تنهایی
اگر یک باره نباشی اگر دوباره مرا جستجو نکنی
من به زندگی ادامه خواهم داد
و گام به گام
ریشه های تو را قطع می کنم
از لحظه هایم
من،که زخمی از داغ
از اقیانوس حادثه ها آمده ام
از میان سنگ های تیز یاد
ولی حال
در نبرد با تو فرسوده شده ام مرده ام
نه، نمی توانم مرده باشم
وقتی که سخن من هنوز می تواند شمشیر درد را بشکند
و دوباره زنده شدن
دوباره انسان بودن
این بار با تو سخن نمی گویم
با تو نمی خندم
که بگویند جنون دارم
دوباره بزرگ می شوم
شهامت پیدا می کنم که فکر کنم
آن قدر قوی خواهم شد
که با عشق آشنا شوم
با هوس که
بر وجود خاموش من شعله زند
بی آنکه مرا بسوزاند
بی آنکه خاکسترم کند
تنهائی، تو بر تاخت دیروز در راه تیره ات
در پی من هستی
جهان بر من بسته می خواهی
و من این بار نه تنها نه همراه با چهره ها صداها مردم فریاد می زنم
ما زنده ایم ما زنده ایم
تنهائی اگر نباشی
پاهای من بدانجا خواهد رفت که قلب ها می تپد
تنهایی
اما هر بار که پنجره خانه دل را باز می کنم
برای دیدن دنیا برای باز گشت به زندگی
کنار بوته گل سرخ کنار همه زیبایی گل سرخ
ترا می بینم که همیشه همیشه مرا پیدا می کنی
استکهلم
22 11 2003