چهارشنبه 14 مرداد 1383

مشروطه و مشروطه سازان، عليرضا جبارى، ايرنا

نهضت بيدارى ايرانيان به عنوان حقيقتى انکار ناپذير تاريخ ايران ، با
قيام مشروطه شکل گرفت که خود واتاب و خيزش روشنبينان جامعه در برابر فقر
و بدبختى ملت بوده است .
دراين دوران استبداد (عامل داخلى ) و استعمار (عامل خارجى ) بااستفاده از
پيش زمينه هايى مانند فقر فرهنگى، جهل و خاموشى چراغ علم در لايه هاى پنهان
وآشکارجامعه نفوذ کرده و تمدن ، فرهنگ و سرمايه هايى را چپاول کرده بودند.
نهضت مشروطه در زمان صدارت " عين الدوله " ۱۲۸۴ ( ه .ش ) آغاز شد اما به
نظر مىرسد که پايه ها و بنيادهاى اين نهضت سياسى، فکرى و اجتماعى با قتل
ناصرالدين شاه قاجار روز جمعه ۱۲ ارديبهشت سال۱۲۷۵ خورشيدى گذاشته شد.
نابسامانى اوضاع سياسى، اقتصادى و اجتماعى ايران در عهد ناصرالدين شاه
و به ستوه آمدن مردم از جور و بيدادگرى حکام و عمال استبداد و ماموران
دولت و موج روشنگرى که در اين دوران توسط برخى نشريات به راه افتاده بود
از جمله عوامل داخلى براى زمينه سازى مشروطه بشمار مى روند.
اينک پس از گذشت نزديک به يکصد سال همچنان اين پرسش مطرح است که چرا اين
نهضت تا بدين حد اهميت يافته و به چه دليل نقطه عطفى در تحول فکرى ايران
به شمار رفت .
پاسخ به اين سوال ميسر نخواهد بود، مگر اينکه از آرا، نظرات و اعتقادات
برخى از رجال آن دوران به عنوان زمينه سازان مشروطه شناختى بدست داده شود.
صرف نظر از اين عوامل افراد و عناصر انسانى ديگرى نيز در زمينه سازى
مشروطه موثر بودند که بنيان هاى فکرى و عملى را براى مشروطه پايه گذارى
کردند.
سيد جمالالدين اسدآبادى
يکى از اين شخصيت هايى که تلاش وى موجب پيدايش نهضت فکرى و زمينه اى محکم
براى مشروطه شد، سيد جمالالدين اسدآبادى (اسعدآبادى ) است .
"ابراهيم صفايى " در کتاب "رهبران مشروطه " مىگويد که سيد جمال فرزند
سيد صفدر درسال۱۲۵۲ ي۱۲۵۴ا قمرى ۱۲۱۷ ( يا۱۲۱۹ شمسى ) متولد شد و درباره
محل تولد وى دو ديدگاه وجود دارد برخى محل تولدش را اسدآباد از توابع
همدان و مليت او را ايرانى مى دانند و برخى زادگاهش را اسدآباد کابل
پايتخت افغانستان مى دانند.
"سيد، بجز زبان فارسى به زبان هاى عربى،انگليسى، فرانسه وترکى استانبولى
نيز تسلط کامل داشت ."
وى همچنين به علوم فلسفه ، رياضيات ، نجوم ، علم اخلاق و علم النفس و طب
نيز آشنايى داشت .
او در سن ۱۹ يا۲۰ سالگى و پس از گذراندن سنين طفوليت و نوجوانانى، به
هندوستان و سپس به حجاز رفت و در همان جا بود که به فکر تشکيل جمعيت "ام
القرى" افتاد.
سيد هدف از ايجاد اين جمعيت را تقويت بنيان فکرى مسلمانان و برقرارى
اتحاد ميان آنان ذکر کرد.
وى به دليل داشتن هوش ، قدرت بيان و نفوذ کلام نزد اصحاب علم و رجال آن
دوران جايگاهى ويژه يافت .
در منابع تاريخى آمده است که نفوذ استعمار انگليس و نيز مداخلات نظامى
و سياسى در افغانستان از يک طرف و سکوت و سازش برخى از علما و رجال سياسى
از سوى ديگر موجب موضع گيرى سيد شد و از اين رو مورد غضب حاکم قرار گرفت ،
اما قبل از آن که دستگير شود به هند گريخت و در آن جا روزنامه "حبلالمتين "
را در سال۱۲۸۵ قمرى ۱۲۴۸ ( خورشيدى ) منتشر کرد و مقالاتى را پيرامون ضرورت
اتحاد هندوان و مسلمانان نوشت .
