دوشنبه 21 دي 1383

داستان صندلى ها، مقدمه اى بر جريان كافه نشينى و ادبيات داستانى ايران، مهدى يزدانى خرم، شرق

[email protected]

از سالن هاى غبار گرفته خيابان سن ميشل تا ميز هاى خوش تراش كافه هاى پراگ، از آ دم هايى كه دود لحظه اى حنجره و هوايشان را ترك نمى كند تا شيشه هاى چرب تمام كافه هاى دنيا، سنتى وجود دارد كه با خون و بافت ادبيات داستانى در دهه هاى مختلف گذشته گره خورده است. اين سنت خواه زاييده يك رويكرد اشراف مآب و يا سانتى مانتال باشد و يا از فرط فرياد بر سر حق خواهى براى خلق و رفقا شكل گرفته باشد امرى كلاسيك است. كافه در بدو امر شامل جزئياتى است كه اعم دوستداران كلمه و روايت با آن آشنايى دارند. جزئياتى كه اغلب از حد قهوه اى غليظ يك زير سيگارى مستعمل و صندلى هايى كه از فرط نشستن رنگ باخته اند فراتر نمى رود. اما اين جزئيات چه بخواهيم و چه نخواهيم با بسيارى از جريان هاى ادبى چهره هاى تاثير گذار و... عجين شده اند. اين نكته كه منشاء آن را مى توان از نوعى محفل دوستى بورژوامنش دانست، در ايران نيز تاريخ پرفراز و نشيبى را سپرى كرده است. از كافه هاى خوش رنگ خيابان لاله زار، فردوسى و... گرفته تا صندلى هاى پر از خاطره كافه هاى دهه شصت ما با مسئله اى به نام داستان ايرانى و مفهوم كافه نشينى برخورد مى كنيم، مسئله اى كه يا نوستالژى نسل هاى مختلف مى شود و يا دغدغه اى براى نوشتن...

• مفهوم يك مكان
بعد از تجدد طلبى سلاطين آخر سلسله قجرى و با آشنا شدن طيف محدودى از اروپا رفتگان وطنى سنت هايى وارد كشور مى شود كه نه تنها شكل و ظاهرى فريبنده دارند، بلكه منشاء شكل گيرى تيپ جديدى از زندگى هنرمندان وطنى مى شود. در تاريخ ادبيات جهان به خصوص بعد از قوت يافتن مكاتب نوگراى ادبى مفاهيم و معانى اى شكل مى گيرد كه طى آن انزواى باستانى خالقان ادبيات را كمرنگ تر مى كند.
اين حركت كه به معناى كنار هم قرار گرفتن هنرمندان دوره هاى مختلف و به باطبع شكل گيرى بسيارى از جريان هاى ادبى _ هنرى است، ريشه در ساختار شهرنشينى نوين اروپايى دارد. اين شهر نشينى كه موجب به وجود آمدن انواع مختلف داستان و شعر مى شود، خدماتى را نيز عرضه مى كند كه لازمه يك زندگى مدرن است. بى شك نخستين كافه داران اروپايى نيز هيچ گاه گمان نمى كردند كه ممكن است ماواى نويسندگانى شوند كه علاوه بر استفاده از خلوت موجود در كافه هاى آنها، به بحث و تبادل آرا با نويسندگان ديگر بپردازند. در هر صورت اين اتفاق در سال هاى پايانى قرن نوزده و سال هاى آغازين قرن بيست شتابى فوق العاده به خود گرفته و تبديل به يك سنت مى شود. در ايران نيز با انقلابى كه در ادبيات و هنر در اوايل حكومت پهلوى صورت مى گيرد كافه ها به آرامى محلى براى ديدار، ارائه آثار نوشتن و يا وقت گذرانى نوگرايان ادبى مى شود. شايد بيشترين تاثير در به وجود آمدن سنت كافه نشينى از آن نويسندگانى باشد كه به تازگى از فرنگ برگشته بودند. در عين حال تغيير شكل تهران و تبديل شدن آن به يك شهر مهم و بزرگ موجب شد تا بسيارى از كافه هاى نوپا، محلى براى رفت و آمد چهره هاى ادبى شوند. نكته مهم در شكل گيرى اين جريان تاثير آراى چپ بود كه نويسنده را به رفت و آمد در جامعه و درك رفتار هاى اجتماعى ترغيب مى كرد. اما به غير از اين دو نكته بايد به رواج يافتن محافل ادبى نيز اشاره كرد كه با درك مكانى به نام كافه موجوديت خود را تشكيل مى دادند. اصولاً موضوعى به نام محفل حداقل در تاريخ ادبيات ايران سابقه اى