http://www.ghiasabadi.blogfa.com
شهر بلخ در شمال افغانستان امروزي و در نزديكي رود آمودريا (جيحون) قرار داشته است. مردمان اين شهر پس از ويراني آن به دست قيس بن هيثم، شهر جديد بلخ را در بيست كيلومتري شرق آن بنا كردند كه امروزه به نام «مزارشريف» شهرت دارد.
چند هزار سال است كه يكي از بزرگترين و شكوهمندترين و زيباترين و مردميترينِ جشنهاي نوروزي در ميان همه سرزمينهاي ايراني، در شهر بلخ، در اين پايتخت باستاني ايراني و با برافراشتن درفش سه رنگ كاوياني، در ميان انبوهي از مردماني كه از دوردستها گرد آمدهاند، و در ميان شادي كودكان و سرودهاي زيباي دختران و دعاي مادران و آرزوها و آمال پدران و در كنار بناي فرخنده و ورجاوند «مزارشريف» مزار باستاني ايرانيان، و در ميان «دشت شاديان»، دشتي دوركرانه و آكنده از گلهاي سرخ لاله، برگزار ميشده است.
آنروز كه قيس بن هيثم، مركوبش را در آبهاي پاك و گرامي «بلخرود» فرو برد و از جشنگاه و انجمنگاهِ رايومندِ نوبهار بلخ، آن جايگاه گردهمايي سرداران سرزمينهاي ايراني و آن جايگاه اهتزاز درفشهاي نمايندگان ايراني، تنها ويرانهاي بر جاي گذاشت و پيكرههاي شكوهمند و ستارهآذين آناهيد را خرد ميكرد؛ آيا ميدانست كه از پس سالياني دراز، بازماندگان او دگرباره دستهاي خود را بسوي اين يادمانهاي گرانپايه ايراني دراز ميكنند و سلاحهاي خود را بسوي تنديسهاي فرازمندِ «باميان باميك»، تنديس بوداي مظهر صلح و آشتي، نشانه ميروند و حتي مانع برگزاري «جشن گل سرخ» ميشوند؟
اما به راستي امروزه نيز مردمان بلخ و بادغيس و هرات، آن مرز پَـروان و باميان و چَـخچَـران، آن مردمان شِـبرغان و سمنگان و بغلان و بدخشان و آن شيران تُـخار و «دره پنجشير»، دانند چاره كار را نرم نرمك. و اينان اينك شبيه همان ترانهاي را ميسرايند كه پيش از اين پدرانشان براي پسر هيثم ساختند و طبري آنرا روايت كرده است و هنوز هم در افغانستان سروده ميشود:
از ختلان آمدي/ با روي سياه آمدي
آواره باز آمدي/ خشك و نزار آمدي
آيين برافراشتن درفش كاوياني در بلخ باستاني يا مزارشريف امروزي كه در بيست كيلومتري بلخ واقع است، پيشينهاي چند هزار ساله دارد. در اوستا، بلخ با پاژنام «سريرام اردوو درفشام» همراه است؛ به معناي «بلخ زيبا با درفشهاي برافراخته». تعبيري كه در ادبيات پهلوي و در شاهنامه فردوسي به گونه «بلخ بامي» (بلخ درخشان) ماندگار شد.
عكس از سابرينا ميچود
«درفشهاي برافراخته» به پايتختي و مركزيت بلخ اشاره ميكند، جايگاهي كه سرداران و نمايندگان سرزمينهاي ايراني درفشهاي خود را در كنار يكديگر و در پيرامون درفش كاوياني، در «انجمنگاه نوبهار» و در آغاز هر بهار بر ميافراختهاند و يگانگي و يكرنگي و همبستگيِ همه مردمان سرزمينهاي ايراني را پيمان ميگذاردند و يادآوري ميكردند.