سيد جمال پس ازيک سال به قاهره مرکز مصر رفت و در آن جا با علماى اسلامى
از جمله شيخ محمد عبده ، دانشمند، سياست مدار و مفتى مصرى آشنا شد.
او پس از اين ، سفرى را نيز به استانبول انجام داد و در آن جا بود که به
دليل ابراز عقايدش در مورد استعمار و استبداد و بر اثر دسيسه برخى جرايد
استانبول ، به فتواى "شيخ الاسلام " مفتى استامبول به ارتداد عقيده متهم و از
استامبول اخراج و روانه قاهره شد.
"محمدعلى سفرى" نويسنده کتاب " مشروطه سازان " مى گويد : سيدجمال بعد
از بازگشت به قاهره به مدت سه سال به پاريس رفت ودر آن جا روزنامه " عروه
الوثقى " را با همکارى شيخ محمد عبده تا۱۸ شماره منتشر کرد.
"در همين زمان به دعوت لرد "چرچيل " و " سايسبورى " و به ظاهر براى
توضيح برخى از احکام اسلامى و نيز توضيح در مورد " مهدى سودانى " به لندن
رفت ".
"در سال۱۲۶۷ خورشيدى به دعوت "اعتمادالسلطنه " که از جانب ناصرالدين
شاه به او تلگرافى زده بود، به ايران آمد و شاه نيز نظارت اداره بسيارىاز
امور سياسى و سازمان نظامى کشور را به او سپرد".
اما ديرى نگذشت که بر اثر دسيسه اطرافيان ، شاه به او بدبين شد و در سال
۱۲۶۸ وى را از ايران اخراج و راهى پترزبورگ کرد و مى گويند که سيد در آن
جا و تحت حمايت مالى " ظل السلطان "، مقاله هايى را راجع به سياست ايران ،
عثمانى و افغانستان نوشت .
در سال۱۲۷۱ بار ديگر به ايران آمد و به دربار دعوت و باترفندى زيرکانه
توسط شاه به حضرت عبدالعظيم تبعيد شد و در همان جا نيز به فرمان شاه توسط
حاکم آن ديار دستگير و روانه زندان شد.
سيدجمال پس از هفت ماه به بصره تبعيد شد و ضمن آشنايى با علماى آن جا به
منظور آشکار شدن مبارزاتش عليه استعمار و استبداد با برخى از علماى عراق
نيز ديدار کرد.
تلاش سيد منجر به اين شد تا وى انجمن "اتحاداسلامى" را تاسيس و از افرادى
همچون " ميرزا آقاخان کرمانى " و " شيخ احمد روحى " از نويسندگان مشهور
آن دوران و نيز " ميرزا حسن خان خيبرالملک "، براى همکارى دعوت کند.
اين زمان با واقعه رژى و قيام مردم عليه اعطاى امتياز توتون و تنباکو به
کمپانى انگليسى "رژى "که با رهبرى آيت الله ميرزاى شيرازى صورت گرفته بود
، مصادف شده بود.
سيد در اين زمان نامه هايى را به برخى علماى نجف و کربلا نوشت و از آنان
براى مبارزه با استبداد و بخصوص شخص ناصرالدين شاه ، استمداد طلبيد.
سيد شاگردى به نام " ميرزا رضا" اهل کرمان داشت که در استامبول با او
آشنا شده بود.
ميرزا رضا مدتى به دليل رفتار ضد حکومتى و فعاليت سياسى و با اتهام ضد
اخلاقى و پخش شب نامه عليه شاه در جريان واقعه رژى، در زندان بود.
او پس از آزادى مشروط به استانبول رفت و در آن جا با سيد جمال آشنا شد
و تحت تعاليم وى قرار گرفت .
فکر قتل ناصرالدين شاه به عنوان يکى از عوامل مهم نفوذ بيگانگان به کشور
و نيز استبداد داخلى،توسط سيد در استانبول به ميرزا رضا کرمانى منتقل شد.
