دوشنبه 4 مهر 1384

ذلفقار ِ زنگاربسته­ی رهایی ِ ما، نگاهی به فيلم "مارمولک"، سيروس شاملو

مارمولک
فيلم مارمولک چنين نتيجه­ای به دستم داد که ساعت رهائی واقعی به فردائی بسيار دور حوالت داده شده و قوم ايرانی برای ذره­ای آزادی واقعی که شناخت شخصيت و هويت واقعی زنان، از ضروريت­های انکارناپذير آن است، حالا حالا­ها بايد بدود!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

فیلم مارمولک به دستم رسید. در باب سینمای سیاسی نگفته بسیار است. حتا هنوز ‘گلبول سیاه ِ پازولینی­­ها بخاطر رو کردن دست اربابان جمهوری سالو بر کف ِ چکمه­ی خونین جغرافیایی نقش بسته است. اما در این عصر ِ نوظهورِ هم­پیوندی شوم ِ قدرت ها، دانش ِ کشتن ِ دگراندیش از راه دور و دیجیتال را میسرکرده است. دولت­های پروارتر و پرروتر از گذشته سینما و هنر ِ زبان درازی وانتقاد کردن و همزمانِ، تأسی و اقتدا را گسترش داده دموکراسی ِ مماشاتی برای مردم ِ شکست خورده تولید می کنند! مهندس میرسلیم وزیر سابق ارشاد اسلامی در طول عمرش فقط یک حرف خوب زد و آن این بود که : از شما کلاسیک ها دیگر استفاده نمی کنیم، اگر لازم بود خودمان اپوزیسیون اسلامی می­سازیم!

بعد مخملباف و کدکنی و سروش نگهبان ، کتاب سوزان در پشت کتابخانه دانشگاه تهران و انقلاب آزادی سخن و هزاران ضربه چاقو به مختاری و دیجیتال بازی ِ ژورنالیستی و اشک تمساح که بابا جان خودسر عمل نکنید، از این­همه آزادی سوءاستفاده نفرمایید، بگذارید یک کسی به شما اول دستور قتل بدهد! اینهمه آزادی برای تصمیم گیری در کدام کشور پیدا می کنید که قبل از دستور سنگ لحد ِ شاعر را بتراشید! دموکراسی هم حدی دارد!

این هنر سینما و تلویزیون و رادیو و نمایش می­گفتم که برای دولت­های پروارتر ، مردم و ملت تولید می کنند!

مک لوهان همین را فریاد می زد.

از رژیم موسولینی با چینه چیتتا و تبلیغات گوبلز برای اعتلای نژاد والا تبار مبل فروش بگیر و بیا تا موسسه­ی بی­گناه ِ فارابی و خانه­ی سینمای خودمان کت بسته و حلقه بگوش در خدمت ِ تولید ِ ملتی هم­شکل و هم­نوا با فرهنگ ِ مماشات­ به سر می برند و همه­گی در حال غرغر سیاسی.! فیلم عوام­پسند مارمولک نیز از آن دست فیلم­های بنجل سیاسی­ست که تنها افتخارش گیردادن به آخوندهائی­ست که در اریستوکرسی ِ شیرتو شیر ِاسلامی به جائی رسیده اند و این روزها توانسته­اند چنگال را در دست چپ­شان بگیرد و از کاغذ کلینکس استفاده کنند. مبارزه­ی فرهنگی با آخوندیزم جایش را در این فیلم به فحاشی ِ مشتی لمپن و عوام­نگر به اندیشه­ی متحجر ِ دوره­ی قبل داده است! همین افشاگری ِ عوامانه یگانه ذلفقار زنگاربسته­ای­ست که داریم و اینها را همه باید ازچشم ِ بی­مقداری و غیاب نیروهای فرهنگی ِ جامعه دید. صحیح است که این شعبون بی­مخ ِ من به تیراژ ِ بیستم برسد و کتاب آشپزی در نمایشگاه کتاب توی خال بزند! علی می­ماند و حوض ِ تکنوکراسی ِ جوان­جاهل­کُن! از فتح لیبی و مراکش گرفته تا جبهه­ی روسیه و اکراین و راه کربلا ، درون مایه­ی قومی و باصطلاح رزم ناو ِ انقلاب جهانی بحث نخستین تولید سینمایی همین " بازتولید ِ تماشاچی ِ تخمه­شکن" است.

