، دست خود را شست. درخت "کنار" میوه ای مانند زال زالک دارد که افراد محلی آن را می خورند. در بوشهر در محله ی خواجه ها، یک "پیر کنارِ" به نام "خواجه ی خضر" و در محله ی رونی، "پیرکناری" به نام "کرت" وجود دارد (کتاب از بوشهر تا جاسک، ص 17 ) که هنوز هم به همان شیوه ی عصر جادو پرستیده می شوند و مردم، مخصوصا زن ها، شب های جمعه به زیارت این درختان جادویی می روند و از آن ها کمک می طلبند. بیشتر مراسم مذهبی عصر مذهب، همان آیین های جادویی عصر جادو می باشند که لباس خود را عوض کرده اند و با نام تازه همان کارکرد جادویی خود را حفظ نموده اند. در این مراسم مذهبی، قشر ظاهری آن ها مدرن است، اما محتوای باطنی شان، سنتی است.
باز هم از مطلب خود دور افتادیم. بهتر است به مبحث اصلی خود و داستان آدم و حوای ایرانی بازگردیم و ببینم چرا کیومرث مانند گاو، شهید شد؟ چرا از تخمه ی کیومرث ، مانند تخمه ی گاو، گیاه رویید؟ چه شباهتی بین شهادت گاو و شهادت کیومرث وجود دارد؟ آیا کشته شدن کیومرث و یا "شاه کشی"، ربطی به کشته شدن گاو و یا گاو کشی دارد؟ چه ارتباطی بین گاو کشی و شاه کشی و خداکشی وجود دارد؟
***
شاه کشی
برای پاسخ به این پرسش ها باید از عصر علم به عصر مذهب و از عصر مذهب به عصر جادو برویم. در عصر جاو، رييس قبيله یا شاه، مانند گاو و درخت، نقشی مقدس به عهده داشت. بوميان ايران معتقد بودند كه روح باروري و بركت در كالبد رييس قبيله یا شاه نيز زندگي مي كند. در کتاب "بنذهشن" آمده است كه هرمزد “روشنى آسمان” را در كالبد گاو و كيومرث گذاشت تا باعث باروري و زايش شود. در اين جا مي بينيم كه شاه نيز مانند گاو، و يا گاو نيز مانند شاه، داراي “روشنايي آسماني” و يا همان روح باروري و بركت و يا همان “فره ي ايزدى” مي باشد.
اين “روشنى آسماني” همان آتش مقدسي است كه از هزاران سال پیش تاکنون در آتشكده هاي ايراني شعله می کشد و سمبول و فرانمود و مظهر و نشانه ي نيروى باروري و بركت است. در تورات نيز خداوند به صورت خرمنی از آتش در صحرا ظاهر مي شود. در فرهنگ عرب نيز يكى از القاب خداوند “نور السماوات” و يا روشنى آسمان است۰ در همه ي زيارتگاه و قدمگاه هاي ايرانی نيز همین آتش مقدس به صورت شمع و چلچراغ و آينه كاري حضور دارد.
صلیب ایرانی و چلیپای میترایی
نسخه ی فلکی این آتش مقدس و یا روح باروی وبرکت، خورشید ست که در فرهنگ ایران، به صورت یک نقطه در مرکز چهار شعاع نورانی نشان داده می شود. یعنی به شکل یک صلیب ویا چلیپای چهار گوش. در سفالینه هایی که از شوش بدست آمده است، این صلیب ایرانی به صورت یک موتیف اصلی، بارها و بارها، تکرار شده است.
این همان صلیبی است که عیسی بن مریم به روی آن به دار کشیده شده است و از آن جا یعنی از روی صلیبی که نشانه ی خورشید ست به آسمان چهارم که منزلگاه خورشید است رفته است.
این همان صلیبی است که در ساختمان آتشکده های ایرانی نیز به صورت چهار رواق در چهار سوی آتشدان مرکزی دیده میشود. در ایران، مساجد یک ایوانی اعراب نیز به تقلید از این صلیب ایرانی به صورت چهار رواقی ساخته می شوند. نگاه کنید به طرح اصلی معماری مسجد شاه در اصفهان و یا به بسیاری دیگر از مسجد های شهر های مختلف ایران. همه ی آن ها، برخلاف مساجد یک ایوانی کشورهای عربی، برمبنای صلیب مقدس میترایی و از روی الگوی فلکی خورشید ساخته شده اند و از این نظر فرق چندانی با آتشکده های زردشتی ندارند.
در نقشه ی قالی های ایرانی نیز این صلیب مقدس واین چلیپای خورشیدی، مانند یک علامث باضافه ی بزرگ، سطح قالی را به چهار قسمت قرینه تقسم کرده است. ترنج وسط قالی در حکم نقطه ی وسط صلیب و در حکم قرص خورشید و یا آتشدان مرکز آتشکده های زردشتی است.