ميرزا رضا تحت تاثير اين تعاليم و براى عملى کردن افکار خود، سرانجام
به تهران آمد و در روز جمعه ۱۲ ارديبهشت سال۱۲۷۵ خورشيدى زمانى که شاه
به حضرت عبدالعظيم رفته بود در صحن حرم ، به ضرب گلوله او را از پاى در
آورد.
وى در اعترافاتش به صراحت گفت که با ذکر اين جمله که " به خدا قسم به
غير از من و سيد جمال شخص ديگرى از موضوع کشتن شاه خبر نداشت " ، موضوع
ترور شاه را تنها متوجه خود و سيد جمال کرد.
بدين ترتيب دورانى از استبداد با تاثير پذيرى افکار سيد جمال به پايان
رسيد.
طى تحقيقاتى که توسط نظميه انجام شد، دولت ايران به اين نتيجه رسيد که
سر منشا اين موارد شخص سيد جمال الدين است و از اين رو به طور رسمى از
دولت عثمانى و شخص سلطان " عبدالحميد " خواست که سيد را به همراه يارانش
تسليم دولت ايران کند.
عبدالحميد چون نمى خواست روابط خود را با دولت ايران تيره کند تنها با
تحويل ياران سيد به ايران موافقت کرد که سه تن از ياران سيد نيز به دولت
ايران تحويل شدند که به محض تحويل در شهر تبريز محاکمه و به دار اويخته
شدند.
سيد جمال نيز در استامبول تحت نظر حکومت قرار گرفت و سرانجام براثر ابتلا
به بيمارى سرطان در ماه شوال۱۳۱۴ قمرى،برابر با سال۱۲۷۸ شمسى، دار فانى
را وداع گفت و در همان جا به خاک سپرده شد.
برخى اعتقاد دارند که وى بر اثر مسموميت ناشى از خوردن تدريجى سم توسط
حکومت به قتل رسيده است .
از تاليفاتى که از سيدجمال تاکنون به دست آمده بجز روزنامه " عروه الوثقى"
مى توان به آثارى همچون "شرحى برجلد دوم دايره المعارف بستانى" باب ديانت ،
مقدمه " نقطه الکاف "، رساله هاى "برون " و کتاب " يک سال در ميان ايرانيان "
اشاره کرد.
پژوهشگران تاريخ ، انديشه ،افکار،اعتقادات و نيز تلاش هاى سيدجمالالدين
اسدآبادى موجب رشد و ترويج روشنفکرى درايران شد و نقش بسزايى در هدايت
افکار عامه به ويژه زمينه سازى نهضت مشروطه ايفا کرد به طورى که پاره اى
از اقدام هاى او در مبارزه با استعمار و استبداد،در کمتراز ده سال توانست
زمينه ى بزرگترين قيام مردم ايران را که به قيام مشروطه معروف شد، فراهم
سازد.

ميرزا ملکم خان ناظم الدوله
برخى از صاحب نظران و مورخين نيزاعتقاد دارند که يکى از ريشه هاى جريان
روشنفکرى و روشنگرى در نهضت مشروطه در اواخرسلطنت ناصرالدين شاه ،مندرجات
روزنامه "قانون " که توسط "ميرزا ملکم خان ناظم الدوله " در لندن منتشر مى
شد، بود.
گرچه نوشته هاى ملکم خان به خصوص تلاش وى در ترويج قانون مدارى قابل تامل
است اماعقايد و رفتاراجتماعى وى هرگز نمىتوانست الگوى مناسبى براى مشروطه
بشمار آيد.
ميرزا ملکم خان بازيگر دوم مشروطه ، فرزند ميرزا يعقوب ارمنى و اهل جلفاى
اصفهان بود.پدرش يعقوب که يک مسيحى بود به دلايل اجتماعى و سياسى دين اسلام
را پذيرفت اما وصيت کرد که بعداز مرگش در قبرستان مسيحيان در استامبول به
خاک سپرده شود.
يعقوب مردى متجدد و روشنفکر بود که در زمان خودبااميرکبير نيزآشنا بود.
وى به توصيه درباريان ، فرزند۱۷ ساله خود ميرزاملکم را در سال۱۲۶۶
قمرى براى ادامه تحصيل به فرانسه فرستاد.
ملکم خان پيش از اين سفر تحصيلات متوسطه خود را در مدرسه ارمنىها طى
کرده و در مدرسه عالى "پلى تکنيک " نيز مشغول به تحصيل شد و در اين دوران
بود که با علوم سياسى آشنا شد.