خیلی از هنرجویانی که در دانشگاه تهران با من هم نیمکت بودند در زمان شاه جیره­خوار رژیم بودند و بعد از انقلاب هم در روند جیره­خواری انقلاب در آمدند و برخی هم تا قله­های فرهنگ رژیم ِ بی­فرهنگی خود و خانواده را بالا کشیدند و شاگرد و سرور ِ مکتب جمال­عشقی­پرور ِ سینما شدند.

پرویز پرستوئی آن زمان جوان محجوبی بود که بطور مستمع آزاد در کلاس­های بازیگری شرکت می کرد. کم حرف بود. بعد از انقلاب به کار سینما پرداخت ، آنهم سینمائی که تولیداش متاسفانه بیشتر برای فروش نوارهای ویدئویی به اتوبوس­های مسافرتی و ترمینالها عرضه می شد به همین دلیل از موضوع و تم ِ سطحی و روزمره­ی ِ مردم کوچه بازار و سلیقه­ی غیر فرهنگی و حتما ضدفرهنگی ِ آنها بهره می­گرفت. این واقعیتی محض است که زبان این فیلم­ها ادبیات ملی سرزمین ما را ، قرنها به عقب برد! نکند فکر کنید من با این هنر باصطلاح پوپولار خصومتی دارم نه که بعضی وقتها برای استراحت فکری بد نیست آدم در سطح قضایا شنا کند اما این را هم نمی توانم ندیده بگیرم که جامعه­ی ما طبق سفارش ِ برخی راهنمایان روستاشهری تا بن­دندان خردستیز شده است و این از ویژه­گی جوامع فاشیستی­ست. تاریخ سینما از فتح لیبی گرفته تا جبهه­ی روسیه و اکراین و راه نور و نرماندی همواره در کوشش ِ عوام­تراشی و خواب­نماسازی و رویاپروری توده­ها بوده است. فیلم­هایی مثل مومیائی و کمدی­های سبک بیشتر برای تخمه ژاپونی شکستن و هرهر و کرکر خانواده­ی سنتی ساخته شدند تا برای ارتقاء فرهنگ و دانش اجتماعی مردم اما متاسفانه این اواخر سناریوی رژیمی که هر وقت خواسته از کاه کوه ساخته و از کوه، کاه با ایجاد هیاهو و جنجال مصنوعی دارد یکی از همین تولیدات بنجل را فیلمی انقلابی بر علیه نظام حاکم قالب می کند. و امروزه با کمال تعجب شاهدیم اپوزیسیون خارج از کشور که در اندیشه­های لمپنی آدم را یاد ولایت می­اندازد چنین پدیده­های سطحی را تنها بخاطر انتقام­کشی از آخوندها، حلوا حلوا می­کند به همان شکل که سابقا برای انتقام­کشی از درباری­های بی­شرف، رژیم آخوندی را حلوا حلوا کرد!

فیلم مارمولک در ظاهر یک فیلم آلترناتیو و پیام­دار ِ راه رهائی شناخته شده و در رسانه­ها و اینترنت خبر اول سرزمینی است که ربع قرن اسیر تیره­ترین بحران­ها و نابسامانی­های تاریخ معاصر بوده است. جامعه­ای که در آن بدهی­های خارجی تنها رقم رشد روزافزون است. در این فیلم تمی را دنبال می کنیم که در اصطلاح تلویزیون لاریجانی به آن طنز مطنز گویند و اسباب اولیه­ی کروکر و مسخ توده­های خوابالود بعد از اخبار ساعت هشت شب است!