طولانى داشته و ما از محافل شعرى چهره هايى مانند عنصرى، انورى و... مستندات تاريخى اى را در دست داريم. اين روحيه به همراه ميراث كافه هاى پاريسى وارد ايران شده و موجب مى شود مفهوم مكانى به نام كافه در شاخه هاى مختلف داستان نويسى و شعر ايران شكل گيرد. اما داستان نويسى نوين ايران در نخستين سال هاى حيات خود هياهويى را به وجود آورد كه هم براى جامعه پا در هواى شهرى رويكردى اگزوتيك به همراه داشت و هم جبهه گيرى سنت دوستان را به همراه آورد. بنابراين نويسندگانى چون صادق هدايت، احمد شاملو، ابراهيم گلستان، بزرگ علوى و... در دوره هاى مختلف اين سال هاى آغازين تبديل به پدر خواندگانى مى شوند كه با حضور پررنگ و يا كمرنگ در كافه ها دستاورد هاى جديد را به گوش ديگر نوگرايان مى رساندند. با در نظر گرفتن اين نكته كه اطلاع رسانى اعم از مطبوعات و كتاب آن چنان شكل فراگيرى پيدا نكرده بود كافه مى توانست محل مناسبى براى ارائه اين اطلاعات باشد. نويسندگان ايرانى با جمع شدن در اين مكان هاى سمپاتيك به آرامى از آن نقطه ثقلى ساختند كه مى توانست «امنيت» لازم براى ارائه آثار شكل گيرى جريان و يا تنهايى لازم براى نوشتن را تامين كند. با توجه به جو سنتى جامعه در آن سال ها و هياهوى نوگرايى، اين مكان به تدريج به محلى براى به وجود آوردن بحث و يا تبادل نظر در باب ادبيات نو تبديل شد. در اين جايگاه كافه مى توانست منهاى امنيت مذكور، آزادى لازم براى نوگرايان را به وجود آورد. پس محافل سنتى كه اغلب در خانه ها تشكيل مى شدند كمرنگ شده و كافه خود مفهومى براى نوگرايى شد، به اين معنى كه داستان نويس ايرانى نو گرا كه منشايى غربى و به خصوص فرانسوى داشت با محور قرار دادن كافه ها جبهه جديدى را در برابر محافل سنتى و يا آكادميكى گشود كه وى را در خود نمى پذيرفتند. بنابراين داستان ايرانى محافلى را يافت كه نخستين نگره هاى انتقادى توسط ديگر نوگرايان در آنجا ايراد مى شد. پس رويكرد به كافه نشينى را در اين دوران مى توان در دو دليل عمده بررسى كرد: نخست اين كه مشاهده مدرنيسم ادبى در اروپا و خوانده شدن نخستين ترجمه ها از آثار مهم آ ن روزگار هيجان و جسارتى به نويسنده وطنى بخشيد تا بدون توجه به اصول خاك گرفته سنت هاى ادبى به خلق تصاوير ذهنى خود بپردازد. اين حركت آثار و تئورى هايى را به وجود مى آورد كه هم با گذشته ادبى در تناقض بود و هم به نقد و بررسى نياز داشت. كافه در اين جايگاه بهترين ابزار براى آگاه كردن هم مسلكان با اين آفريده هاى جديد بود. جايى كه بدون نياز به تقدس بخشيدن به روايت هاى ادبى مى شد آن را كالبد شكافى كرده و يا به نقد كشيد. ما در اين دوران چهره هايى را مى بينيم كه بسيارى از تجربه هاى نخستين خود را به يكديگر ارائه كرده و يا در مورد كتاب هاى خود به بحث نشسته اند. پس كافه آن مكان مدرنى بود كه نويسندگان نوگرا به آن نياز داشتند. دومين بحث به چهره هايى باز مى گردد كه با درك زندگى غربى آن را در ايران نيز ادامه مى دادند. هدايت مهم ترين اين چهره ها است كه با حضور در كافه ها بسيارى از هواخواهان و يا منتقدان خود را به آنجا كشيده و خواسته و يا نخواسته نخستين محافل ادبى را پايه گذارى مى كند. در اين دوران كه اوج آن دهه بيست است جامعه با تنش هاى اجتماعى نيز روبه رو است. سقوط پهلوى اول و اشغال ايران تشتتى را به وجود آورده كه محافل مختلف سياسى درباره آن عكس العمل نشان مى دهند و شايد القاى مفهوم كافه نشينى در اين دوران تثبيت مى شود.
