سودابه محافظ
به تازگى در شهر مونيخ جايزهى تشويقى «آدلبرت شاميسو» به سودابه محافظ، نويسندهى ايرانى رمان «گفتگو در نزديکى دريا» داده شد. اين نويسنده که بيشترين سالهاى زندگیاش را در آلمان گذرانده است از زندگیاش در ايران سخن مىگويد و از انقلاب اسلامى در سال ۱۳۵۷ و نيز، از آن هنگامى که پدر و مادرش تصميم گرفتند ايران را ترک کنند و به برلين بروند.
در آن هنگام شانزده سال بيش از زندگیاش نمىگذشت و از اينروى نخست جدايى از ميهن و زادگاه برايش بسيار سخت مىنمود و تا ديرزمانى نمىتوانست واقعيت دورى را بپذيرد. بيش از دهسال از ترک ايران گذشته بود که سرانجام توانست با واقعيت تلخ دورى از زادگاه خو کند.
سودابه محافظ مىگويد که در اين سالها نوشتن جايگاه و پناهگاهى بود که در آن آرامش مىيافت و مىتوانست در آن بگونهاى به شناسايى خود بپردازد و بينديشد که کيست، از کجا آمده، اکنون در کجاست و زندگیاش چگونه مىگذرد. او همهى يادهاى بسيار دور را بهمراه آورده است. ياد سالهاى کودکى و نوجوانیاش در تهران و ياد آن هنگامى که با پدر و مادرش پا در راه مهاجرت گذارد و ديگر به ايران بازنگشت.
در تصاويرى که در ذهن ترسيم مىکند، هنوز تهران را آنگونه مىبيند که آنرا پشت سر گذارده بود. اما اين آگاهى را نيز دارد که در اين ميانه چهرهى تهران بسيار دگرگونى پذيرفته است. شهر گسترش بيشترى يافته است و مردم در شرايط ديگرى، سواى آنچه او مىشناخت، زندگى مىکنند، بويژه زنان که اکنون با چادر و روسرى رفت و آمد مىکنند. سودابه محافظ در مجموعه داستانى که در سال گذشته با نام «آسمان کوير» يا «سرزمين ستارگان» در هامبورگ منتشر کرد سالهاى زندگیاش را در تهران بازتاب داده است.
او از سالهاى دههى هفتاد مىنويسد و در تمام لحظات شرق و غرب را در برابر هم نشان مىدهد. داستانهاى او مجموعهی انباشته از تصاوير زنده و استعاراتى هستند که بگونهاى با سنت ادبى ايران گره خوردهاند و نيز، هنگام نگرش به طبيعت تصاوير پررنگ و جاندارى را در برابر خواننده مىگذارد. در آنجا که از کوه بلند دماوند، از کوير خشک و از رنگ آبى فيروزهاى آسمان ايران سخن مىگويد. آنها در درون او زندهاند و هميشه با او هستند و داستانها همچون گردشگاههايى هستند که نويسنده در آنها به گردش در روزگار کودکياش مىپردازد.
سودابه محافظ از کودکى با سه زبان بزرگ شد. فارسى زبان پدرش، آلمانى زبان مادر، اما بيشتر گفتگوهاى آنها در خانه به زبان فرانسه است. او به زبانهاى انگليسى و پرتقالى نيز، بخوبى آشناست. مىگويد، اگر از کسى چون من پرسيده شود که آيا بيشتر خود را ايرانى و يا آلمانى احساس مىکنم، بیترديد بايد موضعگيرى کرد. اما بايد بگويم که من نه آلمانى هستم و نه ايرانی. من همهچيز هستم.
بيترديد در اين گفتهى سودابه محافظ موضوع جهانميهنى نهفته است که بسيارى از انديشمندان هميشه خود را شهروندان جهان ناميدهاند. سودابه محافظ که هفت سال تمام بعنوان مديرعامل خانهى مستقل زنان در برلين فعاليت داشت، آزمونهايى در پيوند با خشونت عليه زنان تجربه كرده که آنها را در داستانهاى خود به اشکال گوناگون بازتاب داده است.
در نخستين رمان خود بنام «گفتگو در نزديکى دريا» که در پاييز گذشته منتشر شد، بويژه موضوع خشونت را با زبانى روان و شاعرانه و پر از نماد و استعاره بازتاب داده است. او همچنين از زنانى ياد مىکند که خود خشونتگرا هستند. تجربههاى خود را در پيوند با زنان خشونتگرا در خانهى زنان در ابعادى چنان گسترده بدست آورد که در رمان «گفتگو در نزديکى دريا» اين موضوع مطرح مىشود که اگر خشونت پايان پذيرد، آنگاه من بايد با زندگیام چه کنم! چگونه مىتوانم از آدمى که در اين روند از من ساخته شده است آدم ديگرى بسازم که توان خوشبخت شدن و عشقورزيدن را داشته باشد؟
سودابه محافظ هماکنون درکشور پرتقال زندگى مىکند. او از آرامشى که در اين کشور دارد سخن مىگويد: «با آنکه پرتقال يک کشور اروپاييست، اما انباشته از پديدههاى شرقیست. شيوهى زندگى در آن مرا بياد ميهنام مىاندازد. پرتقال بيشتر از آلمان و حتا ايران با طبيعت من سازگار است. زيرا آميختهاى از هردوى آنهاست.»
پرويز حمزوى