او در سالى که به اروپا سفر کرد با محافل فرماسونرى نيز حشر و نشر داشت
و به همين دليل، با مرام و مسلک آنان نيز آشنا بود. پس از اين به ايران
بازگشت و به دستور "ميرزا آقاخان نورى " صدراعظم وقت به عنوان مترجم در
مدرسه دارالفنون مشغول به کار شد و به دليل علاقه به کار تدريس در زمينه
جغرافيا و علوم طبيعى نيز به تدريس پرداخت .
دراين ايام اختلافى بر سر حق حاکميت دولت ايران بر افغانستان ،ميان ايران
و انگليس به وجود آمد که با وساطت ناپلئون بناپارت قرار بر اين شد تا دو
کشور در پاريس به مذاکره بپردازند.
از طرف ايران هياتى به رياست "فرخ خان امين الدوله کاشى" سفيرايران در
فرانسه ،انتخاب شد که ميرزا ملکم خان نيز بنابه آشنايى که با زبان فرانسه
داشت همراه اين هيات به فرانسه رفت .
وى يکى از اعضاى اصلى اين هيات بود که عهدنامه ى معروف "پاريس " در باره
نقض حاکميت ايران درافغانستان را مورد تاييد قرار داد و از اين نظر،
دستاورد هيات براى دربار ايران يک شکست سياسى نيز بشمار رفت .
زندگى در اروپا،نگرش ميرزا ملکم خان را تغيير داده بود و او را با نظام
اجتماعى اروپا آشنا کرد و براين اساس وى براى ساماندهى امور لشگرى و
کشورى ايران و با الهام از الگوهاى اروپايى (بويژه نظام سياسى فرانسه )
کتابى را تحت عنوان " کتابچه غيبى " نوشت و آن را توسط فردى به نام
مشيرالدوله به دست شاه رساند.
دستورهاى ملکم در خصوص اصلاح امور کشور،گرچه بااستقبال شاه روبه رو شد اما
توسط اطرافيان شاه بشدت مورد مخالفت قرار گرفت تا اين که نظر شاه را نيز
در مورد کتاب تغيير دادند.
پس از اين ملکم خان براى اثبات حرف هاى خود در سال۱۲۷۶ به کمک پدرش به
تاسيس انجمنى فرماسونرى به نام "جامع آدميت "، با هدف آشنا کردن مردم با
تمدن و نظام هاى نوين اجتماعى، همت گمارد.
گفته شده است اين انجمن که متاثر از تعاليم فرماسون ها يا"فراموشخانه "
بود با هدايت دوستان اروپايى ملکم خان راه اندازى شد.
ملکم براى پيشبرد اهداف خود با افراد و رجال سياسى و مذهبى زيادى از
جمله روحانيون برجسته تماس هاى مخفيانه اى را انجام داد.
ازجمله ى اين روحانيون ،سيد صادق طباطبايى بود که از پيشگامان نهضت مشروطه
و فردى با نفوذ و باتقوا بود که به اصل آزادى افکار و انديشه نيز بسيار
اعتقاد داشت .
سيد صادق با داشتن روحيه آزاديخواهى، هرگز با عقايد و نظرات ملکم خان
موافق نبود و به همين دليل وى را نيز به حضور نمىپذيرفت .
گفته شده يک روز که سيد در محله دربند تهران ، مهمان سيد على دربندى
بود، ملکم خان خود را به آن جا رساند و سرزده از سيد تقاضاى ملاقات کرد
که سيد هم براى ربع ساعت وى را به حضور پذيرفت اما ملاقات آن ها حدود شش
ساعت طول کشيد.
از گفت وگوهاى اين دواطلاعى در دست نيست اما به ظاهر سيد صادق بعداز اين
جلسه ، مقاصد و اهداف ملکم خان را به صورت دست نوشته اى به فرزندش ، ميرزا
سيد محمد طباطبايى داد.
بعدازاين ، ملکم خان نوشته هاى اصلاحى و پيشنهادى خود را با انتقاد هاى
ملايم و به طور محرمانه منتشر و پخش مى کرد به همين دليل پس از اثبات اين
موضوع ، وى مورد بى مهرى شاه قرار گرفت و توسط ميرزا محمدخان سپهسالار به
بغداد تبعيد شد.