دزدی با لباس آخوندی از زندان می گریزد. بعد از سوء استفاده از این و آن و فحاشی مستقیم به این و آن مثل:

" خواهرت را با مادرت چفت می کنم."

" زن خوشگل که روی زمین نمی­ماند!"

" آخ بمیرم اگه شوهرت کتک­ات می زنه!"

" برو حال کن پسر با این مال­ها!"

باعث انبساط خاطر ملتی می­شود که قرنهاست دنبال حال­وهول می­گردد.

دزد ِ تو دل برو در لباس آخوندی به منبر هم می رود و فرایض دموکراتیک را به مردم گوشزد می کند که هرکس خدای خودش را دارد و حرف­های عامیانه از این دست... در روند قصه دزد به آدمی نیکوکار و مردم دوست تبدیل می شود و پلیس­های باهوش که او را یافته اند در نهایت از تعقیب او چشم می پوشند هر چند او مایل است از مملکت بگریزد مثل سارقینی که قبلا به خارج گریختند. شاید! همانطور که می بینید فیلم پیام اجتماعی مشخصی را حمل نمی کند و صرفا برای فروش و گیشه تولید شده که بیشتر مورد توجه خاله­خان باجی­ها و مخالفان ِ هم­کیش ِ این جمهوری قرار گیرد و جان می دهد برای شکستن تخمه­کدوی سیاسی.

عجب شهامتی! می­گویم بابا چنین سناریوئی صرفا از زیر دست حاجی ابطهی­ها اجازه­ی اکران می گیرد و از سوی همان­ها توقیف می­شود و مردم ِ متعجب از شهامت وچشمانی درخشان از تحسین شاهدند این قهرمانان و این سازندگان فیلم چگونه جسارت انتقاد به جلادان خویش را کسب کرده­اند. مگر یک آدم عادی با شجاعت متوسط می تواند جلوی پارچه­ای که مقدم مهدی موعود بر آن گرامی داشته شده یک دزد سابقه دار را به منبر ببرد! آن هم در سرزمینی که جابجائی ِ یک نقطه در بکشید یا نکشید سرنوشت آدم را کف دستش می گذارد. آیا تماشاچی خام و خوابنما شده است یا تماشاچی همیشه خام وخوابنما بوده است. اما صرفنظر از بازده تجاری هنگفتی که این فیلم کم ارزش عاید ِ سازنده­گان می کند نکته­های تلخی در آن نهفته دارد که مرا به نوشتن در باره­ی­اش ترغیب کرده است. هرچند فیلم مارمولک واقعا به دوبار دیدن­اش نمی­ارزد و در برخی مواقع حتا یک بار دیدنش هم دردی اجتماعی را دوا نمی کند که هیچ، دردی بر دردهای اجتماعی می افزاید. درد مضاعف آن است که فیلم مارمولک علیرغم سرخاب سفیداب انقلابی­گری و ذالفقار زنگاربسته­ی رهایی در هوا چرخاندن، فیلمی ارتجاعی و کم بنیه است و مثل خیلی از فیلم های دوره ، شدیدا زن­ستیز است و درد مضاعف همینجاست که دقیقا همین فیلم کم­ارزش از نظر اجتماعی بخاطر چند متلک نیش­دار به آخوندها، یک شبه فیلم ِ رهائی بخش شناخته شده و تمام رنگی را بار ِ ننگی می کند. شخصیت­های زن در فیلم مارمولک همه­گی فاحشه و پاانداز و جاکش و آکله و باقی ،معتاد و تیغ­کش­اند و جاعل ِ گذرنامه و مشنگ و دیوانه و باصطلاح فلان جایشان می خارد!

در سکانس قطار هنگامی که پرویز پرستوئی نقش دزدی در لباس آخوند را ایفا می کند زن جوانی وارد کوپه قطار شده متعاقب او مادرش نیز وارد می شود و مادر، سر گفتگو را با دزد ِ آخوند شده ( نه آخوند ِ دزد شده ) می­گشاید.

