س: از بازی شما در "حادثه در ویشی" چهل سال می گذرد. در واقع شما بیش از چهل سال سابقه فعالیت و بازی در تاتر دارید. اما درچند سال گذشته از فعالیتهای تاتری شما خبری نبود و حالا ناگهان بازی شما در نقش "مصدق" گل کرده است. در این مدت چه کار می کردید؟
ج: در این مدت، یعنی در این فاصله بیش از چهل سال، البته من بیکار نبوده ام. غیر از تلاش و کوشش بی امانی که در آن سالها، یعنی سالهای پیش از انقلاب پنجاه و هفت، برای حفظ و انسجام گروه تاتری ام "انجمن تاتر ایران" و به روی صحنه بردن نمایش انجام می داده ام، به برکت رژیم شاهنشاهی نزدیک به شش سال از آن سالها را در دفعات مختلف و به بهانه های متفاوت، در زندان به سر برده ام. در همان سالها غیر از "حادثه در ویشی" اثر "آرتور میلر" در سال چهل و پنج و چهل و هفت، نمایشنامه "سایه یک مجاهد" اثر "شون اوکیسی" را کار کرده ام که تقریبا دو هفته پیش از اجرا، اجازه روی صحنه رفتن آن را ندادند. و بعد در سال پنجاه و دو، پس از یک سال زندان، نمایشنامه "خرده بورژواها" اثر "ماکسیم گورکی" را کار کرده ام که فقط پنج شب در رشت روی صحنه رفت و پیش از روی صحنه رفتن آن در تهران در سال پنجاه و سه، کلیه اعضاء گروه تاتر دستگیر و زندانی شدند. از جمله خود من که به دوازده سال زندان محکوم شدم.
بعد از انقلاب، یعنی پس از آزادی ام از زندان در جریان انقلاب، به تجدید سازمان "انجمن تاتر ایران" اقدام کردم و بی آنکه نسبت به حکومت ملاها دچار توهم باشم، با به روی صحنه بردن "کله گردها و کله تیزها" اثر "برتولت برشت" در سال پنجاه و هشت موضع گیری خودم و "انجمن تاتر ایران" را نسبت به رژیم جدید آشکارا اعلام کردم. در این دوره، با توجه به تجربه ای که در رژیم گذشته کسب کرده بودم، توجه داشتم که نباید به دام آنها گرفتار شویم. با به روی صحنه بردن نمایش دوم، یعنی "چاره رنجبران..." یا "نمی پردازیم، نمی پردازیم!" اثر "داریو فو"، و تجهیز حزب الله برای لت و پار کردن ما در شب دوم این نمایش و فرار ما از در پشت تاتر نصر در لاله زار، متوجه شدم که این حکومت با روش سرکوبی که پیش گرفته، جای هیچگونه بازی یا مانور سیاسی برای ما باقی نگذاشته. آنها تنها یک راه باقی گذاشته بودند و آن هم یک مبارزه آشتی ناپذیر و رودررو بود. گاهی با خودم فکر می کنم که اگر احزاب و سازمانهای سیاسی اپوزیسیون در آن زمان، سیاست های سازش کارانه با رژیم اسلامی را از یک طرف، و تنگ نظریهای سیاسی نسبت به حضور حزب یا سازمان سیاسی دیگر را از طرف دیگر نمی داشتند، آیا رژیم اسلامی می توانست انسجام بگیرد و ادامه پیدا کند و این ویرانی جبران ناپذیر را به بار آورد و مردم ایران را به خاک سیاه بنشاند؟ به هر حال ما، به عنوان یک گروه تاتری به ناچار سیاستی پیش گرفتیم تا خود را حفظ کنیم. با وجود این پاسداران به محل گروه ما ریختند، اما خوشبختانه چون جلسات خود را تعطیل کرده بودیم، کسی دستگیر نشد. فضای اجتماعی آنقدر تنگ شد که حتی مطالعات درونی گروه تاتر در خانه های خود ما نیز ناممکن شد. بعد در تعقیب من بودند که مخفی، و سپس از ایران خارج شدم.
