(به خاطره ی نادیا انجمن:
گلی که به دستِ شقاوتِ جَهل، پَر پَر شد!)
¤
در ثانیه های تهاجمِ وَحشت،
در آن به آنِ طغیانِ خشمِ جهالت،
در دَم دَمه های وارد آمدنِ ضَربه های تعصّب،
در لحظه لحظه های انسدادِ راهِ گریز:
آه، ای پرنده ی اسیرِ اطاعت،
اطاعتِ از قوانینِ کورِ سنّتِ اعصار؛
اطاعتِ از یک جاهل،
اطاعتِ از مجسّمه ی حماقت.
آه، ای شِکوه گرِ اسارتِ تاریخی زن؛
آه، ای سرایشِ سرودِ رهائی زن!
آن گاه که مشتِ حمق،
آن گاه که ضَربه ی جهل،
آن گاه که جهالت
راهِ گریز بر تو بسته بود:
دَغدغه ی چه داشتی؟
دَغدغه ی که داشتی؟
*
آن گاه که شکستی:
در زیرِ مشت،
در زیرِ بارانِ سیاهِ مشت،
در زیرِ « مشتِ ستمگرکه بکوبیده» دهانت،
در زیرِ خشمِ گجسته مردِ نادانت؛
ای راستای قامتِ ایستاده ی یک زن:
قلبت برای که می تپید؟
آن گاه،
آری، آن گاه:
دخترانِ درد پرورِ پیکرآزرده ،
دخترانِ نشاط از چهره هاشان رخت بر بسته:
چه می کردند؟
آه، ای پرنده ی آزادی
آه، ای نشانده در قفسِ اسارت سنتِ اعصار،
آه، ای سرایشِ فریادِ بی آوای زن؛
در زیر ضربه های مرگ،
در زیر ضربه های توحّش:
چه می کردی؟
بشنو!
بشنو: صدای گام های سبزِ باران است!
*
بشنو:
آنک، فریادِ دخترانِ درد پرورِ پیکر آزرده!
بشنو:
فریادِ دخترانِ نشاط از چهره رخت بر بسته!
بشنو:
اینک، صدایِ گام های سبزِ باران!
*
بشنو:
صدای گام های سبزِ باران است!
¤ ¤
دوشنبه 23 اَمردادماه 1385
*
[ناديا انجمن، شاعره افغان در شهر هرات در غرب افغانستان، شب شنبه، ۵ نوامبر در منزلش در اين شهر به "قتل" رسيد. مقامات امنيتی در هرات می گويند که خانم انجمن پس از آنکه از سوی همسرش مورد "لت و کوب شدید" قرار گرفت، در اثر جراحاتی که برداشته بود جان داد. ناديا انجمن که ۲۵ سال داشت، به باور بسياری از شاعران و نويسندگان افغان در غرب افغانستان، در غزلسرايی دست بالايی داشته است ( برگرفته از: بی بی سی فارسی، سعید حقیقی در هرات: نادیا انجمن در گذشت، اوای از مشت ستمگر که بکوبیده دهانم، مرگ نادیا انجمن شاعره افغان )]