بعد از بغداد، وى به مدت دو سال به استامبول رفت و در آن جا با دخترى
ارمنى به نام " هانريت " ازدواج کرد و پس از مدتى نيز به ايران بازگشت و
به عنوان مشاور سپهسالار به کار مشغول شد.
گفته شده سپهسالار براى مقاصد خود و دلجويى از ملکم خان شغل مشاورت را به
وى داد.
در اين ايام ملکم خان کتاب معروف خود به نام " مجلس تنظيمات حسنه "که در
واقع طرحى از تاسيس مجلس شورا بود را نوشت و با تلاش بسيار آن را به تصويب
صدراعظم و شاه رسانيد.
ملکم خان پس از اين توانست به طور نسبى نظر شاه را به خود جلب کند و در
سفرى که شاه به لندن داشت مقرر شد همراه وى به عنوان وزير مختار، برنامه ى
سفر شاه را تنظيم کند.
اين سفر از آن جهت براى ملکم خان اهميت يافت که طى آن ، مذاکره نهايى
قرارداد اقتصادى امتياز بانک و راه آهن به منظور اتصال درياى خزر به خليج
فارس ،با شخصى به نام " بارون ژوليوس رويتر" تبعه انگليس ، که پيش از اين
توسط ميرزا محسن خان مشيرالدوله آغاز شده بود، به وى محول شد.
ميرزا از اين به بعد به دليل حسن توجه شاه به وى،به عنوان واسطه ى قرار
دادهاى خارجى دولت ايران شناخته شد.
قرارداد معروف رويتر که موجب ناخشنودى برخى رجال و روحانيون و منجر به
اعتراض شديد مردم و بازاريان ، تعطيلى بازار و تظاهرات عمومى درتهران شد،
از دستاوردها و تلاش هاى ميرزا ملکم خان بشمار مى رود.
برخى از مورخين اعتقاد دارند گرچه ملکم خان از اعتقاد استوارى برخوردار
نبود اما عقايدش نقش موثرى در روشنگرى دوران مشروطه ايفا کرد.
برخى ديگر نيز اعتقاد دارند که ،هيچ ادعايى در مورد آزادى خواهى وى نيز
نمى تواند صحت داشته باشد چرا که وى همواره به تعريف و تمجيد شاه و دربار
مى پرداخت .
در صفحه سوم ستون اول شماره نخست روزنامه "قانون " به تعريف و تمجيد از
شاه پرداخته و نوشته است : "اگر اعليحضرت اقدس شاهنشاهى مثل بعضى از
سلاطين سابق منکر و دشمن قانون مى شد ما نيز به اقتضاى آيين شاه پرستى
اسم قانون را به زبان نمى آورديم اما با نهايت وجد و مسرت مشاهده مى کنيم
که شاه مصرتر از هر حکيمى و مجدتر از هر رعيتى هواخواه و داوطلب قانون
شده است ".
ملکم خان همچنين در همان شماره روزنامه در صفحه پنج ستون اول مى نويسد :
" ماموريت مخصوص اين روزنامه ى آزاد مبتنى براين چهار فقره است ،انتشار
حقايق ، ترتيب اتفاق (وحدت مردم )، طلب قانون و امداد مظلومين ".
به هرحال نقش ملکم خان در روشنگرى مردم دراين دوران را بايد تنهابه تاکيد
وى در قانون مدارى و قانون گرايى خلاصه کرد و همانطور که ذکر شد پيشنهاد
تشکيل مجلس شورا از مهم ترين فرازهاى زندگى سياسى وى بشمار مى رود در حالى
که عقايد و رفتار سياسى و اجتماعى و پيوندى که وى براى ارضاى حس جاه طلبى
خود با دربار و به خصوص شخص ناصرالدين شاه ايجاد کرد، هرگز الگوى مناسبى
براى مشروطه بشمار نمى رفت .

ميرزا على خان امين الدوله
يکى ديگر از پيشگامان نهضت مشروطه که نقش بسزايى در بيدارى ايرانيان
ايفا کرد، ميرزا علىخان امين الدوله فرزند محمدخان سينکى (مجدالملک ، خواهر
زاده آقاخان اعتمادالدوله نورى ) است .