گرچه اعراب، آتشکده های ایرانیان را ویران کردند، اما روح و جوهره ی اصلی آتشکده ها به صورت صلیب مقدس ایرانی و چلیپای میترایی، مساجد آن ها را فتح کرده است. در کلیسا های سراسر جهان نیزاین صلیب ایرانی است که در بالای تالار جای دارد و پسر مریم را بر روی خود به چهار میخ کشیده است.
در کاشی کاری های زیارتکده ها ی ایرانی، نقش مخصوصی به نام "مدالیون چهار پر" وجود دارد که به شکل صلیب است. دو نوع مدالیون وجود دارد: یکی "مدالیون چهاپر مربع" که هر چهار بازوی آن با هم برابر است. و دیگری "مدالیون چهار پر مستطیل" که طولش از عرضش بیشتر است. هردوی این مدالیون ها، نشانه ی چلیپای میترایی و سمبول خورشید چهار پر است.
فرهنگ سازان گمنام ایرانی با این مدالیون های میترایی، نقش آیین مهر و مذهب ایرائی را بر دیوار مسجد های ایران زده اند.
باز هم از مطلب خود به دور افتادیم و بهتر است به داستان آفرینش کیومرث و آیین شاه کشی برگردیم.
از آن جا كه شاه، نسخه ي زمينی اين گاو مقدس به شمار مي رفت، مراسم شاه كشي نيز همان كاركرد مراسم گاو کشی را داشت. شاه را مي كشتند تا خون مقدس او به زمين بریزد و زمین را بارور کند. انعکاس این رسم جادویی در متون زردشتی به صورت شهادت کیومرث به دست اهریمن آمده است.
شهادت کیومرث
بنا به روايت بندهشن، اهرمن به انتقام خون پسرش با كيومرث مي جنگد و او را شكست مي دهد. اهرمن كيومرث را از سر مي خورد و همين كه به كمر او مي رسد، دوقطره منی از كمر كيومرث به زمين مي چكد و از اين دو قطره منی، دو بوته ي گياه ريواس سبز مي شود.
ابتدا داستان شهادت حضرت کیومرث را به روایت ابوریحان بیرونی می آوریم و سپس تفسیر کوتاهی از آن بدست می دهیم.
[اهرمن را پسری بود به نام "خزوره" (با فتح خ) و این پسر به فکر کشتن کیومرث شد و کیومرث او را بکشت. ... نخست، اهریمن کیومرث را به زمین زد... و بر روئ او افتاد.
سپس از کیومرث پرسید: "از کجای تو آغاز کنم؟"
کیومرث گفت: "از پای من آغاز کن، تا آن که، مدتی کم، به حسن و خوبی دنیا نظر نمایم."
چه می دانست که اهرمن گفتار او را به طور واژگون به کار خواهد بست.
و این بود که اهرمن شروع کرد و کیومرث را، از سر، مشغول خوردن شد. تا آن که به جایگاه تخمدان و ظروف منی در پشت او رسید. هنگامی که به این جا رسید، دو قطره منی از پشت کیو مرث به زمین ریخت و ریباس از آن رویید و مشی و مشانه، که بمنرله ی آدم و حوا هستند، از میان این دو بوته ی ریباس متولد شدند. ] (کتاب آثار الباقیه، ترجمه ی فارسی، صفحه های 141-142)
كيومرث، مانند گاو در آيين گاو كشي، شهيد مي شود و قطره هاي مني او، مانند قطره هاي خون گاو كه سمبول باروري و برکت است، به زهدان خاك مي ریزد و باعث رويش گياهان مي شود.
اين نخستين نمونه ي آنين شاه كشي در اساطير ايراني است. اين آيين جادويى در داستان كشته شدن زردشت نيز تكرار شده است. در روایات زردشتی آمده است که كه پیش از شهادت زردشت، چند قطره از آب مني او در كف درياچه اي ريخته می شود. در دوره ي آخرزمان، هرگاه دختر باكره اي در آن درياچه آب تني كند، آبستن خواهد شد و از اين آبستني، "سوشيانت" یا "نجات دهنده ی موعود" زاده مي شود كه با ظهور خود جهان از پر از عدل و داد خواهد كرد.
در داستان شهادت زردشت نیز، مانند داستان شهادت کیومرث و به تقلید از آیین گاوکشی، مرد مقدسي كشته مي شود، اما، نطفه ي او، مانند نطفه ی کیومرث و یا مانند خون گاو و یا مانند شیره ی درخت "هوم"، بر زمين يا در آب مي ريزد و به باعث باروري مي گردد. زردشت نيز مانند كيومرث شهيد مي شود و با شهادت خود، زندگی دوباره می یابد. هنوز هم وقتی می گویند که "شهیدان زنده اند" و یا "شهیدان با خون خود درخت آزادی را آبیاری کرده اند", اشاره به همین آیین جادویی، مخصوصا آیین جادوی سرایتی دارند. درعرفان ایرانی نیز عارف باید بمیرد تا با پیوستن به آن روح ازلی و ابدی عمر جاودان یابد. درست مانند دانه ی گندم که تا بر زیر خاک نرود، دوباره سبز نخواهد شد.
