امروز که بنگارش این مطلب پرداخته ام برآنم تا کمی از آنچه در این چند ماهه اخیر مرا به خود مشغول ساخته بر چهره صور ریخته و به رشته تحریر در آورم. شاید که نسلهای آینده بخواهند دور از غرض حاکم بر جامعه ایران و ادبیات مهاجر به قضاوت بنشینند ومعقولانه از میانه فغان سخنوران ادبی و فقط برای رفع نیاز، کشتی اندیشه را بر ساحل مقصود بنشانند.
همچنان که شاهد بودیم در سالهای پس از انقلاب اسلامی، تاریخ ایران بار دیگر متحول از مهاجرت جمعی ایرانیان گشت. آنچه که مرا به عنوان یک شاعره ایرانی و زنی مهاجر، امروز برانگیخته تا این خطوط را بنگارم اهمیت این برهه از زمان در شعر معاصر فارسی می باشد. شاعرانی که دور ازمام وطن، بار تمام رنج ها و محنت های زبان را می کشند تا رنگ درد و غربت را با قلم فرهیخته هنر بیالایند. آنچه که کار این دسته از شاعران را اهمیت می بخشد همانا قدرت خلاقیت است که سعی دارد عاری از تظاهر، عا لمی از معانی را به خواننده عرضه کند. لازم به تذکر است که اکثر شعرای جوان مهاجر تحصیلات خود را در ایران به اتمام نرسانده اند. البته این مورد نه تنها ادبیات مهاجر را متمایز می سازد بلکه دانش فارسی این دسته از شعرای دور از میهن مخصوصا آنان که صاحب نام شده اند را زیر سوال می برد. قشر فشرده ای از نویسندگان و منتقدین، دانسته یا نادانسته دست به تک چهره سازی می زنند و به مداحی اشعار افرادی می پردازند که گاهی شعرشان حتی عطش خواننده را فرو نمی نشاند چه رسد که بخواهد تجربه یک نسل مهاجر را به تصویر درآورد. نتیجتا خواننده برای شناخت شعری خوب یا نقدی بی پیرایه، فقط می تواند به تحقیقات و علاقه شخصی اش اعتماد داشته باشد.
واژه های موزون کنار یکدیگر نهادن و از سر دوستی نقدی نوشتن تا شاعری را خوش آید و پاره سنگهای نوشتاری را تحت عناوین بزرگترین شاعر مبارز و مهاجر به خواننده عرضه کردن، فقط نشانی دیگر از فضای ناسالم حاکم بروطن و ریشه در فرهنگی گنگ دارد و حرکاتی چون محدود کردن شعر شاعری توسط متبحرین نقد زبان فارسی فردا به گرفتن صدا و جان انسانها ختم می شود.
بارها و بعمد مشاهده شده است که برای جلوه دادن به اشتباهی محض، از تکامل ارزانٍ سبب و یا حساسیتهای فردی استفاده شده است. اکنون من خود هم به عنوان خواننده و هم شاعره ناچار به ذکرم که اصطلاحات و عبارات بعضی از شعرا و منتقدان زبان، به مراتب فاقد شور و شعور ادبی اند. گاهی این افراد که خود را مرکز جهان می دانند آنچنان فردیتشان را صاحب فضایلی والا می بینند که آدمی انگشت به دهان می ماند که این قدیسین و رجاله های شعر و ادب چگونه خود و خواننده را اینچنین به ریشخند گرفته اند! مگر با چندین کتاب چاپ کردن، از خطای فاحش در قصاید و یا ارزانی نوشتاری اینگونه منتقدین بی رکن و شعرای به زور معروف شده کاسته می شود؟
البته جای بسی خوشبختی است که آنچه اکثریت این نسل مهاجر می آفریند با نادیده انگاشته شدن این دسته از مهملبازان از پای باز نمی ماند و به اسارت این تراکم جانفرسا و انبوه معانی پوسیده در نخواهد آمد زیرا که این تنها شاعر و شعر ایرانی مهاجر نیست که نادیده گرفته خواهد شد بلکه تقویم ملتی است که ادبیاتش ارزش خواندن و شنیده شدن دارد و بنا بر این نمی توان از این مهم غافل ماند و احساس و اندیشه و یا صنعت شعر را با کلی گویی و فرهنگ مداحی از پای بنشاند.
با خواندن این مطلب به راحتی می توان پی برد که اعتقاد من به راستی در نگارش و درستی در آفرینش است. در این نوشتار سعی نموده ام که بدون فرمولهای ریاضی و یا استدلالها و روانکاوی نویسنده و یا شاعر خاصی و با رعایت حرمت و به دور از گزافه گویی کمی به نقش شاعر مهاجر و اهمیت شعر این گروه در ادبیات زنده بپردازم. حال اگر این نوشتار افرادی را خوش نمی آید یا صدای ضمه درگوشه ای از این نوشته جای مانده و کلمه ای به غلط تایپ شده، بر من ببخشید زیرا که تحصیلات دبیرستانی و آکادمیک خود را در ایران نگذرانده ام و آنچه آموخته ام همه را ممنون ادبیات بدون رابطه و کتابهای غنی زبان مادری و مهمتر از همه علاقه و تحقیقات شخصی ام می باشم.
شیما کلباسی - آمریکا
اکتبر 2004