كسى آمده بود و گفته بود؛ همه گنجينه هاى ايران را به سادگى افشا نكنيد. مى گفت: ما هنوز ظرفيت پذيرش و نگهدارى اين همه گنج و گنجينه را نداريم. مى گفت: آدرس ندهيد و از راه رسيدن به آن گنجينه قلم فرسايى نكنيد، چرا كه از هر كجا كه صحبت كرديد، هجوم آدم ها و بلدوزرها مرگ را هديه آورد. انگشت اتهام را به سوى مطبوعات گرفت و گفت: امروز اگر ماسوله و كلاردشت مرده اند و در هجوم آدم ها و شيشه هاى جيوه اى گم شده اند، از لطف ناآگاهانه مطبوعات است. شايد راست مى گفت. شايد مطبوعات ناخواسته قدم در راهى گذاشتند كه آن راه در ظرفيت همه آدم ها نبود. آدم هايى كه براى هر نقطه ايران يك دسته كليد به همراه دارند.
اما اين بار و حتى با اين مقدمه باز هم مى خواهيم آدرس گنجينه اى را بدهيم و از داشته هاى آن گنجينه و مكانش صحبت كنيم. «آياپير» منطقه باستانى كه تا سال پيش كسى نامش را نشنيده بود. منطقه باستانى كه فقط به دليل ناشناخته بودنش، ۵۰ كيلومتر از ۲۰۰ كيلومتر منطقه باستانى آن به زير آب رفت. آب هاى سد كارون ۳ به سادگى بخشى از ايلام نو را بلعيدند و همچون آبى بر آتش بودند از شعله ور شدن يك داستان داغ از پيشينه تاريخ ايران باستان. آدرس رسيدن به آياپير را در حالى مى دهيم كه اشكفت سلمان در معرض نابودى كامل است و هتلى كه پله هاى آخرش را طى مى كند، ديوار به ديوار اشكفت سلمان بالا مى رود و با بالا رفتنش همه اعتراض هاى مدير پايگاه ميراث فرهنگى ايذه و مسئولان ميراث فرهنگى و گردشگرى را به سخره گرفت.
كسى اعتراض نكرد. كارون ۳ به عنوان نمادى از قدرت و اقتدار ايرانيان برپا شد و بخشى از منطقه باستانى را بلعيد، كسى به مسئولان سد خرده نگرفت زيرا آياپير آنقدر شهرت نداشت تا كسى را براى تغيير مكان و يا محدوده سد ترغيب كند.
اكنون قرار است با همه تجربه هاى تلخ گذشته و به واسطه آدرس دادن و معرفى كردن ناب هاى ميراث باستانى و ميراث طبيعى ايران از ۱۱۰ كيلومترى شمال خاورى اهواز، آدرس دهيم كه به گفته مدير پايگاهش آنجا بزرگترين موزه فضاى باز نگاركند ها است. موزه اى با سقف آسمان و ديوارى از جنس زاگرس و بنايى به قدمت هفت هزار سال. به موزه فضاى باز آياپير خوش آمديد.
• شهر نگاره ها
معاون وزير نيرو يك هفته پيش از آغاز آبگيرى سد كارون ۳ در اعتراض گروهى از طرفداران ميراث فرهنگى از احتمال ۲۰۰ ميليون دلار ضرر تاخير در بهره بردارى سد كارون ۳ صحبت مى كند. ۲۰۰ ميليون دلار ضرر توجيه مناسبى براى آغاز آبگيرى كارون ۳ و زير آب رفتن ۵۰ كيلومتر از منطقه باستانى ايذه است. اما دكتر جعفر مهركيان باستان شناس و مدير پايگاه ميراث فرهنگى ايذه از بى توجهى مسئولان به ۱۵۰ كيلومتر باقى مانده بيشتر نگران است تا ۵۰ كيلومترى كه اكنون در زير قطره هاى آب مدفون شده اند.
مهركيان وقتى قرار مى شود از آياپير و ايذه صحبت كند از كوه هاى بلندى كه به شكل بينى شهر را در آغوش خود گرفته اند، آغاز مى كند و از نگاركند هايى تعريف مى كند كه در ديوار صخره ها، در سده بيست پيش از ميلاد تا سده دوم پيش از ميلاد همچون تابلوهايى عظيم و فراخ فضايى از يك موزه صخره اى را احداث كرده اند.