بعد از شهريور ۱۳۲۰ كه جامعه دچار نابهنجارى هاى متعدد شده است دوره اى ده ساله را شاهد هستيم كه رويكرد هاى ادبى نو، در كنار سمپات هاى سياسى و ايدئولوژيك قرار مى گيرند. به اين معنا كه نسل جديد ادبيات داستانى ايران كه با بسيارى از تئورى ها و مجادلات سياسى آشنا شده است خود را دچار تعهد كرده و به همين واسطه كافه ها كه به دليل حضور اروپاييان در ايران شكل و صورتى تازه به خود گرفته اند مركز ترويج و اثبات اين تعهد مى شوند. كافه نشينان ادبى كه بعد از شهريور بيست دنياى جديدى را كشف كرده اند، با قرار دادن خود در مسير اين خرده فرهنگ هاى غيربومى تلاش دارند تا به مانند سرمشق هاى فرنگى خود، ادبيات را به سبك هاى مختلف تقسيم كنند كه اصول معينى داشته باشد. به همين جهت كافه ها منهاى خدمات عادى اى كه به اين افراد ارائه مى دهند، به مكان هايى تبديل مى شوند كه از لحاظ نويسندگان و منتقدان جوان همان كاركرد علمى دانشگاه ها را دارند. در واقع وقتى كه در هاى دانشگاه ها، كالج ها و مراكزى كه بايد محل بحث و گفت وگو پيرامون ادبيات باشد بر اين چهره هاى عمدتاً پرشور بسته مى شود كافه مى تواند محل مناسبى براى بحث هاى ادبى و از آن مهم تر ايجاد كننده بستر براى ساخته شدن جريان هاى مدرن داستان نويسى باشد. از سويى ديگر مواضع سياسى _ عقيدتى برخى از اين چهره ها در نشست ها و برخورد هاى كافه اى منتشر شده و تاثير هاى عميقى بر هم نسلان ايشان مى گذارد. پس سال هاى بين ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را بايد سال هايى دانست كه ديگر كافه ها از حالت اين منش بورژوايى براى نويسنده خارج شده و جامعه نيز اين مكان را با تمام بدبينى هايى كه نسبت به اصحاب آن دارد، مى پذيرد. شايد كمتر كافه اى در آن سال ها باشد كه صرفاً محل خوردن و آشاميدن باشد و به واقع كافه به بهانه و محفلى تبديل مى شود كه مى تواند آدم هايى مخالف و يا موافق با يكديگر را زير يك سقف جمع كرده و به بيان عقايد دچار نمايد. روشنفكران تازه پاى وطنى در اين دوران كافه ها را مراكز و يا تريبون هايى مى انگارند كه در آن مى توانند رويكرد هاى جديد ادبى و سياسى را دنبال و يا ايراد كنند. اما با تمام اين موارد كافه ها هنوز به مفهومى براى حضور در ادبيات داستانى تبديل نشده اند. اتفاقى كه بعد از كودتاى مرداد ۳۲ مى افتد و اين مكان به يك مفهوم و معناى جديد وجودى دست پيدا مى كند.


• كافه يك خرده روايت نوستالژيك
بعد از كودتا كه منجر به سقوط حكومتى ملى و اصلاح طلب مى شود، بسيارى از روزنامه هاى دگر انديش تعطيل شده و تعداد زيادى از روشنفكران و نويسندگان به زندان مى افتند. در اين دوران سخت، نويسندگان و شاعران ديگرى نيز متوارى شده و در نتيجه فضايى ناامن جامعه ادبى را در برمى گيرد. پس دوران جديدى براى كافه هاى مشهور و غيرمشهور ايجاد شده كه تا سه دهه بعد و ظهور انقلاب ۵۷ باقى مى ماند. نخستين اتفاق مهم، طرح آثارى است كه با توجه به مفهوم كافه ها، آن را وارد آثار ادبى خود كرده و تلخى و ناامنى اى كه رژيم به وجود آورده است را به اين واسطه روايت مى كنند. از سوى ديگر نويسندگان جوان ديگر نيز به تاسى از سرمشق هاى خود، كافه را محل مناسبى براى دوران خفقان مى انگارند، به اين معنى كه اين مكان كه وجود آن با حضور مردم معنا پيدا مى كند، به مكانى تبديل مى شود كه در اين دوران ناامن مى توان در آنجا با يكديگر فكر كرد و راهى را براى ادامه روايت هاى ادبيات جديد يافت. با توجه به اين ويژگى، كافه هاى اين دوران شاهد حضور چهره هاى ماندگار و غيرماندگارى هستند كه آوانگاردترين حركت هاى هنرى _ ادبى خود را به بحث مى گذارند. اين بحث ها هر