هر دو با فاصله ی زمانی 20 ساله ای شاید از هم – از موسیقی و شعر و صدا به اذهان راه می یابند ودر تنهایی ها و در جای جای لحظات ما زنده می شوند.
اما فاصله ی زمانی – تفاوت فاصله ی بین آن دونیز هست. فاصله ای که یکی را با فرهیختگی و اندیشگی در نگاهِ به هستی و « چُبود» آدمی پیوند می زند و دیگری را در آن روزمره گی های عادت پیشه گی و گذر کردن و پرسه زدن درسطح «چُبوده » گی به خود مشغول می دارد . « فرهاد » آن سویه ی اصیل زندگی و درون ذهن وهستی را - دراعماق – در جست وجو ست و « ویگن » بر برون و آنچه که در چشم انداز است دل می بندد و هستی آدمی را در چهره ی « همه کس » بودن اش می جوید.
تفاوت سویه ی اصیل و درون زندگی با سویه ی « همه کس » بوده گی آن در این است که فرهاد « منیّت » آدمی را با گوهر او یعنی « آزادی » اش پیوند می زند و می داند که چگونه تلخ و بغض آلود و شکوه گر جدا افتاده گی آن « منیّت » با گوهرش را با یأسی پرسش جوگر از میان بر هم فشرده گی دندان ها زمزمه کند تا شنوند ه اش تمام حس تنهایی خود و تنهایی آوار شده بر جان اش را درخود به جنبش آورد و به خود بقبولاند که در فریب دل خوش کنکِ دلداده گی و فراق یار و کمان ابرو و بهارصوری – نمی توان بار سنگین هستی را سبک در یافت.
اما در سویه ی برون و در سویه ی « همه کس » بوده گی فریب دل خوش کنک – سنگینی بار هستی را خوش خیالانه به انکار می نشیند تا در حسِ سبک بودن بار هستی، پرسش « چُبود » چندان به کار نیاید – تا روزمره گیِ و عادت پیشه گیِ تمام هدف شود. یعنی که آن سویه ی اصیل با گوهر خویش در پشت مهِ فراموشي جا خوش کند تا رسم عادت بر هم نریزد.
سال پیش فرهاد که مُرد پاییز سنگین تر شد. ذهن و زبان و فضای سرودن پاییز رنگ دیگری داشت. آن مرد تنها در هوای خاکستری صبح در فضا می پیچید تا در صدای باد گم شود. توگویی آن که لاشه اش در لای آشغال های مانده از شب در کامیون زباله – با گندیده گی یکی می شود تمام قامت انسان معاصر است که همچون پس مانده های بی ارزش اشیاء مصرف شده به زباله دانی ریخته می شود و تو با آن صدای موسیقی کشدار و نفیر باد که با فریاد فرهاد در هم می آمیزد، هستی ات را بر باد می بینی که از تو دور می شود و تو در حسرت معنای « چه بود » ات ساکت و سرد در بهت می نشینی.
مرگ ویگن اگر چه در پاییزا ست، اما این پاییز آن حسِ سنگین را در تو ایجاد نمی کند. خلاء اش هست. اما در تو خلایی نیست تا به خود واگذاردت – تو را با تو تنها کند و با پرسش « چه بود» ات رو به رویت سازد.
ویگن به اعماق تو راه نمی یابد، زیرا که در روزمه گی و عادت پیشه گی بود که با تو همراه می شد و تو با او تنها « همه کس » بودی. او با تو در درون اصیل ات همگام نبود تا تو را در جست و جوی معنای هستی ات جست وجوگر باشد.
فرهاد و ویگن دو صدا بودند که با ما زیسته اند. یکی در منِ ما و دیگری در « همه کس » ما. یکی در سویه ی مناعت و فرهیختگی پرسش جویانه یِ منِ ما – و دیگری در سویه ی بی آرزویی و دل سپردن به عادت پیشه گی روز مره گی.
دو صدا از آوا با فاصله ای یک ساله باز ماندند تا در یادها مانده باشند.
« فرهاد » و « ویگن » اما هر یک به گونه ای ......
استکهلم - اکتبر 2003
من از مرگ ويگن بي نهايت غم گين شدم و به تمام خانواده هنر اين غم بزرگ رو تسليت مي گم اميدواروم مولا علي تو اون دنيا ياورش باشه ....يا علي....
