بار دیگر غروبی غم افزا تن و جان لنگرود را در برگرفت و بیرق سرفراز شهر یاران، برجسته سالاری از دیار مهربا نان محمود عزیز، پاینده در دل و جان همهء همزبانان سرزمین گیل و دیلم فرود آمد.
سالی گذشت و روز فراق و درد فرا رسید و ما غربت زدگان غربت َ غریب، حتی امکان حضور بر مزارش را نداریم. چه می شود کرد؟
این جریمه ای است که بابت اشتباه تاریخی خود پرداخت می کنیم و بایستی بسوزیم و بعد هم بسوزیم تا محمود پاینده را دیدار کنیم. آنجا در آن دیدار ابدیّت، محمود گیلک زبان و شیرین گوی برایمان منظومهء " یه شو بو شوم روخئونه " را بخواند و چشم و دلمان را به محیط اجتماعی باز کند و با منظومهء " لیلا کوه " صبر و استقامت را به ما بیاموزد.
در سالروز از دست دادن محمود پاینده شایسته است، ابیاتی از منظومه هایش را باز خوانی کنیم و مثل خودش به شهر و دیارمان عشق بورزیم. عشقی که محمود در تمامی عمر کوتاهش پنهان نکرد و بسان پروانه گرد یار می گشت و در این سود سودا، فرهنگ و لهجهء گیل و دیلم را از دل پیران زمانه بیرون کشید و در مجموعه ای بنام کتاب " گیل و دیلم " به ما بخشید.
باید در این زمانه عُسرت و درد، درس انسانیت و دوستی را از محمود آموخت. آنجا که همگی ما را حتی از آزار یک پرندهء وحشی بنام " کشکرت " (1) بر حذر می داشت و یا نوع میهمان نوازی نوین را در دل ما می کاشت. آنجا که در شعر " نمه شکار " از نامردی میزبان سخن می سراید که چگونه میهمان تازه از راه رسیده را بدست جلاد می سپارد.
سخن کوتاه:
امروز در عرصه فرهنگ و ادب، جائیکه محمود پاینده شالودهء عشق را کاشت و رسم دوستی را به ما آموخت، بیائیم مثل محمود و با نام و یاد محمود، عشق و انسانیت را پاس بداریم و از نامردمی و کین خواهی دوری کنیم و نهال دشمنی برکنیم و درخت دوستی بنشانیم که محمود عزیز ما از فراز آسمانها نگران راه و روش ماست. نام و نشان و یاد و یادگار محمود پاینده عزیز ما جاودان باد.
استاد محمود پاینده شاعر، مردم شناس، فرهنگ نویس، مورخ و خوشنویس در 12 آذر ماه 1310، ماه آتش و نور روشنائی و انرژی در لنگرود به دنیا آمد. پاینده در سن 22 سالگی به تهران مهاجرت کرد و این زمان از سالهای پر تکاپوی تاریخ ایران است. پاینده در آن سالهای پر تکاپو و خیانت حزب توده به این نتیجه رسیده بود که یگانه راه پیشرفت و ترقی کشور بالا بردن سطح علم و فرهنگ و مبارزه با جهل است. به همین منظور به کارهای فرهنگی رو آورد و با مجله امید ایران آغاز به کار کرد. سپس با نشریات دیگر خصوصاً با نشریه کیهان کار مطبوعاتی خودش را که تا " انقلاب شکوهمند " ادامه داشت، همکاری کرد.
پاینده در سن 67 سالگی در شامگاه 27 آبان ماه 1377 در تهران دیده از جهان فرو بست و در زادگاه خود لنگرود که به آن عشق می ورزید به خاک سپرده شد.
پاینده انسان خود ساخته ای با استعدادهای بسیار و کم مانند در زمینه های شعر، نویسندگی، فرهنگ عامه، تاریخ، زبان و خوش نویسی بود. کار نامه پر بار زندگی کوتاهش را می توان فهرست وار چنین گزارش کرد.
- گل عصیان، مجموعه شعر به فارسی، 1334
- یه شو، بوشوم، روخئونه ( شبی به ردود خانه رفتم )، این شعر را شاعر در سال 1338 به لهجه گیلکی سروده و سپس خود آنرا به فارسی برگرداند.