كيفيت و روندى كه داشت، منشاء انتشار مجلات، روزنامه ها و يا كتاب هايى مى شد كه در برهه اى از تاريخ ادبيات اين كشور اهميت بسيارى داشته اند. پس كاركرد اجتماعى اين مكان و شباهت پراگماتيستى آن با مراكز آكادميك در اين نكته آشكار مى شود. در واقع كافه ها به مكان هايى تبديل شدند كه ذات دموكرات موجود در آن اجازه مى داد تا نويسندگان اعم رانده شده، جنجالى، صاحب سبك، تجربى و... بتوانند تا قسمتى از هويت فردى خود را ابراز و آشكار كرده و همين باعث آرامش در دوران خفقان بود. بسيارى از كافه ها با درك همين فرديت ها، وجهه اى متفاوت يافتند، يعنى هر كافه بعد از مدتى پاتوق و يا جايگاه آدم ها و جريان هايى خاص مى شد كه گاه تا به امروز باقى مانده اند. در سال هاى دهه چهل اين روند باز هم شتاب بيشترى به خود گرفت و هر كافه با محوريت همين مولفه مى توانست معرف برخى جريان هاى ادبى ما باشد. دنياى پرآشوب آن سال ها كه انواع تجربه هاى ادبى را در فرصت هايى كوتاه عرضه مى كرد، در كنار نگاه سياسى و حزبى بسيارى از نويسندگان موجب شده بود كه كافه محل اصلى پالايش اين انديشه ها شده و سپس در اتاق كار نويسنده بر روى كاغذ بيايد. البته اين روند براى همه نويسندگان صادق نبوده و نيست و قشر كافه نشين آن سال ها بيشتر شامل چهره هايى بودند كه گرايش شهرى به همراه مولفه هايى سياسى در نگاه شان وجود داشت.
به واقع كافه هاى آن دوران محفل نويسندگانى بودند كه به طبقه پايين دست و يا متوسط جامعه مربوط مى شدند. اين در حالى است كه نويسندگان ثروتمند و اشرافى جامعه، كمتر در اين مكان ها حضور پيدا مى كردند و اگر اين چنين مى شد بيشتر به دليل گرايش هاى حزبى آنان بود. نكته مهم بعدى در اين است كه كافه در يك معناى مستقل توانست تاريخ ادبيات شفاهى ايران را در خود جاى دهد. اين به آن معنا است كه كافه نشينان حافظه اى جمعى را ساختند كه يك مكان فيزيكى ثابت، در آن حضور داشته و خاطرات و رويكردهاى بسيارى از نويسندگان و شعراى كوچك و بزرگ را در خود جمع مى كرد. اين روند باعث شد تا چهره ادبيات نوين ايران كه با سانسور خبرى شديد روبه رو بود و هنوز هم جايگاه مردمى محكمى پيدا نكرده بود، از بين نرود و امروز ما بسيارى از اتفاق ها، جريان ها و گرايش هاى شخصى نويسندگان ايران را از حافظه اى داريم كه كافه ها محافظ و دربرگيرنده آن بودند. در سال هايى كه حكومت پهلوى دوم به اشاعه ادبياتى، بى اثر و پاستوريزه مى پرداخت هنرمندان پايتخت نشين در كافه هاى خود گرايش هاى اصيل و ماندگارى را به اثبات مى رساندند كه اغلب با حمايت دوستان، ناشران و يا حاميانى همراهى شد كه ثمره آن كتاب هاى اول چهره هايى مانند م. ع سپانلو، اكبر رادى، بهرام بيضايى و... بود. روح اين حركت با وجود تمام حسادت ها و دشمنى هايى كه گاه بين اصحاب آن وجود داشت، آنچنان تاثيرگذار بود كه توانست ذهن جريان هاى دانشجويى و آكادميك را نيز به خود معطوف كرده و كليتى به نام ادبيات داستانى دهه چهل و پنجاه را بيافريند. در اين سال ها است كه به آرامى نوستالژى كافه هاى تهران، به وجود آمده و نام بسيارى از آنها مانند نادرى، فردوسى و... در آثار ادبى با عنوان يك مكان داستانى حك مى شود. از سويى ديگر اين مراكز ادبى، تبديل به مكان هايى براى ايجاد نطفه بسيارى از حركت هاى روشنفكرانه ضدحكومت و نهادهايى صنفى مى شوند كه غيرقابل اغماض است. شكل گيرى كانون نويسندگان به واسطه تاييد آل احمد و ياران او طى يك نشست كافه اى تحقق مى يابد و يا بسيارى از بيانيه ها عليه سياست هاى رژيم در همين كافه ها خلق مى شود. پس با اين مولفه ها، كافه ها و عناصر مربوط به آنها مانند شكل ظاهرى، صاحبان و