پدرش از اديبان ونويسندگان و نيز رجال دوره قاجار بشمار مىرود که خدمات
دولتى رااز پيشکارى مهد عليا،مادرناصرالدين شاه ،آغازکرد و پس از طى مدارج
مختلف و انجام ماموريت هاى داخل و خارج کشور درسال۱۲۸۹ قمرى به سمت وزارت
وظايف و اوقاف منصوب و تا آخر عمر دراين سمت باقى بود تااين که در سن ۷۴
سالگى در۱۱ ذيحجه سال۱۲۹۹ درگذشت و در حضرت عبدالعظيم دفن شد.
مجدالملک از رجال خوشنام دوره ناصرى و يکى از خوشنويسان ، نويسندگان و
شعراى ارزنده زمان خود بود.
کتاب "رساله مجديه " که با نثرى ساده و بيانى ظريف در انتقاد و تشريح
دوران ناصريه به رشته تحرير درآمده ،از نوشته هاى مجدالملک است که بکار بردن
عبارات نيش دار همراه با طنز از ويژگى هاى اين کتاب بشمار مى رود.
اين کتاب را "ملک الشعراى بهار" ستوده و استاد "سعيد نفيسى " آن را از
شاهکارهاى قرن سيزدهم برشمرده است .
امين الدوله در سايه چنين پدرى پرورش يافت و بسيارى از علوم زمان خود از
جمله خط، انشا، شعر، آيين سخن ورى و روش هاى دولتى را از وى آموخت .
او همراه پدرش به بغداد رفت و در همان جا با علوم دينى و به خصوص زبان
عربى آشنا شد و پس از بازگشت به ايران توسط شاه به عنوان منشىحضور، منصوب
و به دليل جديت در کار در مدت زمان اندکى اعتماد شاه را نيز به خود جلب
کرد تااين که درامور سياسى کشور مشاور شاه شد.
پيشرفت امين الدوله ادامه داشت تااين که در سال۱۳۰۴ قمرى،به رياست مجلس
وزيران رسيد.
وى با الهام از افکارملکم خان کتابچه ى قانونى تهيه کرد اما به دليل دادن
پيشنهاد محدوديت اختيارات شاه ، هرگز مفاد اين کتاب عملى نشد.
عين الدوله در زمان مظفرالدين شاه به صدارت رسيد و چون به گسترش علم و
فرهنگ علاقه داشت از اين رو ازنويسندگان و نيز انتشار آثار آنان حمايت بى
دريغ مى کرد.
درزمان صدارت خود از روحانىارزشمندى به نام "ميرزاحسن رشديه " که در تبريز
زندگى مىکرد دعوت کرد تا به تهران آمده و به تاسيس مدرسه اى درتهران بپردازد
که ساخت مدرسه ى رشديه نيز از تلاش اين روحانى بشمار مى رود.
عين الدوله براى ايجاد يک رابطه فکرى بارجال ديگر، انجمنى را با نام
"انجمن معارف " تاسيس کرد و براى توسعه ى اهداف و شناساندن اين انجمن ،
نشريه اى را نيز به نام " نشريه معارف " منتشر کرد.
چاپ روزنامه ى"خلاصه الحوادث " وروزنامه ى"ايران " نيز از دستورات امين الدوله
بود.
همچنين تاسيس مدرسه هاى شرف ، خيريه ، دانش ،ادب، مظفريه ، علميه و افتتاحيه
در مدت يک سال ( بين سال هاى۱۳۱۵ ت۱۳۱۶ا ) به دستور وى و با هدف نشر علم
و دانش صورت پذيرفت .
اين اقدام ها به همراه تلاش وى براى تدوين يک قانون جامع و فراگير براى
کشور مورد مخالفت برخى از درباريان از جمله اتابک شد بطورى که با دسيسه ى
و جعل اسناد مکرر،مخالفان موفق شدند حاج ميرزا آشتيانىمجتهد را وادار کنند
که حکم تکفير و ارتداد وى را صادر کند.
شخصيت امين الدوله و تلاش او براى ارتقا سطح آگاهى، دانش و فرهنگ جامعه
و نيز سعى او براى مدون کردن قانونى براى اداره ى کشور، از جمله مواردى
هستند که او را در صف مقدم و از پيشگامان بيدارى ايرانيان دردوران پيش از
مشروطه قرار مى دهد و آرا و نظراتش را نيز مى توان زمينه ساز نهضت فکرى
مشروطه دانست .

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ميرزا عليخان ظهيرالدوله و مختصرى درباره شکلگيرى واقعه مشروطه
ميرزا عليخان ظهيرالدوله فرزند ناصرخان قاجار وزير دربار ناصرالدين شاه
اهل قريه جمال آباد شميران و همسر "ملکه ى ايران " دختر ناصرالدين شاه بود.