در خارج از ایران، در پاریس، چند نمایشنامه به روی صحنه بردم، از جمله "اتللو در سرزمین عجایب" اثر "غلامحسین ساعدی" و "نوروز پیروز است" اثر محسن یلفانی. در آمریکا هم چند نمایشنامه به روی صحنه آوردم مثل "مترسک" که اقتباسی بود توسط بهمن مفید از "چهار صندوق" اثر بهرام بیضائی، "لس آنجلس پرس" نوشته خودم و "به انتظار سحر" نوشته محسن یلفانی. آخرین کار من در سال 2001 در برکلی، کالیفرنیا، به روی صحنه رفت که اثری بود به نام "مهاجران" اثر "اسلاوومیر مروژک".
این ها به طور مختصر برخی از کارهائی بود که طی این سالها کرده ام. آن چه کرده ام با توجه به شرائط سختی که در ایران در هر دو رژیم حاکم بوده و هست، و نبود نهادهای اقتصادی برای حمایت از کارهای جدی اجتماعی در خارج از کشور، و کم توجهی تماشاگران ایرانی به این قبیل آثار هنری، حاصل کمی داشته که همین هم با صرف نیروی انسانی زیادی به دست آمده.
س: بازی شما در نقش مصدق مورد استقبال و تحسین تماشاگران قرار گرفته است. لحظاتی پس از آغاز بازی آدم فراموش می کند که شما دارید این نقش را بازی می کنید. در واقع شما انگار این نقش را زندگی می کنید و تماشاگر را هم با خود در این زندگی کردن نقش شریک می کنید. چگونه خود را برای این نقش آماده کردید؟
ج: تا به حال چندین بار به دلائل مختلف این سئوال را از من کرده اند. به نظرم می رسد که سئوال پیچیده و سختی است و بنابراین پاسخ آن هم دشوار است. روشن ترین پاسخی که می توانم بدهم این است: به دلیل شدت علاقه ام به این نقش. این علاقه شاید به علت احترامی است که برای شخص مصدق قائل هستم. مصدق یکی از نادرترین سیاستمدارانی است که هیچ گاه اصول اخلاقی و انسانی را که به آنها پایبند بود، قربانی بازیهای سیاسی نکرد. به نظر من مصدق پیش از آن که یک سیاستمدار باشد یک فرد اخلاق گرا بود، و همین اصول اخلاقی بود که به او قدرت و جسارتی می بخشید که می توانست در برابر یک دربار سر تا پا فساد و تمام آن دستگاه قدرت چاکر صفتی که با تمام زبونی از یک فرد فرمان می برد و می توانست پلیدترین اعمال را انجام دهد، بایستد و هیچ باکی هم از مرگ نداشته باشد. در مطالعه و شناخت شخصیت مصدق این جنبه از شخصیت او مرا سخت تحت تاثیر قرار داد. در واقع من برای درک این شخصیت و خلق آن، از همین نقطه آغاز کردم و به تدریج به وجوه دیگر شخصیت مصدق رسیدم. نوشته های زیادی در باره او خواندم و به ویژه دفاعیات او در دادگاه بدوی و تجدید نظر یکی از منابع مهمی بود که به من کمک زیادی در شناخت او کرد. همچنین بیوگرافی مصدق نوشته فرهاد دیبا یکی دیگر از منابع سودمند و مفیدی بود که برای شناخت مصدق در دوران اولیه زندگیش به من کمک کرد.
در واقع من به جای دیدن فیلمهای مستندی که مصدق را در آنها می بینیم و یا دقت روی عکسهای مصدق برای کشف ژست، رفتار و حالتهای فیزیکی- که در جای خودش سودمند هم هست – بیشتر کوشش کردم روح او را از طریق نوشته ها و گفتارهای خود او کشف کنم و در واقع به قول ما بازیگران از درون به نقش، یعنی تجسم بیرونی شخصیت، برسم. حتما می دانید که برای خلق یک شخصیت در تاتر یا سینما به طور کلی دو راه یا دو شیوه وجود دارد؛ یکی از درون به بیرون و دیگری از بیرون به درون. من راه اول را عموما می پسندم، مگر در مورد شخصیتها و نمایشنامه های معینی که شامل سبکهای غیر رئالیستی می شوند.