مادر به آخوند حالی می­کند که دخترش طلاق گرفته و دنبال شوهر می­گردد و به دخترش پیشنهاد می­کند جای ِ کتک­های شوهر سابق­اش را به آخوند نشان دهد! بعد مادر ناگهان بطور مصنوعی به­خواب می­رود و دختر به آخوند پیشنهاد می­کند که پرده­ها را بکشد! فیلم انقلابی و رهایی­بخش ما صرفا در این سکانس به تماشاچی ثابت نمی­کند که همه­ی زنها را در هرلحظه می­توان با کمترین پرداختی مورد تجاوز قرار داد. عجیب است که مادر دختر بخاطر فقر و تنگدستی اجتماعی نیست که دخترش را بغل این و آن می­اندازد بلکه بخاطر عرق­خور بودن شوهر سابق دخترش این وساطت را بعهده می­گیرد!

در سکانس دیگری از این فیلم باز دختر با آخوند تقلبی روبرو می­شود. دختر بعد از خرید سبزی به خانه می­رود. آخوند تقلبی می­پرسد اگر می­خواهی می­توانم بارت را تا منزل بیاورم و دختر می­گوید که مادرش منزل نیست ولی آخوند می­تواند بار را بیاورد به شرط آنکه بروند بالا یک چای با هم بخورند! پیش­نهادهای جنسی صرفا از سوی زن مطرح می­شود گویی زنان همیشه مایلند یک نفر را به روی ... بکشند. این اندیشه حتما تنها بخش رهایی دهنده به اسارت زنان است! جالب آن­که آخوند این پیشنهاد را رد می­کند با نفس عماره به گفته خودش مبارزه می­کند و آن را شکست می­دهد گویی زن شیطان رجیم است که آدم را وسوسه می­کند. بعد آخوند با یک حرکت انقلابی شوهر سابق زن را صدا می­کند و او را با دختر ِ آماده به خدمت به خانه و زندگی برمی­گرداند! بعد دزد واقعا به آخوند نیکوکار بدل می­شود و پلیس­ها از تعقیب او دست برمی­دارند! فیلم تمام می­شود اما معلوم نیست دختر در غیاب شوهر خویش چند نفر را به خوردن چای قندپهلو به اتاق بالا دعوت کند.

در یک کلام، اندیشه­های رهائی ِ این خلق ِ نابکار به درد همان تخمه­شکستن­ها و دامبل دیمبل کردن سیزده بدری و شوورشووری می­خورد. نمی­توان باور کرد چنین فیلم متحجری بعنوان آلترناتیو رهائی در جامعه­ای معاصر شناخته شود اما این عین حقیقت است! ذلفقار زنگاربسته­ی رهائی ِ بنجُل ِ ما در هوایی مسموم از انیدرید کربنیک می­چرخد و در حمایت مشتی لمپن ِ معترض به هیچ­چیز و همه­چیز، از آخوندیزم ِ نفرت­انگیز فاصله می­گیرد تا در سیستمی بی­ریشه­تر از آخوندیزم ِ رادیکال یعنی آخوندیزم ِ دموکراتیک لوس­آنجلسی خودش را قالب­بندی کند.گوئی خدائی هم در آینده برای حفظ این قوم بداندیش ِ تخمه­شکن آفتابی نخواهد شد.

فیلم مارمولک چنین نتیجه­ای به دستم داد که ساعت رهائی واقعی به فردائی بسیار دور حوالت داده شده و قوم ایرانی برای ذره­ای آزادی واقعی که شناخت شخصیت و هویت واقعی زنان، از ضروریت­های انکارناپذیر آن است، حالا حالا­ها باید بدود!

شاید هم...تاریخ را چه دیدی؟


سیروس شاملو
[email protected]

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/26341

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ذلفقار ِ زنگاربسته­ی رهایی ِ ما، نگاهی به فيلم "مارمولک"، سيروس شاملو' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016