نگاركندها در تخت جمشيد، بيستون و در نقش رستم كه روى بلوك هاى سنگى كنده و نمايان شدند، جلوه اى از هنر نقش برجسته در ايران محسوب مى شوند اما اگر بخواهيم در جست وجوى خاستگاه اين نگاركندهاى ايران باشيم بايد از ايلام نو در شهر ايذه نام برد.
آن چيزى كه نگاركندهاى ايرانى را از نگاركندهاى آشورى متمايز مى كند، قصه حماسه همسايه هاى هميشه در جدال با ما بودند كه سرنوشت سياسى ما را به گونه اى تعيين كردند. طبق يافته هاى باستان شناسى در همه داستان هاى نقش گرفته روى نگاركندها تصاويرى از كشت و كشتار و آدم كشى و آتش زدن ارگ ها و دژها و جنايات نمايان است. نمايش خشونت در نگارگرى آشورى در حالى است كه در نگارگرى ايرانى از آرامش و سكون صحبت مى شود. اين آرامش و اقتدار همراه با آسودگى را در نگاركندهاى تخت جمشيد و نقش رستم نيز شاهد هستيم.
مهركيان به تفاوت نگاركندهاى منطقه باستانى ايذه و تخت جمشيد و بيستون اشاره مى كند و تاكيد دارد، همه شكوه، اعتبار و عظمتى كه در تخت جمشيد شاهد هستيم آفريده هنرمندانى است كه تجربه هاى خود را از ايذه كسب كرده اند. در ميان نگاركندهاى ايرانى ما پيكرهايى را مى بينيم كه در مراسم بار عام در صف و با احترام، فرآورده هاى صنعتى، هنرى و توليدات كشورهاى خود را در يك مراسم آئينى در روزى همچون نوروز با راهنمايى حاجبين و بزرگ زادگان عيلامى و پارسى به حضور پادشاه و امپراتور بزرگ هخامنشى مى رسند.
اين باستان شناس به تشريح نگاركندهاى عيلامى ايذه به ويژه در كول فرح مى پردازد از خونگ اذريك كه ديرينه ترين نگاركند ايذه است، صحبت مى كند. در مكانى مستقل و در بلندايى فراچنگ آدميان يكى بر ديوار كوهى بلندارتفاع و ديگرى بر تارك يك سنگ عظيم تك افتاده، پيكره اى بر تخت نشسته، باقى مانده از بيش از بيست سده پيش از ميلاد و ايستاده در مقابل باد و باران مقاومت مى كنند و شايد از اين رو چندان از برجستگى چشمگيرى برخوردار نيستند. اما در كول فرح در هفت كيلومترى جنوب خاورى ايذه، تنگه گشاده اى است كه رو به كول با يك اغنا باريك تر مى شود و همچنان گذرگاه بازمانده اى شبانانى است كه بر بلندى هاى كوه و مسيرهاى دوردست را در بيشتر اوقات سال با استفاده از جاده هاى سنگ فرشى كه بى ترديد ديرسالى است گذرگاه آنان است، مورد استفاده قرار مى گيرد.شش مجموعه در اين تنگه كه به صورت يك گل بته جقه است كه هر كدام چندين پيكره را نمايش مى دهند كه بيشترين تعداد پيكره ها در ميانه تنگه قرار دارد و در مجموع بيش از ۳۰۰ پيكره در يك مراسم آئينى شركت كرده اند و بنا بر نوشته هاى خط ميخى عيلامى بر نگاركند شماره يك در ديوار شمالى تنگه و در اتفاى بالايى خودنمايى مى كند. پيكره اى كه يادمانى از «آيى پير» يا «آى تم» كه همان ايذه امروزى است، از زبان فنى گفته مى شود «پسر تا هيهى» درباره پارى شاه كه نيايشگاه پرآوازه اى است كه امروز همان كول فرح مى ناميمش و گويى از زبان او سخن مى گويد و اين سندى مى شود بر تاريخ كه به طرز شگفت انگيزى تا پيش از سال ۵۷ تلاشى براى انعكاس در تاريخ ايران نشده بود.