او از مريدان " حاج ميرزا حسن صفى عليشاه " از عرفا و شيوخ طريقت بود.
ظهيرالدوله در ماه رمضان ۱۳۲۷ قمرى "انجمن اخوت " را که شالوده آن توسط
صفى عليشاه گذاشته بود را با شعار برابرى، برادرى ، وحدت و خدمت به خلق
تاسيس کرد.
اين انجمن داراى مرامنامه و نظام نامه و بر شش اصل تعظيم امرالله ، شفقت
خلق الله ، خدمت اهل الله ، بذل نفس فى سبيل الله ،کتمان سرالله ، اطاعت ولى
الله استوار بود.
يکى از خدماتى که ظهيرالدوله کرد و به نوعى مى توان آن را پيش درآمدى
بر مشروطه ذکر کرد، بکارگيرى اصول عرفانى در راه خدمت به مردم بود.
وى تحت تعاليم و آموزه هاى شيخ صفى عليشاه ، تصوف را از گوشه خانقاه ها
به مراکز حساس جامعه آورد و براى بيدارى افکار و تربيت اخلاق و تعليم
آزادى و برادرى از تعاليم آن استفاده کرد.
اين روحيه و نگرش ، مقام او را نزد مردم ممتاز و جايگاهش را از ديگر
رجال سياسى جدا کرده بود.
او کسانى را که مى خواستند خرقه درويشى به تن کنند را از اين کار منع
مى کرد و براى همين انجمن اخوت را به کليتى براى تعليمات اخلاقى و سنگرى
براى آزادى و آزادگى تبديل کرد.
در اين انجمن بالا و پايين وجود نداشت و همه در يک صف مى نشستند و بر
مى خاستند. اعياد اسلامى را جشن مى گرفتند و سرودهايى را باآهنگ هاى مخصوص
مى خواندند و سپس به روضه خوانى و مداحى مى پرداختند.
ظهيرالدوله در مقام وزارت تشريفات بود اما همواره بى تکلف و ساده زندگى
مى کرد و حتى زمانى که به حکومت تهران و مازندران و همدان و کرمانشاه
رسيد، اين عادت را ترک نگفت .
در همين ايام مظفرالدين شاه در روز۲۴ ذى قعده ۱۳۲۴ به واسطه بيمارى
درگذشت و محمد عليشاه به جاى وى بر تخت سلطنت نشسته بود.
هم زمان به دليل پاره اى از اختلافات ميان مجلس و شاه ناآرامىهايى نيز در
تهران شکل گرفته بود که رفته رفته در حال گسترش بود.
نمايندگان در مجلس حرف هم را نمى خواندند و برخى از آنان نيز براى هم
توطئه مى چيدند.
در روز۲۱ رجب واقعه رخ داد که در قيام مردم بى تاثير نبود.
ساعت ۲ بامداد همان روز وقتىکه اتابک اعظم به همراه سيد عبدالله بهبهانى
از مجلس خارج مى شد هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.
ضارب فردى بود به نام عباس آقا تفنگ ساز تبريزى که گفته شده قبل از ترور
اتابک موضوع را به بهبهانى و تقى زاده اطلاع داده بود.
قتل اتابک مصادف بود با روزامضاى قرارداد شو۱۹۰۷م بين روسيه و انگلستان
که به موجب آن ايران تحت الحمايت دو دولت قرار مى گرفت و به نوعى بين لندن
و مسکو تقسيم مى شد.
قتل اتابک گرچه موجب خرسندى برخى از رجال گرديد اما اين واقعه اختلاف
شاه و مجلس را وارد مرحله جديدى کرد.
در اين ايام و به دليل آشفتگى هايى در پايتخت ، بمب گذارى و دسيسه و
ترور روز به روز افزايش مى يافت به طوريکه برخى از مردم مسلح شده بودند
و در شهر ناآرامى هايى را بوجود آورده بود.
اينها مقدمه اى براى تشديد اختلاف شاه با مجلس مىشد علاوه براين که شاه از
مجلس مى خواست تا قانونى را براى ممنوعيت استفاده مردم از اسلحه به تصويب
برساند که مجلس نيز با اين موضوع مخالفت مى کرد.
