كتابى به قلم مسعود عطايى كه به جبر مميزى "آوايى از اعماق" نام گرفت و توسط نشر اختران منتشر شد، سال ها پيش با نام "پسرك ورامينى" در آلمان و به زبان آلمانى به انتشار رسيده بود. پس داستان انتشار اين كتاب هم خود داستانى است جدا از داستان هايى كه نويسنده روايت مى كند. از برخى لحاظ حتى ممكن است خواندنى تر باشد.
در نقدهايى كه در مطبوعات آلمان پيرامون "پسرك ورامينى" خواندم، روزنامه نگارها همه جا بر سه نكته تاكيد داشتند: مسعود عطايى يك نويسندهء ايرانى و از اهالى ورامين، يك نويسندهء مهاجر است و براى گذران زندگى طباطبت مى كند. داستان ها برآمده از تجربهء نويسنده است در نقش يك ايرانى مهاجر به آلمان و در نقش يك طبيب و سرانجام در نقش مردى كه همواره آرزوى نويسندگى و شاعرى و ترانه سرايى را در سر مى پرورانده، اما به التزام زمانه به طبابت روى آورده است. بهترين و كامل ترين نقد اما پيشگفتارى است به قلم استاد جلال خالقى مطلق بر چاپ اول اين كتاب به زبان فارسى در آمريكا. استاد خالقى مى نويسد: "اصولا مهارت نويسنده بيشتر در توصيف ماجراهاى ساده و طنزآميز است. با اينحال نويسنده ما داراى احساسات رقيقى نيز هست و اين احساسات، او را در پى آفرينش داستانهايى كه در آن دوستى و مهر و عشق نقش اساسى دارند، كشانده اند."
و مرحوم بزرگ علوى در نامه اى به نويسنده همان مفهوم را به يك زبان ديگر يادآور مى شود:
"از همهء داستان هاى اين كتاب انساندوستى شما نمايان است. وقايع در داستان هاى شما منتج از عشق عميق تان به ميهن است."
با اين تفاصيل موضوع مقالهء حاضر سرگذشت كتابى است در قلمرو داستان كوتاه كه در سه فضا انتشار يافته است: به آلمانى در آلمان، به فارسى در آمريكا (توسط نشر كتاب) و به فارسى در ايران. در هر يك از اين فضاها، از نويسنده و از كتاب انتظار مى رود كه خواست و پسند مخاطبش را برآورد. در آلمان: از او و كتابش انتظار دارند كه يك خارجى نمونه باشد. "نمونه" در اين مفهوم كه مسعود عطايى مى بايست هم طبيب باشد، هم يك نويسندهء ايرانى كه از يك روستاى دورافتاده در حاشيهء كوير باليده، چهل سال پيش به آلمان مهاجرت كرده، و در اين مدت به رغم اشتغال به حرفهء وقت گير طبابت در حاشيه به ادبيات پرداخته است. به يك معنا: اگر نويسنده است، نويسندگى او در نظر منتقد آلمانى زبان وابسته است به طب و به زادگاهش - روستايى از توابع ورامين به نام پيشوا. در فضاى تبعيد از او انتظار مى رود كه در داستان هاش غم غربت ما را عيان كند، و در همان حال يك نويسندهء متعهد باشد و مى دانيم كه حداقل تعهد در اين سو عضويت كانون است و حداكثر تعهد در امضاى بيانيه هاى سياسى. با ارجاع به فعاليت هاى ادبى نويسنده به سادگى مى توانيم پى برد كه او اگر نه هر دو شرط، دست كم يكى از شرط هاى تعهد سياسى و اجتماعى را برمى آورد. در ايران از او انتظار مى رود كه قصهء غربت بنويسد و ما را برساند به اشتراك تجربه با نويسندگان عزيزى كه از ما دورافتاده اند، و پاسخى بدهد در خور براى اين پرسش تاريخ ساز كه دستاورد شما نويسندگان مهاجر براى ادبيات فارسى در اين سال ها چه بوده است. ما مى خواهيم جهانى شويم. ما جهانى هستيم.