***
تابوی زنای با محارم و افسانه ی آدم و و حوای ایرانی
همان طور كه گفتيم، پیس از شهادت حضرت کیومرث، دو قطره از نطفه ی او بر زمین میچکد و از این دو قطره آب مني، دو بوته ی ریواس می روید. از اين دو بوته ي ريواس، يك مرد و یک زن، به نام مشي و مشيانه به وجود مي آيند. مشي و مشيانه، پسر و دختر كيومرث به شمار مي روند و با همديگر خواهر و برادرند.
مشي و مشيانه با آدم و حواي فرهنگ اعراب قابل مقايسه هستند، اما بر خلاف آن ها نه در بهشت، بلكه در روي زمين زندگي مي كنند. مشيانه نيز نه از دنده ي چپ آدم، بلكه از قطره ي منی كيومرث به وجود آمده است. مشي و مشيانه كه خواهر و برادرند با يكديگر نزدیکی مي كنند و از اين هماغوشى برادر با خواهر، مردمان روي زمين به وجود مي آيند. مي دانيم كه ازدواج با خواهر و زناي با محارم در ايران در دوره ي مادرساﻻري رايج بوده است و تنها پس از ظهور نظام پدرساﻻري است که به صورت تابو در آمده است. شواهد زيادى در دست است كه نشان مي دهد حتی در دوره ی پدرساﻻري نيز ازدواج با محارم، حداقل در دربار شاهان ایرانی، رواج داشته است. به این چند نمونه توجه کنید:
در کتاب "یادگار زریران" (بند 67) آمده است که گشتاسپ، پادشاه کیانئ، با خواهرش، هوتس (با ضم ت) ازدواج می کند. گشتاسپ نخستین شاهی است که به دین زردشتی می گرود و از او در اوستا با احترام یاد شده است.
در کتاب "اردویراف نامه" (فصل 2، بند 1) "ویراف" با هفت خواهر خود ازدواج می کند.
در کتاب "شایست و ناشایس" (فصل 8، بند 1) آمده است که ازدواج با محارم، صواب دارد و باعث می شود تا بار گناهان آدم سبک شود.
در کتاب "گزیده های زاد سپرم" ( فصل 26، بند 3) آمده است که ازدواج با محارم کار پسندیده ای ست و برای ادامه ی نسل پاک، بهترین کار است.
در کتاب "مینوی خرد (فصل 36، بند 7) آمده است که کسی که مراسم ازدواج با محارم را بهم بزند، مرتکب گناه کبیره می شود.
کمبوجیه با دو تن از خواهرانش به نام های ، "مروئه" (با کسر میم و کسر همزه) و آتوسا، ازدواج می کند.
اردشیر دوم هخامنشی با کوچکترین دختر خود، آتوسا، ازدواج می کند.
قباد اول ساسانی با دخترش "سمبیکه (با فتح سین) ازدواج می کند.
در منظومه ی ویس و رامین، سروده ی فخرالدین اسعد گرگانی، ویس با برادرش "ویرو" ازدواج می کند.
در فرهنگ ایران از این نمونه ها فراوان است. رمز سنت ازدواج با محارم در دربار شاهان ایرانی چیست و از چه موضوعی سرچشمه گرفته است. در پاسخ به این پرسش می توان ادعا کرد که سئت ازدواج با محارم در دربار پادشاهان ایرانی از آیین شاه کشی سرچشمه گرفته است. در دوره ی مادرشاهی هرساله، جوانی غریبه پس از گذشتن از آزمون های دشوار، شاه پیر را می کشت و با زن و یادختر شاه شهید ازدواج می کرد و از این راه به تخت پادشاهی تکیه می زد. گاهی به جای جوان غریبه، پسر شاه، پدر خود را شهید می کرد و با مادر و یا خواهر خود ازدواج می کرد و از این راه به شاهی می رسید. در این گونه مواقع، دختر شاه شهید، خواهر شاه جدید و زن شاه مقتول مادر شهریار جوان بوده است. رفته رفته این رسم به صورت سنت در آمد و به صورت جزیی از آیین های شهریاری و پادشاهی، مورد قبول قرار گرفت.