به گمان نگارنده، درفشي كه امروزه در مزارشريف برافراشته ميشود، «درفش كاوياني ايران» است. چرا كه درفش كاوياني آنگونه كه در شاهنامه فردوسي به روشني بيان شده است، با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، آذين ميشده است و درفش مزارشريف نيز با سه پارچة سرخ و زرد و بنفش، برافراخته ميشود:
فرو هِشت ازو سرخ و زرد و بنفش/ همي خواندش كاوياني درفش
به پيش اندرون كاوياني درفش/ جهان زو شده زرد و سرخ و بنفش
آيين برافراختن درفش در افغانستان بنام «ميلَـة گل سرخ» (جشن گل سرخ) يا مراسم «ژنده بالا» نامبردار است. نام گل سرخ از آن روست كه در آغاز بهار، دشتهاي پيرامون بلخ كه به دشت شاديان شناخته ميشود و در كنار هجده نهر بلخرود و پيرامون درياچه باستاني بلخ كه امروزه خشك شده است، آكنده از گلهاي سرخ لاله ميشود. گلهايي كه تمامي ديوارهاي نوبهار را با آن ميپوشاندهاند و آذين ميكردهاند.
منظور از گل سرخ در افغانستان، گلي است كه در ايران امروزي بنام گل شقايق مشهور است كه خود نوعي از گل لاله ميباشد.
توجه به جزئيات اين گل نشان ميدهد كه گل سرخ لاله يا شقايق با سه ويژگي به آيين برافراشتن درفش در مزارشريف شباهت دارد. نخست اينكه اين گل از سه رنگ سرخ و زرد و بنفش تشكيل شده است؛ گلبرگها به رنگ سرخ، انتهاي گلبرگها به رنگ بنفش و پرچمها به رنگ زرد هستند. پس رنگهاي اين گل با رنگهاي درفش كاوياني همانند است. دوم اينكه دهها پرچم ميانه گل، به دور ميله مركزيِ بلند آن گرد آمدهاند، همانند گرد آمدن درفشهاي نمايندگان ايراني بر پيرامون درفش كاوياني. سوم اينكه گل سرخ لاله يا شقايق، تنها بصورت خودرو و در دشتهاي آزاد ميرويد و شكوفان ميشود و هيچگاه نميتوان آنرا در اسارت نگهداري كرد؛ چرا كه بلافاصله پس از چيدهشدن و حتي در بهترين شرايط نگهداري، به سرعت ميپژمرد و از بين ميرود. به اين سبب اين گل نشان و نماد آزادگي است و درفش كاوياني نيز نشان ونماد آزادگي خوانده ميشود.
اهميت نيايشگاه نوبهار در فرهنگ ايراني تا بدان پايه بوده است كه شاهنامه فردوسي آنرا قبلهگاه ايرانيان گزارش كرده است:
به بلخ گزين شد برآن نوبهار/ كه يزدان پرستان برآن روزگار
مر آن خانه داشتندي چنان/ كه مر مكه را تازيان اين زمان
اما از سوي ديگر واعظ بلخي، نوبهار را قبلهگاه شيطان روايت كرده است: «خانه شيطان در نوبهار بلخ است. شيطان هر ساله در آغاز سال نو شمسي احرام ميگيرد و در آن خانه حج ميگزارد. در مراسم ابليس، مردماني از اطراف و اكناف، از تخارستان و هندوستان و تركستان و عراق و شام بدين شهر در ميآيند و جشن ميكنند.»
مزارشريف نه تنها نام شهر، بلكه نام آرامگاه و مزاري باشكوه با بهترين نمونههاي هنر معماري و كاشيكاري و آذينبندي ايراني در دوره تيموري است. بناي تازهتر اين مزار به فرمان سلطان حسين بايقرا و وزيرش امير عليشير نوايي بر بنياد آرامگاه ناشناخته باستانيِ ديگري ساخته شده است و از زمان او و بر اثر خوابي كه سلطان ديده بود، اين مزار به امام علي نسبت داده شد.
امروزه برخي بر اين گمانند كه مزارشريف، آرامگاه زرتشت است و اين گمان دور از واقع به نظر نميرسد. اما برخي مردمان شمال افغانستان اين مزار را به شخص خاصي منتسب نميكنند و از آن تنها با همين نام ناشناخته «مزارشريف» ياد ميكنند.