دكتر پيمان وهاب زاده در تدقيق جامعه شناسى تبعيد از "فضاى سوم" ياد مى كند. سرنوشت مجموعه داستان "پسرك ورامينى" بيان گر مفهوم "فضاى سوم" است: ناخانگى و بى پناهى نويسنده و اثرش. در اين ميان ظاهرا تنها بازار بورس جوايز ادبى مى تواند گره گشا باشد: اگر جهان به ما بى اعتناست، ما خود جهانيم. با اين حال فراموش نكنيم كه كل ماجرا ساده است: در مجموعهء پسرك ورامينى داستان هايى را مى خوانيم كه در آن دوستى و مهر ـ و عشق به ميهن ـ نقش اساسى دارند. اين داستان ها را من به خواست نويسنده اش ويرايش و براى انتشار در ايران و در خارج از كشور آماده كردم. وظيفهء من اين بود كه نثر (و نه زبان) تقريبا چهل داستان كوتاه را كه توسط چندين مترجم به فارسى برگردانده شده بود، يكدست كنم و از آن كتابى فراهم آورم كه قابل انتشار باشد. از آن ميان تنها نثر ترجمه هاى على امينى سالم بود. نثر باقى ترجمه ها اغلب متاسفانه چنان ويران بود، كه حتى گاهى ناگزير داستانى را از نو ترجمه كرديم و با نام آن مترجم به چاپ رسانديم. در چاپ اختران نام مترجمان البته ذكر نشده است. در نسخهء چاپ اختران، داستان "پسرك ورامينى" از سد مميزى نگذشت و ناگزير نام كتاب به كل تغيير كرد. در خوشبينانه ترين شكل تاويل اين واقعه مى توان خود را به اين نتيجه رساند كه دگرگونى نام كتاب از دگرگونى سرنوشت ادبى نويسندهء كتاب نشان دارد: آن پسرك ورامينى كه چهل سال پيش از روستايى كويرى به آلمان مهاجرت كرد، اكنون جاى خود را داده است به نويسنده اى تثبيت شده. مسعود عطايى با كتابى به نام آوايى از اعماق از انتشارات اختران در مجموعهء قصه هايى از غربت. با اين حال اين را خوب مى دانيم كه غربت تنها يك نام نيست. سرنوشت و انگ و داغى ست كه با خود حمل مى كنيم. به يك مفهوم: تصورى است كه بايد از خود ايجاد كنيم. اما اين را هم مى دانيم كه تنها بازتوليد اين تصور براى موفقيت چشمگير ادبى كافى نيست. مهم تر از آن تصور جهانى بودن است. پست مدرنيسم در مملكتى كه در الفباى مدنيت مانده است. تلفيقى ميان اسلام واقعا موجود و سرخوردگى از نهضت اصلاحات و آرزوهاى ما مردم كه از هدايت تاكنون همواره به دست غرب چشم دوخته ايم. جويس، فاكنر، همينگوى، رمان نو فرانسه و اخيرا كارور گويا مد نظر بوده است. پسرك ورامينى اين يك انتظار را برنمى آورد. برخلاف: روايت در داستان هاى اين كتاب اغلب خطى است. نظرگاه اغلب داناى كل است. تنها يك زمان ـ زمان حال روايت ـ و تنها يك صدا ـ صداى نويسنده – وجود دارد. نويسنده مرگ گام نيست هيچ، عاشق زندگانى است. اما متاسفانه غم غربت دارد. دلتنگ وطنى است كه به كل از ياد برده است. تنها همان خاطرهء كم رنگ روزگار نوجوانى ست كه در داستان ها مكرر مى شود. او البته مهاجر است. اما موضوع ذهن او تنهايى نيست. حوادث داستان هاى اين كتاب سر ميز قمار، در كافه ها، در سفر، در شيفتگى به محمد على كلى، و گاه در همنشينى و هم صحبتى با بانوان ترك اتفاق مى افتد. از اينها نمى شود دست مايه اى ساخت براى بازتوليد جهانى بودن و جهانى شدن. از اينها البته نمى شود فضيلت ساخت براى ادبياتى كه به جبر آخونديسم هم از جهان به كل دور افتاده است و هم از متن جامعه به حاشيه رانده شده است. كافى ست به تيراژ كتاب ها نگاهى بيندازيم. با اين حال ناگفته پيداست كه در هريك از آن سه فضا نمى توان كامياب بود. در آلمان اتفاقا اينها همه كه ياد كرديم تصورى از نويسنده ايجاد مى كند كه مطابق است با خواست و پسند مخاطب آلمانى زبان. مخاطب آلمانى زبان مى خواهد ادبيات داستانى معاصر ما ساده باشد. از نويسندهء ايرانى انتظار مى رود كه همان پسرك ورامينى بماند. حتى اگر چهل سال در آلمان زندگى كرده باشد، پسرك ورامينى داغ است. سرنوشت اوست ـ مثل مرگ و مثل غربت. قصه هايى از غربت. "خنده در خانهء تنهايى" از بهرام مرادى هم در اين مجموعه منتشر شد. تفاوت اين دو نويسنده در اين است كه مرادى به بهرام صادقى نظر دارد، در حالى كه مسعود عطايى به بزرگ علوى نظر داشته است. با همان حساسيت ها و احساسات رقيق. نوعى رمانتيسم كه البته معاصر زمانهء ما نيست. به قول آلمانى ها "روح زمان" را بازتاب نمى دهد و اتفاقا همين ناهمزمانى است كه خوانندهء آلمانى زبان را خوش مى آيد: به تيتر اولين نقدى كه از اين كتاب انتشار يافت توجه كنيد: "داستان هاى شرقى اهميت مى يابند" منتقد در ادامه دليل مى آورد: "داستان پسرك ورامينى با توجه به جنگ خليج به طرز غم انگيزى اهميت پيدا مى كند." از نوع اهميت نويسندگان و شاعران افغان در واقعهء براندازى طالبان به دست آمريكايى ها؛ يا از نوع اهميت ادبيات عرب در نمايشگاه كتاب فرانكفورت در همين سالى كه تا چند روز ديگر به پايان مى رسد. پس مى بينيد: آنچه كه در ميانهء مميزى، گفتمان پست مدرن، ادبيات جهانى، ادبيات مهاجرت و ادبيات تبعيد و در بورس جوايز ادبى فراموش مى شود، همان گوهر ادبيات است. فراموش نكنيم كه ادبيات در خلوت اتفاق مى افتد. بهترين كتاب هايى كه خوانده ام، در زمانهء خود گمنام ترين كتاب ها بوده اند: شب هول از هرمز شهدادى، سفر شب از بهمن شعله ور، و اين اواخر: آبى هاى غمناك بارون از اصغر عبداللهى.