بر خلاف محیط درباری، در بین توده ی مردم، با برافتادن نظام مادر سالاری و برآمدن نظام جبارانه ی پدر سالاری، زنای با محارم مانند بسیاری از آیین های دوره ی مادرسالاری به صورت تابو در آمد. در این جاست که در داستان مشي و مشيانه، عنصر "گناه کبیره" وارد می شود و داستان فریب مشی و مشیانه از اهریمن پیش می اید.
البته در نسخه ی بهداشتی شده ی اوستا، گناه مشی نه همبستری با خواهر خود مشیانه، بلکه قبول اهریمن به عنوان خداست. اما از ان جا که ار نظر روانشناسی قومی، اهریمن سمبول ضمیر ناخود اگاه و غرایز جنسی است می توان گفت که پیروی از اهریمن به منزله ی پیروی از غرایز بدوی منجمله میل به هماغوشی با مشیانه است که خواهر مشی به شمار می رود.
در افسانه آفرینش در ایران، با دو نوع اهریمن طرفیم: یکی اهریمنی که کیومرث و گاو را می کشد و دیگری اهریمنی، که مشی و مشیانه را فریب می دهد. آن اهریمن اولی مربوط به دوره ی مادر سالاری است و جزیی از چرخه ی شهادت و رستاخیز روح باروری و برکت است. اما این اهریمن دومی مربوط به دوره ی پدر سالاری است و تجسد غرایز سرکوفته ی آدمی است. این اهریمن دومی در اثر یک مکانیسم روانی دفاعی به نام پدیده ی فرا افکنی و زیر فشار تابو های نظام پدر سالاری پدید آمده است. به نظر می رسد که ابلیس در فرهنگ اعراب از جنس این اهریمن دومی باشد.
***
نکته ای که فرضیه ی ما را قویت می کند مقایسه ی گناه مشی و مشیانه با گناه آدم و حوای هندی است. در اساطیر هندی، نخستین آدم "یما" (با فتح یای) است که با خواهرش "یمی" (با فتح یای) زندگی می کند . "یما" به وسوسه و اغوای خواهرش مرتکب زنای با محارم می شود و با خواهر خود همبستر می گردد و از این همبستری آدمیان بوجود می آیند. گناه "یما" و "یمی" همبستری با خواهر و زنای با محارم است.
با مقايسه ي داستان مشي و مشيانه با داستان آدم و حوای سامی، به نظر مي رسد كه آن ميوه ي ممنوعه اي كه در روايت تازيان از آن نام برده شده است، همين تابوى زناي با محارم بوده است. ميوه اي كه در عصر مادر ساﻻري، آزاد بوده است اما با پيدايش نظام ظالمانه ی پدر ساﻻري، به صورت ميوه ي ممنوعه و تابو و گناه ازلی و ابدي در آمده است. گناهي که به جرم آن، زاني و زانيه، يعني آدم و حوا از بهشت اخراج مي شوند.
***
نتیجه گیری
در این مقاله سه چیز را نشان دادیم:
نخست آن که داستان آفرینش ادم در فرهنگ ایرانی، بر اساس جادوی سرایتی و بخصوص آیین گاو کشی درست شده است.
دوم آن که ازدواج آدم و حوای ایرانی از رسم زنای با محارم، که در دوره ی مادرسالاری، در ایران رواج داشته است، پیروی می کند.
سوم و در حاشیه ی این دو موضوع اساسی، فرضیه ی صلیب ایرانی یا چلیپای میترایی را نیز مطرح کردیم و نشان دادیم که که در ایران، یک صلیب مخفی و یک چلیپای پنهانی در طرح اصلی آتشکده ها، مسجد ها، قالی ها، و کاشی کاری های ایرائی وجود دارد. این صلیب مقدس، نشانه ی خورشید و خورشید نیز، نشانه ی ایزد میترا است. ایزد میترا همان روح باروری و برکت است که در پایان عصر جادو و در آغاز عصر مذهب، از زمین و از درون درخت و رودخانه و گاو، به آسمان رفته است.
***
منابع:
(1) شاهنامه ی فردوسی. سروده ی حکیم ابوالقاسم فردوسی جلد اول. از روی چاپ معروف ژول مول.1345. سازمان کتاب های جیبی. تهران
(2) سیما کوبان. مقاله ی موقوفه ی فاضل عراقی. منتشر شده در کتاب تهران. جلد سوم.1372. انتشارات روشنگران. تهران. صفحه های 67 تا 70.
(3) هزاره های گمشده. جلداول. نوشته ی دکتر پرویز رجبی.1380. نشر طوس. تهران. صفحه های 455 تا 488.
(4) کتاب جنوب از بوشهر تا جاسک. نصرالله کسراییان و زیبا عرشی و لیلا توکلی. 1376. مرکز پخش کتاب صبا. تهران.
(5) بندهشن، فرن بغ دادگی. 1369. انتشارات طوس. تهران.
***
[email protected]
http://AbbasAhmadi.tropod.com