در جشنگاه نوروزي يا «ميلَـة گل سرخ» در بلخ يا مزارشريف امروزي و در ساعت هشت بامداد نوروز (نخستين روز برج حَمَل) همه مردم شهر و همچنين بسياري كسان از شهرها و كشورهاي دور و نزديك و از ايران و ورارودان و هندوستان و پاكستان، در ديهة «خواجه خيران» قديم يا مزارشريف امروزي و در پيرامون جايگاه برافراشتن درفش كاوياني گرد ميآيند و به رقص و سرود و شادماني و پايكوبي و دستافشاني ميپردازند. انبوه مردمان و مسافران به اندازهايست كه همه خانهها و مسافرخانهها و چادرها و گوشه و كنار باغها و پرديسها و چمنزارها و زير چادر آسمان انباشته از انبوه مردمان ميشود.
در ميان اين شور و غوغا، درفش كاوياني به اهتزاز در ميآيد و تا چهل شبانروز بر فراز بلخ بامي و در زير آسمان سرزمينهاي ايراني تبار و به گفته يعقوبي «در وسط خراسان» در اهتزار ميماند. در اين چهل روز هر كس كوشش ميكند تا با اندكي تكان دادن بوسيدن آن، به نيايش براي ميهن بپردازد:
اي وطن آزاد و شاد و خرم زيباستي/ عشق پاكت در دل هر كس دو بالا ميشود
جشنگاه گل سرخ، همچنين جشنگاه كودكاني است كه با سرخوشي و شادي به اسپك سواري، چرخ فلك سواري، بادبادك پراني، خواندن ترانههاي نوروزي و آتش بازي روي ميآورند.
در جشنگاه نوروزي بلخ و مزارشريف همچنين دستههاي ساز و سرود، دستههاي بازيهاي محلي و ورزشي همچون كشتيگيري، بز كِشي، اسبدواني، نيزهپراني، چوببازي، توپبازي، چوگانبازي، شمشيربازي، سنگپراني، مسابقه انتخاب بهترين حيوانات و بسياري بازيهاي ديگر برگزار ميشود.
كوچههاي نوروزي مزارشريف آكنده است از دستساختههاي هنرمنداني كه در طول زمستان بهترين آثار خود را براي كودكان ساختهاند، براي سازندگان بلخ فردا. در جشنگاه نوروزي همچنين شيرينيپزها، كلوچهپزها، حلواگرها و پزندگان ديگر خوراكواريها همه در كنار مردمند.
همانگونه كه گفته شد خواندن سرود و ترانههاي نوروزي از ويژگيها و بايستههاي ميله گل سرخ است. در اين سرودها به دلفريبيِ گلهاي سرخ لاله دشت شاديان و به زيباييهاي شهر مزارشريف و گنبد سبز مزار و چمنزارهاي گسترده بلخ و سرافرازي و خرمي ميهن اشاره ميشود.
در اين چهل روز، در سارسر شهر آكنده از لالهها و چراغاني شده مزارشريف، آواي ترانه مشهور «ملا ممدجان» از هر كوي و برزن شنيده ميشود. ملا ممدجان، محبوبترين و دوستداشتنيترين سرود نوروزي براي مردم است. اين ترانه از زبان دختري سروده شده است كه آرزوي همسري با جواني به نام ممدجان را دارد و آرزو ميكند كه در جشن گل سرخ، خواسته او برآورده شده و دشواريهاي بازدارندة پيوند آنان برطرف شود. همچنين سرود «ميله نوروز» از سرودهاي زيباي ديگريست كه جوانان با جامههاي زردوز و سلسلهدوز بطور دستهجمعي ميسرايند.
آيين نوروزي مزارشريف، يكي از كهنترين و باشكوهترين مراسم نوروزي در سراسر سرزمينهاي ايرانيتبار است. بايسته است اكنون كه راديو و تلويزيون ايران در باره اين مراسم سكوت پيشه كرده است، فرزندان خود را با چنين آييني آشنا كنيم كه نشانههاي فراواني از همزيستي انسانها، صلح و دوستي، پاسداشت پديدههاي طبيعت، شادي و سرور، آزادي ابراز عشق، همبستگي ژرفانه مردمان و بسياري هنجارهاي ديگري را كه جهان امروز در آرزوي دستيابي به آن است را يكجا با خود دارد.