اشعار حمید مصدق جملگی ساده و روان است و از پیچیدگیهای ادبی عاری.
حمید مصدق یکی از شاعران مطرح زمانه، هفت سال پیش در روز هفتم آذر ماه براثر سکتهی قلبی در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت. شاعری که از پیروان راستین نیمایوشیج بود، ولی به افکار و سبک و روش سعدی نیز، عشق میورزید. مرورى گذرا بر زندگی و کار هنری این شاعر:
حمید مصدق ۶۶ سال پیش در شهرضا یکی از شهرهای پیرامونی اصفهان بدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در زادگاهش و نیز، اصفهان به پایان رساند و در ۲۰ سالگی به تهران آمد و در رشتههای بازرگانی و حقوق فارغ التحصیل شد. حمید مصدق از دوران نوجوانی با شعر مانوس شد و کم کم به سرودن پرداخت.
سروده های وی از آغاز تا پایان زندگی بیشر گرایشات اجتماعی و سیاسی داشت. حمید مصدق خود معتقد بود که حتا در عاشقانه ترین اشعارش مسایل اجتماعی و سیاسی موج می زند. حمید مصدق از پیروان شعر موسوم به نیمایی بود، به حافظ ارادت میورزید، اما شیفته و عاشق افکار و سبک و روش سعدی بود و میگفت:
«از اولین کارهایم که منتشر کردم روشی نیمایی بود، یعنی من خودم پای بند عروض نیمایی هستم. اما در شعر کلاسیک من خیلی خیلی، با اینکه حافظ را ارج میگذارم و حتا دیوان حافظ را تصحیح کردم و بی شک بزرگترین شاعر تمام اعصار میدانم، اما شیوه ی سعی را میپسندم. یعنی ساده گویی را! علتش اینست که فکر میکنم زمانهی ما به ساده گویی بیشتر نیاز دارد. چون بهرحال اگر کسی پیامی دارد این پیام باید قابل انتقال باشد. اگر در چنان لفافهی پیچیدگی باشد که خود شاعر هم بعدا نفهمد که چه گفته است، این نمیتواند مفید باشد.»
اشعار حمید مصدق جملگی ساده و روان است و از پیچیدگیهای ادبی عاری. تاثیر مسایل سیاسی و اجتماعی را در قالب غزل بیشتر میپسندید. پیش و پس از انقلاب چند شعر حمید مصدق در طیف وسیعی از دانشجویان و روشنفکران سیاسی بر سر زبانها افتاد و شبهاى شعرخوانى متعددى در خارج كشور از جمله در آلمان برگزار كرد.
حمید مصدق پس از ۵۹ سال زندگی ۷ سال پیش در چنین روزی براثر سکتهی قلبی در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت. وی در طول حیات خود از قبل کار شاعری امرارمعاش نکرد، بلکه دفتر وکالتی داشت و از آنجا مخارج زندگی را تامین میکرد. حمید مصدق وکالت اکثر هنرمندان و نویسندگان دربند را مجانا برعهده داشت.
اگرچه خورشید ظاهری زندگی حمید مصدق هفت سال است به افول و خاموشی گراییده، روشنی تابناک کارهایش اما همچنان پرتو افکن و چراغ راه عاشقان شعر و ادب است. یادش سرسبز و میراث معنویاش جاودانه باد!
شهرام ميريان
* * *
بشكن طلسم حادثه را
بشكن
مهر سكوت از لب خود بردار
منشين به چاهسار فراموشی
بسپار گام خويش به ره
بسپار
تكرار كن حماسه خود تكرار
چندان سرود سوگ
چه میخوانی؟
نتوان نشست در دل غم نتوان
از ديده سيل اشك چه میرانی؟
سهرابمرده راست غمی سنگين
اما
غمی كه افكند از پا نيست
برخيز
رخش سركش خود زين كن
اميد نوشداروی تو از كيست؟
سهرابمردهای و غمت سنگين
بگذر ز نوشداروی نامردان
چشم وفا و مهر نبايد داشت
ای گرد دردمند ز بی دردان
افراسياب خون سياوش ريخت
بيژن به دست خصم به چاه افتاد
كو گردی تو ای همه تن خاموش
كو مردی تو ای همه جان ناشاد
اسفنديار را چه كنی تمكين؟
اين پرغرور مانده به بند من
تير گزين خود به كمان بگذار
پيكان به چشم خيره سرش بشكن
چاه شغاد مايه مرگ توست
از دست خويش بر تو گزند آيد
خويشی كه هست مايه مرگ خويش
بايد شكست جان و تنش بايد
گيرم كه آب رفته به جوی آيد
با آبروی رفته چه بايد كرد؟
سيماب صبحگاهی از سربلندترين كوهها فرو میريخت
برخيز و خواب را
برخيز و باز روشنی آفتاب را
[برای شنيدن صدای حميد مصدق، به اصل مطلب در سايت صدای آلمان رجوع کنيد]