سلام
امیدوارم که حال شما خوب باشد
عرضم به حضورتون که ویگن هم از بین ما ÷ر کشید و رفت.واقعا دنیای غریبیست
mozakhrafffffffffff!
vign sedaye afsanei dasht
fekr mikonam in matlab ro faghat neveshtid ke ye chizi neveshte bashin!!, agar ham hadafetoon naghd boode, motaAssefane ye kam dar tashkhise zaman 2chare moshkel shodin!!. motshakeram
من با نظر شما موافق نیستم هر دو خواننده لحظات دلنشینی را برای ما افریدند ولی به شخصه من سروده های ویگن را بیشتر دوست دارم. ما ایرانیان باید یاد بگیریم در گفته هایمان جای بیان احساس با دلایل واهی و پوچ حس خودمان را حس بقیه هم ندانیم فقط در عرصه علوم میتوان آنهم تازه از فرضیات استفاده کردآقا یا خانم محترم سعی نکنید با نظرات شخصی با عواطف دیگران بازی کنید. این راه > شدن نیست
من هم با نظر علی
موافقم.نقد خیلی سطحی
ونامنصفانه بودواصولا
اصطلاح "روزمرگی"را
برای کسانی بکارمیبرند
که نه سودی برای خود
دارند نه برای دیگران
-و نه برای بزرگمردی
چون ویگن که با صدای
سحر آفرینش غمهای دل
را میستردوروح راطراوت
میداد.
من نه ادعایی دارم که
از هنر بهره ای دارم و
نه بخود اجازه میدهم در
مورد دیگران بی هیچ
اطلاعی به قضاوت بنشینم
اما در مورد شخصی که
لفب نویسنده را یدک
میکشدومقاله می نویسد
چنین اظهارات یکسویه
ای بعید میباشدو یا
اینکه نویسنده حسن
نیت داشته ولی منظور
خود را بد بیان کرده
که آن هم جای اشکال
است. وگرنه فرهاد و
ویگن این دو گوهر ناب
سرزمین ایران تا ابد
در یادها جاودانند
و هر دم در گوش مانجوا
مکنندکه:
"من هنوز آوازه خوان
مردم پاکم هنوز"
روحشان شاد.
farhad khanande khoobi bood man kheili doostesh daram vali az nazare man vigen behtarin khanande pop ya be nooi jazz dar iran bood va osoolan sabki jadid be music iran avard, chizi ke baees tassof ast anast ke maloom nist nevisande maqale chetor be khodash ejaze midahad darmorede mozooei ke hich ettelaei nadard ingoone nazar ke na balke fatva sader konad, doost gerami vigen az nazare khandan va tasllot bar favasel dar music yeki az behtarinha bood ,taranehash ham 50 sal ast ke shenidani ast,jens seda ham ke chizist shakhsi va saliqei yeki sedaye guitar ra doost darad yeki flute,...shayad behtar an bood ke nazari dar morede in maqale nemidadam...
Vigen , Farhad and many others live for ever
Ardeshir,California
harbar ke in neveshtehaye shomaro ke mikhoonam
fekr mikonam ke chera bazi adamha esrar daran ke dar mavaredi ke takhasosi nadaran dar yek site hamegani chiz benevisan.
azize man naghd kardan khodesh yek honare, enghadr rahat honarmandaro bala payin nakon. lotfan az syiasat ham nagoo
haddeaghal yek kami ba motale'etar va yek kami vaght sarf kon baraye khanande
lala lala lalaye.
lalaye
lalaye
lalaaaaaye
har naleye shab gir in gitar mahzon ashk hezaran morghak be asheyanas.
بادش بخیر .. روحش شاد ..
remember flying
the bird will died
ويگن مرد اما به جايش فتحعلي اويسي(خان داداش) كه هست!
SalAm ,be hame doostdaran Vigen aziz tasleeyat migooyam,yadash gerami bad ke yad oo yad avar khaterat zeebay gozashte ast.
از مرگ ويگن خيلي دلگير شديم
حتي دو شب هم نخوابيديم
سه شب هم گريه كرديم
ba gerami dashte yade har do honarmand.. benazare man in ghiyaas chandaan monsefaane nist..avalan haalo havaye har kasi motefavet hast saaniyan che eshkaali dare ke honarmandi taraneye eteraazi nadashte bashe..vigen ya farhaad har yek kaar va maneshi jodaa dashtand mesle hameye adamhaye dige..entezaare enghelaabi gari modathaast bazare khod ra az dast dade garche in sokhan be manaye pazireshe ebtezaal nist...vali haali ke baa taraneye vigen mikoni baa taraneye farhaad 2 chize motefavet hast ke dar jaaye khodesh kheyli jaleb ham mitoone bashe
yad va khaterash hamvareh zendeh ast ravanash shad bad