* از بلاي مهاجرت جوانان زباندان به خارج از كشور نبايد غافل بود
* موثرترين سانسور وجدان افراد است
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
سروش حبيبي گفت: ترجمههاي متعددي كه از بعضي كتابها در ايران صورت ميگيرد، نشان از وجود عرصه رقابت شديد ميان مترجمان است.
اين مترجم ايراني مقيم فرانسه در گفتوگويي با خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره عقيدهاش نسبت به وضعيت ترجمههاي اخير كه از آثار نويسندگان غربي در ايران صورت ميگيرد، اظهار كرد: افسوس كه من اينجا نتيجه تلاشهاي همكارانم را از دور و به طور ناقص ميبينم. شايد 30 سال پيش دست كم هفتهاي يكبار با دوستان درباره كتابها به بحث مينشستيم، اما اينجا بايد با تنهايي و دورافتادگي بسازم.
وي ادامه داد: نشرياتي مثل جهان كتاب، مترجم و كتاب هفته را گاهي ميبينم و بحثهايشان را ميخوانم. به نظرم اين گزارشها حكايت از تلاش فوقالعاده مترجمان و نويسندگان دارد كه خيزي است به سمت جلو، ولي قضاوت درباره محتوا و كيفيت ترجمه، بيخواندن خود اثر دشوار است.
حبيبي با اشاره به ترجمههاي نادقيقي كه قبلا در بازار ترجمه كتاب در ايران منتشر ميشدهاند، توضيح داد: اين ترجمهها اغلب به دشواري مفهوم بود، يا اصلا مفهوم نبود، زيرا مترجم گاهي خود آن چه را كه مينوشته زياد درك نميكرده است. برخي از مترجمان آن روزگار خيال ميكردند كه چون فارسي، زباني است كه هر روز به راحتي با آن حرف ميزنند و آنرا ميدانند، خود را از مطالعه ميراث عظيم و گرانبهاي ادب فارسي بينياز ميدانستند . به گمانم امروز ديگر اين جور ترجمه و كاري به خوانندگان عرضه نميشود.
مترجم كتاب « گلهاي معرفت» اثر اريك امانوئل اشميت در ادامه تصريح كرد: مترجم امروز از چندين دهه ميراث مترجمان سلف و تجربه آنها برخوردار است و از سويي خوانندگان، فراوانتر و متوقعترند. نقد آثار چاپ شده نيز جديتر و گستردهتر شده است. مجلات وفصلنامههاي متعددي در زمينه نقد كتاب منتشر ميشود كه خواننده دارند و تاثير آنها در بهبود كيفيت ترجمه البته مثبت است. همچنين كساني كه با زبانهاي خارجي آشنايي دارند نسبت به كل جمعيت كشور افزايشميراند نبايد غافل بود يافتهاند.
اين مترجم پيشكسوت اشاره كرد: اما از بلاي مهاجرت وسيعي كه بر جان ايرانيان افتاده و خاصه جوانان زبان دان را به خارج ازكشور ميراند، نبايد غافل بود. اثر اين مهاجرت چند جانبه است. اين جوانان، مترجماني بالقوهاند؛ ولي ميآيند و در غرب ماندني ميشوند و رفتهرفته عملا از ايران دل ميكنند. نه از آثار خواندني غرب براي فارسي زبانان ترجمه ميكنند و نه خود كتابي از آنچه در ايران چاپ ميشود ميخوانند و درهر دو حال بازار كتاب را از عرضه كنندگان و خوانندگان بسياري محروم ميكنند و از رونق آن كتاب ميكاهند.
حبيبي متذكر شد: مسنترها هم كه كمتر فرصت خواندن كتابهاي فارسي را دارند، اما در اين ميان كساني هستند كه با مشقت بسيار به زبان مادري خود وفادار ميمانند و پيمان نميشكنند، گرچه در غربت دورافتادهاند و فرهنگ فرنگي، شب وروز، همچون سيلي قهار ميخواهد همه چيزشان را ببرد.
وي با اشاره به موفقيت كتابهاي منتشرشده برخي نويسندگان از جمله رومن گاري و كوندرا و اشميت در ايران با توضيحي درباره نگاه نويسندگان غربي به جامعهشان اظهار داشت: بعضي نويسندگان هستند كه دردهاي جامعه را نميبينند يا نميخواهند ببينند و فقط به ترسيم تابلوهاي چشم فريب از جنبههاي ظاهري و خيالي زندگي اكتفا ميكنند و كارشان سرگرم كردن مردم است با مطالبي كه با زندگي واقعي كاري ندارد.
