قسم به نوروز
و زمستان که گذشت.
قسم به نسيم بهار،
و سوز سرما، که رفت.
اين طبيعت زنده را
بيهيچ حديث و روايتي ميتوان تجربه كرد.
قسم به آفتاب، که طلوع ميكند،
حتی ستيغ كوهها را
به سرپنجهي مهر نوازش ميدهد این قدیس بزرگ.
و سایه های هول و هراس می گریزند.
قسم به زمین، که سبز ميپوشد و می خندد و گل به دامن ميآورد
و به یادمان می آورد که ميتوان پیراهن ماتميان از تن بيرون كرد.
می توان ماتم را به ماتمیانی واگذارد که عارف به ایام نیستند.
قسم به مرغان هوا که آواي زندگي سر ميدهند،
و جانوران وحشی صحرا، که بر دامنهها به شادماني رقصها ميكنند،
اين همه، آيات محكمات خداوند ما هستند،
برای نو به نو شدن زندگی،
شادماني انسان،
و دست در دست هم چرخيدن و رقصيدن و به روزگاری نو در آمدن.