س: واکنش و استقبال تماشاگران را چگونه ارزیابی می کنید و چه تاثیری در کارتان دارد؟
ج: واکنش تماشاگران تا کنون در تمام اجراها همراه با استقبالی گرم و در مواردی با شور و هیجان زیاد بوده است. من شخصا همیشه از احساساتی کردن تماشاگر پرهیز کرده ام. نمایشنامه هائی که آگاهانه تمهیداتی می چینند که تماشاگران را به هیجان آورند و از آنها به قول معروف کف بگیرند، باب سلیقه من نیستند. اما این نمایشنامه به هیچوجه از آن نوع نمایشنامه ها نیست و هیچ لحظه ای یا صحنه ای از نمایشنامه به این قصد نوشته یا ساخته نشده است. واکنشهای هیجان انگیز تماشاگران به درستی نشان می دهد که خواست و هدف مردم، که در اینجا مصدق نماینده و سخنگوی آنان است، به حق بوده است. این واکنشها همچنین نشان دهنده سپاس تماشاگران است نسبت به درستی و ارزش سیاسی، اجتماعی و هنری این اثر. این استقبالها، این امید را در من به وجود آورده است که بالاخره کار با ارزش هنری مخاطبین خود را پیدا خواهد کرد.
س: کار هومن آذرکلاه در نقش سرتیپ آزموده و بازی سایر بازیگران را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج: بازی بازیگران در این نمایش به نظر من در سطح یک کار کاملا حرفه ای تاتر است، و به ویژه هومن آذرکلاه مثل همیشه برای خلق شخصیت بازی، زحمت بسیار زیاد و وسواس آمیزی کشیده است. ارزش کار بازیگران این نمایش به نظر من از دو جنبه باید مورد توجه قرار گیرد. یکی ارزش هنری و حرفه ای آن است و دیگری ارزش اجتماعی و سیاسی آن. من از اینکه این کار از نظر بازیگری یک کار یکدست و هم آهنگ در آمده بسیار خوشحال هستم و این به دلیل حضور بازیگرانی مثل حمید عبدالملکی در نقش رئیس دادگاه نظامی، علی پورتاش در نقش دکتر غلامحسین مصدق و علی کامرانی در نقش رئیس ساواک کرج است. من سوای احترامی که نسبت به ارزش هنری کار این دوستان قائل هستم، احترام مضاعفی هم نسبت به آنها احساس می کنم، و این به خاطر شرکت آنها در چنین نمایشنامه ای با ارزشهای قوی سیاسی و اجتماعی است.
س: آیا پس از اجرای نمایش "مصدق" در کانادا و آمریکا کارهای دیگری هم در زمینه های تاریخی در دست تهیه دارید؟
ج: حقیقتش این است که ما هنوز در نیمه راه این نمایش هستیم. ولی من فکر می کنم که این کار به ویژه برای رضا علامه زاده که نویسنده و کارگردان آن است، تجربه ای بسیار موثر و مثبت بوده و او را تشویق کرده است که ایده هائی را که در زمینه مضامین تاریخ معاصر ایران در ذهن داشته جدی تر بگیرد و من امیدوار هستم که پس از این کار شاهد کارهای دیگری از او باشیم. این نمایش آشکارا نشان داد که نمایشنامه نویسی ایران چقدر در زمینه موضوعات تاریخی، بویژه تاریخ معاصر ایران، فقیر یا در واقع بی چیز است. البته ما در گذشته نمایشنامه های تاریخی داشته ایم، اما اغلب این کارها - به جز چند کار ساعدی، بیضائی و هدایت - هم از نظر نوشته و هم از نظر سبک اجرا با دیدی غیر علمی، غیر تاریخی و کهنه بوده که در واقع حاوی ارزشهای اصیل تاریخی و اجتماعی نیستند. به اعتقاد من برای جامعه ایرانی و بویژه نسل جوان امروز که نه تنها از تاریح کشور خود بی خبر است بلکه به علت شکستها، خیانتها و انحرافات سیاستمداران، دولتمردان و رهبران سیاسی دچار یک بی اعتمادی عمیق شده اند، نمایشنامه هائی از قبیل "مصدق" بسیار لازم و ضروری اند. به ویژه امروزه که به برکت جمهوری اسلامی و حکومت ملاها جوانان ما دچار یاس و نومیدی و بی تفاوتی نسبت به آینده خود و وطنشان شده اند.