شصت سال از تشكيل نخستين كنگرهى نويسندگان ايران مىگذرد. اين نخستين كنگره را مىتوان آخرين آن نيز دانست، زيرا در درازاى اين مدت ديگر همايش قابل مقايسهاى از نويسندگان رخ نداد. خانم ژالهى اصفهانى، شاعرهى ايرانى مقيم انگلستان يكى از شركتكنندگان در اين كنگره بود و شايد بتوان گفت كه از تنها بازماندگان اين نيز هست. كنگرهاى بود به رياست ملكالشعراى بهار و با شركت فروزانفر و صادق هدايت و بسيارى ديگر.
مصاحبهگر: الهه خوشنام
چگونه شد كه شما را بعنوان يك زن شاعره در اين نخستين كنگرهى نويسندگان انتخاب كردند؟
ژاله اصفهانی: من شاید، طوری که منتقدان ایران میگفتند و میگویند، بعد از پروین اعتصامی که آنوقت نبود، اولین شاعر زن بود که دفتر اشعارش را چاپ کرده بود و ژاله اصفهانی در آنسال، یعنی دوسال پیش از کنگره مجموعه اشعارش را بنام «گلهای خودرو» در تهران چاپ کرده بود.
یعنی شرط انتخاب یک زن بعنوان یک شرکتکننده در کنگره نویسندگان داشتن یک دیوان شعر بود؟
ژاله اصفهانی: نمیتوانم این را بگویم. برای اینکه من جزو دعوتکنندگان نبودم و من نمیدانم. من دعوت شده بودم، حالا این افتخاری بود که به من داده بودند. علاوه بر من، خانم مهکامه محصصی و خانم تربیت، دکتر اختر کامور، دکتر زهرا خانلری که اینها هرکدام استادان من بودند، در هنگامیکه در مدرسه نوربخش رشته دانشگاهی میخواندم، حضور داشتند.
خانم اصفهانی، آنجور که در کتاب کنگره نویسندگان نوشته شده و خود شما در سایه سارها قبلا نوشتهاید، شادروان ملکالشعرا بهار با خواندن شعر شما در جلسه کنگره مخالفت میکند. علتش چه بود؟
ژاله اصفهانی: میدانید که ۷۸ شاعر باید شعر میخواندند و گروهی نویسنده که مثلا هر شاعری هم ۱۵ تا ۲۰ دقیقه بترتیب الفبا. وقتی به ژاله رسید، ملکالشعرا بهار گفتند چون شعر مضمون سیاسی دارد و این همخوان گنگره نویسندگان نیست، گفتند ما نوبت ژاله را میدهیم به شخص بعد که آنوقت وقتی شد که آن سهخانمی که من گفتم، استادان من، و از شاعران، آنقدر که یادم هست فریدون توللی مجلس را ترک کرد و مرا برد. دست من را گرفتند و گفتند، بعنوان اعتراض، که چرا شما به یک زن، یا تنها زن شاعر که شعر میخواند اجازه ندادید، ما مجلس را ترک میکنیم. و ما رفتیم و مجلس را ترک کردیم. روز بعد ملکالشعرا بهار صبح گفت، بله. ما نوبت ژاله را میدهیم بشرطی که یک شعر دیگر بخواند که من یک شعر دیگر خواندم.
ممکن است یک دوبیتی از آن شعرتان را لطف بکنید بخوانید که در گنکره خواندید؟
ژاله اصفهانی: من اتفاقا میخواهم دو بیت از شعری که در کنگره نخواندم را بخوانم. آن شعری که نخواندم شعر واقعا سیاسی خیلی شدید است و این اولین بار است که این شعر در رادیوها یا اصلا جایی پخش میشود، غیر از اینکه ما در سایهسارها گفتهام. و آن شعر این است: خراب گشته دلم از خرابی ایران/ فکنده منظر این ملک آتشم بر جان/ به شهر پرگل شیراز رفتم و دیدم/ ز درد چهره مردم بود چو برگ خزان/ به چشم خویش بدیدم که کودکان فقیر/ خورند هسته خرما به شهر آبادان/ در آن مکان که طلای سیاه ما شب روز/ رود به خانه بیگانگان چو آب روان/ چراغشان نبود شب به کلبه تاریک/ اگرچه مرکز نفت است خاک خوزستان/ از این مناظر غمخیز در شگفتام من/ که درد اینهمه بدبخت کی شود درمان/ چرا نباید خوشبخت باشد این ملت/ چرا نباید شاداب باشد این بوستان. این آن شعری بود که بخشیاش را خواندم و همهاش را نخواندم.
خانم اصفهانی اگر انجمن فرهنگی ایرانیان و شوروی «ووکس» پادرمیانی نمیکرد، آیا اصولا چنین گنگرهای در ایران تشکیل میشد؟
ژاله اصفهانی: خوب، از هر حیث واقعا باید اینطور میشد. اولا اتحاد جماهیر شوروی ۲ سال بعد از آن جنگ ۲۰ میلیون کشته و ۵۰ میلیون زخمی، رشد شعر و مسایل فرهنگی و هنرهای زیبایش داشت در دنیا سر بر برون میآورد و رشد میکرد و گل میداد. این از یکطرف. از آنطرف نیما یوشیج و شعر نو و آن منظومه شمسی که من نامش را گذاشتم «شاعران شعر نو / طرفداران شعر نیمایی» در آنزمان باید میشد. میدانید، زمان طلب میکرد که چنین گنگرهای درست بشود. یک موضوع دیگر هم بود، به نظر من. اگر ملک الشعرا، شاعری که به نیروی واقعا فرهنگی و نیروی شعر و دانش و تمام اطلاعاتی که او داشت در رشتههای فرهنگ و ادب و شعر، اگر یک چنین شاعری وزیر فرهنگ بود، البته که باید میشد. بعد از آن چنین وزیر فرهنگی ما دیگر نداشتیم که دومین کنگره نویسندگان تشکیل بدهد.
بعد از ۶۰ سال که از آن تاریخ میگذرد و چنین گنگرهای دیگر تشکیل نشده، آیا واقعا میشود تنها شخص وزیر فرهنگ را بانی یک چنین چیزی دانست یا اینکه مسایل دیگری هم میتواند وجود داشته باشد که بعد از ۶۰ سال هنوز این نخستین گنگره تبدیل به آخرین گنگره هم شده؟
ژاله اصفهانی: خوب من هنوز نگفتم آخرین گنگره، برای اینکه شعر زنده است، شاعرها هم زندهاند و آینده هم در پیش است. هیچ نمیتوانیم بگوییم دومیاش کی تشکیل میشود.
خوب، حالا برگردیم به خود شما. ژاله جان، شما سالهاست که در مهاجرت زندگی میکنید. در این سالهای دوری آیا شما و دیگر نویسندگان به فکر تشکیل چنین کنگرهای در خارج از کشور نیفتادهاید؟
ژاله اصفهانی: البته که به این فکر هستم. من مینویسم خیلی جاها درباره شاعرانی که نه تنها آنها ساکنان لندن یا انگلیساند. من مینویسم، دیگران هم مینویسند. همه کار میکنیم. ما هنوز نمیتوانیم. کجا باشد کنگره؟ نه، هنوز نمیتوانم بگویم که میشود. برای اینکه جمع جدایانایم ما. این مصرع شعر من است. اما به آینده امیدواریم. ما نمیتوانیم هنوز. مسایل سیاسی و اجتماعی خیلی درگیرکننده و خیلی سخت در بین ما هنوز وجود دارد. ما میخواهیم اینکار را بکنیم. امیدوارم بشود. میدانید! من نمیگویم نمیشود.