«آياپير» بسيار قديمى است. قديمى تر از همه دانسته هاى بزرگ ترهايى كه قدمت تاريخ ايران را به دوره هخامنشى و اندكى منصفانه تر تا دوره مادها نسبت مى دهند. اما در اين ميان ؟ به دوره عيلام اشاره دارند كه چندان از آن صحبت نشده است. نگاركندهاى ايذه اين فرصت را فراهم مى كنند تا بسيارى از كمبودهاى تاريخ عيلام به نمايش گذاشته شود. با بررسى و مطالعه اين نگاره ها، افزون بر آشنايى بر عيلاميان و جلوه هاى هنرى آن روزگار و باورها و مراسم آئينى و نگاهشان به خدايان و مسئوليت هاى ويژه هر كدامشان آشنا مى كند.
مهركيان از يك فاصله هوايى ده كيلومترى به صورت خط مستقيم با پشت سر گذاشتن شهر باستانى ايذه و در فاصله حدود ۳ كيلومترى تنگه، تنگه نامدار اشكفت سلمان با يك مكان و يا يك نيايشگاه عيلامى ديگر آشنا مى شويم كه در آنجا نگاركندى به نام نارسينا وجود دارد كه حسنى با حضور همسر و خواهرش روهين (در آن روزگار براى پاك نگه داشتن خون ازدواج با محارم به اين وسيله ثابت مى شد) و پسرش شاه زاشهنى در يك مراسم آئينى در نيايشگاه نارسينا حضور دارند.
مهركيان درباره چهار نگاركند حاضر در اشكفت سلمان از تلاقى در نگاه در يك نقطه خبر مى دهد و تاكيد مى كند كه اين اتفاق از اهميت ويژه اى برخوردار است.اشكفت سلمان يكى از بزرگترين اشكفت هاى زاگرس است كه دهانه آن بيش از ۶۰ متر است و در همه سال از درون آن آب به سوى تنگه در جريان است.
•اشكفت سلمان
نخستين نگاركند زن را ما در اين منطقه باستانى به تماشا مى نشينيم. نگاره زن در تمدن عيلام در حالى وجود دارد كه در هيچ كدام تابلوهاى حجارى شده هخامنشى به چشم نمى خورد. مهركيان از پديدار شدن معمارى ايلخانى و تيمورى در داخل و بيرون اشكفت در نوروز سال ۸۰ صحبت مى كند و قصه اى كه به غلط سينه به سينه ميان مردم منطقه چرخيده تا اينكه اشكفت سلمان را به نام آرامگاه سلمان فارسى تبديل كرده است.در همين مكان كه پيرزنان در پشت ديوارهاى اشكفت شمع مى افروزند و مى تواند يكى از مكان هاى خاص براى جذب گردشگر محسوب شود در حالى كه بدون هماهنگى و كار كارشناسى تيرهاى بلند آهنى در دل زمين كاشته شدند تا اشكفت سلمان را از يك منطقه باستانى خارج و حريم آن را مورد دخل و تصرف قرار دهند.
•ايذه
مهركيان دلش خون است. اين را از آواى تك تك واژه هايى كه به كلام مى آورد مى توان درك كرد و آن را فهميد. مى گويد: در حق ايذه بسيار ظلم شده است. او از روزگارى تعريف مى كند كه با محاصره خرمشهر توسط عراقى ها، جاده باستانى سنگفرشى در محدوده اهواز يافت شد كه به ايذه مى رسيد. او مى گويد: هنوز هم اثر اين جاده سنگفرش شده باقى است.
اما او در ميان همه داشته هاى منطقه كه مى توانست تبديل به يك قطب گردشگرى شود و تحولات جدى را به همراه داشته باشد از عمليات اجرايى سد كارون ۳ تعريف مى كند كه به رونق اقتصادى در شهر منجر شد. اما رونق اقتصادى كه تاثير آن كوتاه مدت بود و با پايان يافتن عمليات عمرانى سد كارون ،۳ رونق اقتصادى شهر نيز به پايان رسيد و ركود و رخوت همراه با نابودى ۵۰ كيلومتر از يك منطقه باستانى نصيب شهر شد.