او ادامه داد: اينها نوشتههاشان بادكنكهاي رنگين است؛ جو ابرآلود و غمناك زنگي را از پشت شيشههاي رنگارنگ ميبينند و نشان ميدهند. من با اين قبيل نويسندگان كاري ندارم. اما نويسندگان ديگري هستند كه با ديد ديگري به زندگي مينگرند، بر آن تامل ميكنند و خشونتها و ناهنجاريهاي آن را حس ميكنند و تلخيهاي آن را با افيون خيالپردازي از ياد نميبرند. برهوار به سياهكاريهاي نظام خودكامه گردن نمينهند، يا قهر نظام زور بنياد و پول مدار و ماديگراي غرب را نميپذيرند؛ بلكه دد صفتي آن را فرياد ميزنند يا اعتراض خود را با بينش طنز كاريتر ميكنند و خوانندگانشان، آنها را با خود همصدا و همدرد مييابند و دوستشان دارند.
حبيبي با اشاره به آثار اريك امانوئل اشميت خاطرنشان كرد: كار اشميت اما غيراز اينهاست. او ديدي عرفاني دارد كه خاص خود اوست و از قضا باب طبع ايرانيان است. البته بايد گفت كه افكار او بسيار انساني و لطيف است.
وي در ادامه گفتوگويش با ايسنا از ليلي گلستان به عنوان مترجم توانا و با ذوق معاصر ياد كرد و يادآور شد: من برخي از ترجمههاي ايشان از جمله كتاب اميل آژار (رومن گاري) را خواندهام. از قضا اين كتاب اخير را خودم داشتم ترجمه ميكردم و چند فصل از آن را هم ترجمه كرده بودم كه شنيدم ايشان آنرا ترجمه و منتشر كرده است. ترجمه ايشان را برايم فرستادند و خواندم و آن را از مال خودم بهتر ديدم و دست از ادامه ترجمه آن كشيدم.
اين مترجم ايراني ساكن پاريس درباره تاثير و نقش مميزي صورت گرفته بر روي برخي آثار ترجمهيي و غيرترجمهيي در ايران از سويي و وفاداري مترجم به متن اصلي از سويي ديگر با تائيد اين امر به خبرنگار ايسنا توضيح داد: مميزي مبحث بسيار مهم و حساسي است .مميزي يا سانسور يك جور صافي است كه انتشار بعضي از آثار را با رنگ و محتواي خاصي جايز ميداند و آزاد ميگذارد و آنچه را كه از اين صافي نگذرد ممنوع ميشمارد.
سروش حبيبي كه از مترجمان معاصر، هم دوره با مترجماني همچون نجف دريابندري و محمدقاضي است، مميزي را فشاري عنوان كرد كه در برخي از كشورها، چه شرق و چه غرب، از سوي دستگاه حاكم بر جامعه اعمال ميشود و تصريح كرد: اين به اين قصد است كه افكار آحاد مردم در قالب خاصي شكل گيرد و از آن تجاوز نكند، ولي ميدانيم كه خدا دنيا را طوري آفريده كه درآن حتي دو برگ درخت يكسان نيستند، چه رسد به آدمها كه به قوه عقل و تميز ممتازند و شور آفرينندگي بيتابشان ميدارد. در قرآن مجيد هم بر توان تفكر و تعقل آدمها تاكيد بسيار شده است، يعني خدا آدمها را قابل دانسته است كه راه راست را تشخيص دهند. يعني كار سانسور را به يكيك آحاد مردم محول كرده است كه آنچه برايشان زيانبخش است، نخوانند يا نبينند يا نخورند.
وي افزود: من گمان ميكنم كه بهترين و موثرترين سانسور آن است كه فرد فرد افراد زير مسووليت وجدان خود بر خود اعمال كنند. گاهي ديده ميشود كه مميز بعضي از جملهها را نميپسندد يا بندي از كتابي را حذف ميكند غافل از اينكه آثار ادبي دستكم آثار بزرگان ادب جهان، يك كل واحدند؛ مثل يك سمفوني يا يك مجسمه يا پرده نقاشي، دست بردن در آثار ادبي همانند خراب كردن يك تابلوي نقاشي زيباست.
او درباره رابطه مميزي و ترجمه اثر گفت: ترجمه به منزله پنجرهاي است كه مترجم روبه دنيايي كه خاص نويسنده است براي خواننده ميگشايد. شيشه اين پنجره هرچه شفافتر و بي تابتر و بيرنگ تر باشد نتيجه كار مترجم با امانت بيشتري همراه است. (بگذريم كه پاك داشتن كامل اين شيشه ممكن نيست، زيرا انتقال مفاهيم به ياري كلمات صورت ميگيرد و درك هر فرد از هر كلمه به ذهنيات و فرهنگ آن فرد بستگي دارد. يعني افراد مختلف از كلمهاي واحد دركي كاملا يكسان ندارند. در مقام مترجم ميكوشم كه در اثر ناآگاهي، گرهاي در اين شيشه ايجاد نكنم و رنگ خاصي به منظره وراي پنجره نبخشم، يا بنا به سليقه خود چيزي به آن نيفزايم يا چيزي از آن كم نكنم و چه خوب بود كه آقايان مميز هم اين امانت را رعايت ميكردند.
