اين نوشته نقد كتاب” مريم مادر كلمه“ نيست چرا كه خود را شايسته نوشتن نقد بر چنين كتابي نمي بينيم ، بلكه برداشتي است از اين كتاب . روايت مريم با طرح پرسشي آغاز مي شود كه تا پايان ذهن خواننده را به چالش مي گيرد . اگر مقصود از طرح سوره مريم ، معرفي عيسي مسيح است چرا اين سوره مريم نام گرفته؟ نويسنده ، علي طهماسبي ، در پي اين سؤال دو رويكرد متفاوت انجيل ها و قرآن را در باره مريم بررسي مي كند .
زن در عهد عتيق عنصري گناه آلود معرفي مي شود كه با خود گناه را به اين جهان مي آورد و در پي گناه نخستينِ زن، زمين هم كه نماد زن است ملعون مي شود و اين لعنت ها به فرزندان زن نيز كشيده مي شوند . در عهد جديد نيز اين نگرش ريشه دوانيده و مريم به عنوان زن،حتي در مقام مادر مسيح باز هم مورد بي توجهي قرار گرفته ، تا جاييكه از قول مسيح به مادرش آمده : اي زن مرا با تو چه كار است ؟ (انجيل يوحنا باب دوم آيه 5 )
ديگر اينكه در انجيل ها،مريم شخصيت اصلي و كانوني نيست زيرا هيچكدام از انجيل هاي مورد قبول كليسا به نام مريم خوانده نشده . اما نويسنده رويكرد قرآن را به مريم مثبت تلقي نموده و نام مريم را بر اين سوره ،به نقطه كانوني تبديل شدن مريم به جاي مسيح دانسته است . همچنينسخن مسيح را در آيه 32 در مورد مادر ، حكايت از توجه مثبت قرآن به زن و عنصر مادرانه مي داند .
در باره پنج حرف مقطعه كه در ابتداي سوره مريم آمده نيز نويسنده به نوعي رمز گشايي رسيده است و مخاطب اين رمزها را كاهنان يهود مي داند . سپس متناسب با رويكرد قرآن به داستان ذكريا مي پردازدآنگاه كه پايان عمر خويش را با نگراني مي نگريست و نوميدانه در انتظاركسي بود تا ميراث آل يعقوب را بدو سپارد.پاسخ انتظار و نگراني هاي ذكريا ، يحيي (بشارتگر حيات) است كه” پيش از آن خداوند براي او همنامي“ قرار نداده بود از آيه شانزدهم كه داستان مريم آغاز مي شود هر چند سخني از دغدغه مريم در قرآن به ميان نيامده اما او را زني معرفي مي كند كه طي مراحل رشد، با روح جمعي قبيله و سپس با روح خداوند پيوند مي خورد و با آگاهي خويش حامل كلمه اي مي شود كه قدرت ” تميز و تشخيص “ را در آن روزگار آشوب زده به ظهور مي رساند و دسيسه هاي دين فروشان را آشكار مي كند .
آنچه قابل توجه است اينكه قرآن اينگونه فرزند دار شدن را كه حاصل فرارويِ آگاهانه از مرز ”بودن “ است منوط به گذر از فرديت و آرزوي نجات براي همگان مي داند و رنگ جنس پرستي بر آن نزده است . اينجاست كه نقش مادر، از مادر شخصي فراتر رفته ، و به مادر همگان تبديل شده و ” مادر“ مقدس مي شود . دور شدن مريم از اهلش به اين مي ماند كه از ارزش هاي حاكم بر جامعه خويش كه به نوعي سياه نماييِ چهره مادر بوده فاصله مي گيرد و اين آيين ورود به مرحلهِ مادرِ مقدس شدن است .
در نظام سلطه مرد بر زن، زنان نيز در جستجوي پيدا كردن راه هايي براي سلطه هستند . در اين نظام ارزش هايي كه فرزند مي آموزد نيز كاركردي جز سلطه بر ديگران ندارند . اما كساني كه چهره سياه مادر را پس مي زنند و مادر مقدس را از درون خويش فرا مي خوانند بهاي عمل خود را با مورد اتهام قرار گرفتن و رانده شدن مي پردازند .مريم پس از اينكه با بي اعتنايي از قوم خود دور مي شود در قلمروي كه سرشار از سكوت بود و در آن همه چيز به آني بستگي داشت ، در افقي كه زمين و آسمان به هم مي پيوندند قرار مي گيرد و از بطن سكوت و عمق اين پيوند ، آهنگ تولد كودكي نواخته مي شود كه نه يك كود ك ، بل انسان كاملي بود كه در معصوميت ازلي خود ، كودكي را مي مانست .
حالا مريم با اين ” قدرت تميز و تشخيص“ شمشير تيزي را در دست داشت كه با آن نمايش رقص زيبايي را آغاز كرد .در آن نمايش جنگ و خشونت رنگ مي باخت و جاي خود را به تحمل تفاوت آدمها و به عشق و دوست داشتنِ همه جيز و همه كس مي داد . جشن زيستن آغاز شده بود و نشاني از دشمني در آن ديده نمي شد . نواي موسيقي اين جشن طنيني ماندگار يافت و گاهي كه آرزوي نجات ورستگاري از اعماق وجود كسي تلنگري بزند ، مي تواند در سكوتي عميق اين طنين را بشنود .
در پايان توجه به اين نكته ضروري است كه نه سوره مريم ، نه كتاب ” مريم مادر كلمه “ به زن و ابعاد وجودي گوناگون زن نپرداختند و در آنها زن ” مادر “ تعريف شده است . ولي در اين تعريف ، عميق ترين خرد زنانه كه روح مادرانه است به تصوير كشيده شده .
هر كس در پيوند با روح مادرانة خويش مي تواند شعر زندگي زمانه اش را بسرايد . آنگونه شعري كه چون مشعل پيشاپيش راهش را روشن كند و جان مايه اش را از زمين بگيرد .
اگر زنان نيز به خويشتنِ خويش ايمان آورند از آن نوع ايماني كه در آن نه مردان را انكار كنند بلكه خود را باور بدارند و زنانگي عميق خويش را بپرورند ، شعر زندگي را خواهند سرود . و شايد اين شعر يك بيت مشترك در هر زماني داشته باشد : هنوز خواهان رؤيت رخساره خدايم در شكوفه هاي نوخاسته.