مهركيان مى گويد: ايذه از آينده گردشگرى خوبى مى توانست برخوردار باشد، اما ناشناخته ماندن آثار باستانى در شهر محروم ايذه منجر شد تا اين شهر همچنان محروم باقى بماند.
وى از نبود اعتبارات گردشگرى براى اين شهر گله مى كند و تاكيد دارد، تنها اتفاقى كه مى تواند شهر محروم ايذه را از فقر نجات دهد سرمايه گذارى روى صنعت گردشگرى مبنى بر داشته هاى باستانى منطقه است.
او از نبود امكانات و حتى توجه كافى و لازم براى ادامه كاوش هاى باستان شناسى در منطقه مى گويد. از زمين خوارانى تعريف مى كند كه به واسطه برخى معادلات و معاملات اقتصادى به هر بهانه اى پاى رسيدن اعتبارات براى ادامه كاوش هاى باستانى منطقه و رونق گردشگرى در منطقه را مى بندند.
اكنون اين مجال فراهم شده تا در كنار همه اعتراض ها و بى توجهى ها، دانشجويان باستان شناسى همه ساله از اين مراكز و اين منطقه عظيم بازديد كنند. تشكل غيردولتى «آياپير» نيز كه در ۹ سال گذشته به نوعى به ترويج معرفى منطقه پرداخته توانسته بين جوانان و اين منطقه باستانى آشتى ايجاد كند.
مهركيان از بى مهرى ها و بى توجهى ها به فراوانى مى گويد. از زمانى تعريف مى كند كه يك مدرسه مخروبه را با مذاكرات طولانى با مسئول آموزش و پرورش توانستند به عنوان هسته اوليه پايگاه ميراث فرهنگى آياپير فعال كنند. مى گويد: با شروع آبگيرى سد كارون ۳ موفق شديم مسئولان پروژه را براى نجات بخشى منطقه متقاعد كنيم. اين متقاعد شدن با همكارى خوبى همراه بود و با هماهنگى سازمان ميراث فرهنگى و گردشگرى كشور توانستيم بزرگترين عمليات نجات بخشى و بررسى هاى باستان شناسى را از مردادماه تاكنون با تشكيل ۸ گروه كارى با موفقيت به انجام برسانيم.
اما در كنار اين موفقيت از تخريب محوطه طاق طويله مى گويد كه بر سر راه يكى از دو سايت باستان شناسى شهر ايذه قرار دارد. اين تپه كه در دهه ۶۰ شناسايى شد طى سال ها از سنگ ملات گچ اين منطقه به عنوان مصالح سبك در پوشش سقف خانه ها استفاده مى شد. سرانجام زمين هاى اين محوطه با ترفندهاى مختلف و بدون سند به مردم فروخته شد. اما اين همه اتفاق رخ داده در شهر نبود. مهركيان هنوز از برخورد شهردارى ايذه در قبال احداث هتلى در محدوده باستانى حفاظت شده و به ثبت رسيده مى گويد. مدير پايگاه ميراث فرهنگى ايذه در حالى ساخت هتل شهر را از سوى شهردارى به زير سئوال مى برد كه معتقد است شهردارى به جاى اين گونه فعاليت ها براى رونق گردشگرى در منطقه بايد به احداث زيرساخت ها در مراكز باستانى منطقه بپردازد. وى از نبود حداقل امكانات بهداشتى و رفاهى در مكانى مثل كول فرح خبر مى دهد و تاكيد مى كند: هيچ كدام از آثار باستانى شهر ايذه تابلوى راهنما و بروشور ندارد و اين وظيفه اى است كه بر عهده مسئولان ميراث فرهنگى استان است كه تاكنون در اين زمينه اقدامى انجام نشده است.
ايذه شهر دورى نيست. شايد بسيارى نشانه اش را نداشته باشند. اما كارون ۳ با همه خوبى ها و بدى هايش منجر شد تا يك بار براى هميشه ايذه و همه نگاركندهاى متفاوت آن در اذهان باقى بماند.
آيا مى دانستيد بزرگترين پيكره مفرغى ايران كه اكنون در موزه ايران باستان زندگى مى كند از سرزمين نگاركندها يا همان آياپير است. مهركيان مى گويد: ايذه و منطقه باستانى گسترده اطراف آن مى توانست به يك پژوهشگاه بزرگ زنده تبديل شود.