حتى قهوه اى كه در آن سرو مى شود، در داستان ايرانى باقى مى ماند. البته اين يك پديده نادر نيست و در ادبيات اروپا نيز نمونه هاى بسيار زيادى دارد، اما اهميت آن در ايران به دليل نوعى اعتراض و يا روايت فضاهاى تلخى است كه راوى و يا نويسنده در روند زندگى كافه اى خود آنها را كشف، درك و يا ضبط نموده است. اين اعتراض صرفاً معنايى سياسى به خود نمى گيرد، بلكه تجربه زندگى شلخته وار كافه اى، در آثار بسيارى از نويسندگان مانند بهمن شعله ور، بهمن فرسى و به طور كل نويسندگان فضاى شهرى تهران، بيانگر روندى است كه در آن نوعى زوال و فروپاشى بنيان هاى روشنفكرانه و فرهيخته نما را مى توان درك كرد. تجربه كافه نشينى در آن سال ها، روندى را ساخت كه با مدد از مشاهدات مستند نويسندگان، توانست روايت عميقى كه پريشانى ها و افسردگى فردى و اجتماعى انسان روشنفكر دهه هاى چهل و پنجاه باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

در واقع مفهوم ضمنى كافه در اين مقام به سمتى مى رود كه براساس آن ما با نوعى روزمرگى، هياهو براى هيچ و يا شكست انسان دهه هاى مذكور مواجه مى شويم. اين دريافت، برداشتى عميق از همان حافظه شفاهى بود كه به آرامى رقم خورده و جايگاه و موقعيتى روايتى به وجود آورده بود. بنابراين نوستالژى طرح شده كه به كرات در آثار نويسندگان آن دوره ديده مى شود، بيانى براى هم ذات پندارى با زندگى اى است كه در حال سپرى شدن بوده و به همين دليل رنگى غم بار به خود گرفته است. كافه ها در بسيارى مواقع در مركز اين نوستالژى قرار دارند زيرا محلى كلاسيك براى تقابل آدم هايى بوده اند كه از ذهن راوى به سوى عينيت نوشتارى حركت كرده اند. عمده آثار اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه به ما نشان مى دهد كه زندگى كافه اى، آنچنان با فرديت نويسندگان و شعرا گره خورده است كه وجهه ذهنى و روايى آن بعد فيزيكى و رئاليستى اش را كم رنگ نموده است. به طور مثال هرمز شهدادى شكلى از كافه هاى تهران ارائه مى دهد كه سرگشتگى در اصحاب آن آشكار است و يا بهمن فرسى از همان مفهوم به شكل يك آنارشيسم رفتارى صحبت مى كند... در هر صورت منهاى تمام وجوه اجتماعى و تاريخى اى كه كافه هاى دوران دهه هاى چهل و پنجاه دچار آن هستند، بايد گفت كه اتفاق مهم در ايجاد معنا و ساختارى شهرى و مدرن است (كه در بسيارى از آثار شهرى وجود دارد) كه كافه ها دچار آن مى شدند و شايد به همين دليل باشد كه اين مكان ها براى هر مخاطبى مى تواند يك نوستالژى متنى به وجود بياورد. اين اتفاق موجب شده زندگى كافه نشينى كه در ابتدا به عنوان نوعى تجددطلبى و يا گرته بردارى از نويسندگان غربى وارد ايران شده بود، معنايى بومى به خود بگيرد و به مولفه اى تبديل شود كه در ذهن روايت هاى اكثراً تهرانى ثبت شود.
مفهومى كه آداب و اجزاى آن، تبديل به يك «سنت» شده و آن چنان اهميت پيدا كرد كه گاه نويسندگان را به دو دسته كلى، كافه نشين ها و غير تبديل نمود. بنابراين با تمام سانتى مانتاليسمى كه به اين نوع سنت و زندگى بسته و مى بندند، كافه ها چه به صورت يك مكان عمومى و چه در مقام يك مولفه داستانى تاثيرگذار بودند. با ظهور انقلاب ۵۷ و به تبع آن عوض شدن بسيارى از هنجارهاى اجتماعى، اين سنت و مولفه نيز دستخوش تغييرات وسيعى شد كه در قسمت بعدى اين مقدمه به آنها اشاره اى گذرا خواهم داشت.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/16733

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'داستان صندلى ها، مقدمه اى بر جريان كافه نشينى و ادبيات داستانى ايران، مهدى يزدانى خرم، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016