در اين ايام سوءقصدى نيز به در خيابان باغ وحش (اکباتان ) صورت گرفت که
موجب تکدر خاطر شاه شد و بدنبال آن احتشام السلطنه رييس محافظه کار مجلس
شوراى ملى نيز از سمت خود استعفا کرد و شخصى به نام ممتازالدوله به جاى
او انتخاب شد.
همزمان به دليل سخت گيرى سربازان حکومت و استقرار قزاق ها در خيابان
-هاى تهران ، جمعى از انقلابيون از جمله ۸ نفر از سرکردگان آنان به مجلس
پناهنده و در آن جا متحصن شدند (ظهيرالسلطان پسر ظهيرالدله نيز در ميان
آنان بود ).
شاه خواستار تحويل آن ۸ نفر بود و مجلس نيز خواهان برکنارى۶ نفر از
درباريان و اطرافيان شاه بود.
هيچکدام زير بار حرف ديگرى نمى رفت و همين موضوع موجب تشديد اختلاف
آنان شد به طوريکه محمدعلى شاه به مجلس هشدار داد که مجلس را به توپ
خواهد بست .
به دنبال آن توپخانه قزاق ها در ميدان منتهى به مجلس مستقر و مجلس را به
محاصره خود در آورد و چون مجلس زير بار خواسته شاه نرفت ( تحويل انقلابيون
و متحصنين ديگر ) ، در شب۲۳ جمادى الاولى۱۳۲۶ برابر با دوم تير۱۲۸۷ با
دستور محمد عليشاه ، مجلس شوراى ملى به توپ بسته شد و نمايندگان به همراه
متحصنين هر يک به گوشه اى متوارى و پنهان شدند.
به فرمان شاه مجلس سه ماه تعطيل شد و همزمان خانه برخى از رجال سرشناس
ميز توسط برخى از اوباش و سربازان حکومت غارت شد.
سفارت انگليس پيش از به توپ بستن مجلس اين موضوع را به اطلاع جمعى از
نمايندگان از جمله سيد حسن تقى زاده ، حکيم الملک و نواب رسانده بود و آنان
در روز بمباران در مجلس حاضر نبودند.
دراين زمان ظهيرالدوله در بادکوبه بود و شرح حوادث درآن جا به او رسيده
بود.
اوضاع ناآرام تهران و واقعه مجلس آزاديخواهان را سخت برآشفته بود و
موجب اتحادى در ميان آنان شده بود.
به دعوت ظهيرالدوله سردار اسعد براى رهبرى قواى بختيارى به اصفهان رفت
و سپهدار تنکابنى نيز به صف مجاهدان گيلان پيوست و ظهيرالدوله نيز با سپاهى
از گيلان و کرمانشاه که درآن زمان حکومت آن جا نيز تحت اختيار وى بود عازم
تهران شدند.
روسيه و انگليس نيز خواهان تغيير محمدعليشاه و برکنارى وى بودند.
قواى مسلح گيلان و آذربايجان و اصفهان به سمت تهران حرکت کردند و پس از
زد و خورد مختصر با نيروهاى محلى و بدون مقاومت نيروهاى گارد ملى وارد
تهران شدند.
محمد عليشاه به سفارت روسيه پناهنده شد در حالى که نمى دانست روسيه با
انگليس براى کنارگذاشتن وى هم پيمان شده بودند.
انقلابيون بلافاصله بعد از ورود به تهران ، کميسيون عالى تشکيل دادند و
اعلاميه اى صادر کردند و تحصن شاه در سفارت روس را نيز به منزله استعفاى
وى از سلطنت تلقى کرده و ضمن خلع وى از سلطنت ، احمد ميرزا، وليعهد وى را
به سلطنت و عضدالملک را نيز به نيابت سلطنت انتخاب کردند.
همزمان انجمن اخوت به دستور ظهيرالدوله در تهران جشن مفصلى گرفت و سرود
ملى سر داد و اين جشن را "جشن نصرت ملى" ناميد.
شرح اين واقعه يکى از زواياى قيام مشروطه بود در حالى که اين نهضت دلايل
ديگرى نيز دارد که عمده آن محصول تلاش روحانيون مشهورى بود که هريک در روند
شکل گيرى خيزش مشروطه نقش موثر و بلا انکارى را ايفا کردند.

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10665

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مشروطه و مشروطه سازان، عليرضا جبارى، ايرنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016