سروش حبيبي در بخش ديگري از اين گفت و گو درباره معيارهايش در انتخاب يك اثر براي ترجمه عنوان كرد: به گمان من هر نويسندهاي دنيا و زندگي را از پشت عينك ذهن و فرهنگ جهانبيني خود ميبيند و آن را در آثار خود منعكس ميكند. گنچاروف، آبلومويسم را آفتي ميديد كه جامعه روس آن زمان دچارش بود و اين بيماري را وصف كرده است. خواننده ضمن مطالعه اين كتاب خود را بر صحنه ميبيند و در احوال خود تامل ميكند. زولا در ژرمينال زندگي كارگران معدن زغال را در زمان خود وصف ميكند. خواننده اين كتاب گرچه خود بعيد است كه كارگر معدن زغال سنگ باشد اما عناصر زندگي خود را در آن فراوان ميبيند، سياهروزي ، تلاش، تحصيل، نان، رنج، بيكاري، حسادت، فسادي كه حاصل فقر است و چيزهاي ديگر را ....
وي ادامه داد: خواننده با مطالعه اين آثار، زندگي خود را از فاصله مشاهده ميكند و چون از خود بيرون رفت، در عين فراغت در آن باريك ميشود و بر آن ميانديشد. در آنا كارنينا، تولستوي زندگي چند خانواده اشرافي قرن نوزدهم را در روسيه نقش كرده و در احوال نفساني آنها غور كرده است. معيار من در ترجمه اين آثار توانايي آنها بوده است در گستراندن مسايل زندگي در برابر چشمان خواننده تا اگر خواست در آن تامل كند و خود را بهتر بشناسد.
او همچنين درباره قرار گرفتن يا نگرفتن مترجم در فضا و فرهنگ كشوري كه اثري را از زبانش به زبان مادري برميگرداند و تاثير آن در نوع، قوت و ضعف ترجمه يادآور شد: اين آشنايي به نوعي براي ترجمه اثر فرض است، اما اين مسايل را دور از محيط و در مراكزي به صورت دشوارتر ميتوان فراگرفت و بهدست آورد، اما عطر محيط و آگاهي از تمام منظورهاي زباني يك فرهنگ بسيار در متن ترجمه تاثير دارد.
سروش حبيبي متولد 1312 تهران است تحصيلات دبيرستاني را در همين شهر گذرانده و در مدرسه عالي پست و تلگراف ادامه تحصيل داد. سپس به خدمت همين وزارتخانه درآمد. پس از چندي به مدت سه سال در آلمان به تحصيل در رشته الكترونيك ونيز يادگيري زبان آلماني پرداخت. در وزارت پست و تلگراف رييس دروس دانشكده شد و در تغيير برنامه و تبديل آن به دانشگاه مخابرات سهم عمدهاي داشته است و به عنوان مجري طرح تشكيل مركز تحقيقاتي مخابراتي از او ياد ميشود.
پس از 20 سال بازنشسته و در انتشارات دانشگاه صنعتي آريامهر با سمت سرويراستار به كار مشغول ميشود و به ويراستاري چند كتاب دانشگاهي از جمله فيزيك دانشگاهي ميپردازد.
به گفته خودش از همكاران باوفاي مجله «سخن» بوده و اولين كتابش با عنوان «بيابان تاتارها» را توسط نشر نيل در همان ايام ترجمه و منتشر ميكند.
وي از جمله مترجماني است كه با موسسات نشري همچون اميركبير و خوارزمي همكاري كرده و به زبانهاي فرانسه، انگليسي، آلماني و روسي مسلط است.
از جمله آثار ترجمه شده توسط وي به «ژرمينال» اميل زولا، «انفجار در كليساي جامع» الخو كارتانيه، «انقلاب مكزيك» و «جنزدگان» داستايوسكي، «جنگ و صلح» و «آناكارنينا» از ليو تولستوي «داستان دوستان من» هرمان هسه، «شبهاي هند» آنتوني بوتزاتي، «گلهاي معرفت » اريك امانوئل اشميت، «ابله» اثر بزرگ داستايوفسكي، "ژان دوفلورت و دختر چشمه، «پانيول»، «ما مردم...آمريكا» و بسياري كتابهاي ديگر ميتوان اشاره كرد.