- لیله کو ( لیلا کوه ). این شعر در سال 1347 سروده شده و نخستین بار در سال 1358 چاپ شد.
- مثلها و اصطلاحات گیل و دیلم، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در سال 1352
- آئینها و باور داشتهای گیل و دیلم، تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در سال 1353
- قیام غریب شاه گیلانی مشهور به عادلشاه در دوره صفویه، تهران انتشارات سحر سال 1357
- پژوهشی در باره پل خشتی لنگرود، خشته پل، مصور، زمستان 1358
- یادی از دکتر حشمت جنگلی، تهران انتشارات شعله، سال 1368
- خونینه های تاریخ دارالمرز ( گیلان و مازندران ) سال 1370
- فرهنگ گیل و دیلم، فارسی به گیلکی، تهران مؤسسه انتشارات امیرکبیر، سال 1366 این کتاب در آن سال بهترین کتاب سال شناخته شد و جایزه گرفت.
در کنار اثرات ارزنده بالا شعرهای متنوع گیلکی و فارسی و هم چنین داستهای کوتاه و دلنشینی از این شاعر، نویسنده، تاریخ نگار، پژوهشگر و خوشنویس باقی مانده است. روحش شاد بادا
این قلم در تابستان 1357 خورشیدی این سعادت را داشت که در چندین نوبت در مؤسسه کیهان با او دیدار داشته باشم و با یادی از دیارمان شادی و گریه را توأمان بین خود تقسیم کنیم.
در پایان دو نمونه از شعرهای درخشان و ماندگار این دوست و شاعر توانای گیل و دیلم و ایران را تقدیم عاشقان ادب و فرهنگ ایرانزمین می کنیم باشد که با خواندن این ابیات روح و روان اورا شاد گردانیم.
" کشکرت "
با آن که از هر بچهء شیطان سنگ انداز
می بیند به جان خویشتن آزار-
در پرواز
باز می خواند برای شهریان آواز
کشکرت مرغ بلند آوازهء شهر است
در زمستان های بی پایاب
کشکرت!
خوش، خوش
کشکرت!
سیمای آن عشق آفرین را دیده بودی بر فراز راه
باز خندان است
چشم در راه عزیزان است؟
کشکرت در وا پسین دیدار زد فریاد
آری خوش خبر... خوش، خوش!
" نمه شکار "
شکارچیان، اردک های دست آموز را بر آب برکه ها رها می سازند و خود در کلبه پوشالی کوچک کنار برکه به کمین می نشینند. اردک ها به شادمانی فریاد می کشند و مرغابیان وحشی خسته از راه رسیده، آنان را از خود می پندارند و می نشینند و با آنان جستجو و جست و خیز می کنند. اردک ها کم کم خود را کنار می کشند و شکارچیان به ناگاه آتش می کنند...
مرغابیان اهلی دست آموز
در شُر شُر مداوم باران
مست و ترانه خوان
بر آب صاف برکه نشستند
*
ما نیز آمدیم و نشستیم
با بال های خسته
از رنج راه و دوری پرواز
بی واهمه ز حیلهء تیرانداز
*
گفتند: ای نورسیدگان ز دیاران دوردست
اینجا خوش آمدید!
*
گفتیم:
ای ناشناس یاران!
دریای مهربانی تان بیکرانه باد!
در شُرشُر مداوم باران
هر لحظه بزم برکهء ما شادمانه تر،
پیوند آشنائی ما جاودانه باد!
*
یاران میزبان،
کم کم ز ما کناره گرفتند و ما به مهر،
ما پنداشتیم برکه به ما وا گذاشتند.
ای دریغ و درد! که صیادها به خشم،
داغ هزار گُل به دل ما گذاشتند.
*
هان ای ز راه آمده نا آزموده کار!
با مرد در عزای عزیزان گریستن
خوشتر که با برادر نامرد زیستن!
(1) زاغ و زاغچه را در لهجه گیلکی " کشکرت" می گویند. این پرنده اصطلاحاً در باور مردم حداقل لنگرود حامل خبر خوش است. به همین سبب وقتی بر روی درخت هر خانه ای بنشیند و آواز بخواند، می گویند: خوش خبر
دکتر احمد پناهنده