«دربارهء هنر، طراحی و تاريخ بيشتر بدانيد.» اين يکی از جملاتی است که موزهء ويکتوريا و آلبرت لندن با آن به استقبال بازديدکنندگان میرود. پس از ورود به موزه که در غرب لندن و در حاشيهء خيابان کرامول (Cromwell Road) واقع است برای پيدا کردن محل آثار ايرانی يکراست به سراغ غرفهء اطلاعات میروم. متصدی با حوصله تمام ضمن آن که گالری جميل (Jameel Gallery) را روی نقشهء تالارهای تودرتوی موزه نشان میدهد، توصيه میکند تا از ديدن ديگر گالریهای آسيايیهمچون چين، ژاپن و حتی کره غافل نشوم.
وی در ادامه تاکيد میکند: «در بخش اروپايی موزه نيز گالریهای جذابی همچون رنسانس شمالی که آثار سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۷۰۰ ميلادی را در خود جای داده وجود دارد.»
او همچنين بازديد از گروه مواد و تکنيک ويکتوريا و آلبرت با زيرمجموعههايی همچون سراميک، مد، جواهر، آلات موسيقی، عکاسی و حتی نقره و پارچه را توصيه میکند. در راه گذر از تالارهای موزه نيمنگاهی نيز به کتابچهء راهنما میاندازم و تاريخچهء موزه را مطالعه میکنم. ويکتوريا و آلبرت که به اختصار V&A گفته میشد در سال ۱۸۵۲ ميلادی زير نظر وزارت علوم و هنر بريتانيا و با نام موزهء کنزينگتون جنوبی (South Kensington) تاسيس شد.
نام موزه که جميل گالری و فرش اردبيل در بخش جنوبی آن واقع شده است در سال پايانی قرن نوزدهم ميلادی ۱۸۹۹۹) به افتخار ملکه ويکتوريا و همسرش آلبرت به «ويکتوريا و آلبرت» تغيير يافت هر چند که در دههء ۱۹۸۰ نام آن به صورت «موزهء ويکتوريا و آلبرت، موزهء ملی هنر و طراحی» تغيير شکل يافت.
«سر هنری کول» نخستين رييس موزه بود که اشيايی را برای آن جمعآوری کرد. طی ساليان، مجموعههای متعددی به ويکتوريا و آلبرت اهدا شد. موزه در ابتدا به دو بخش علم و هنر اختصاص داشت. هدف از تاسيس آن افزايش آگاهی بازديدکنندگان از نمونههای پيشرفت قرون متمادی در هر دو حوزه بود.
در آن زمان اعتقاد بر اين بود که ساختار مذکور مطابق با ذوق مردم است و چرخهای مطلوب به وجود میآورد که در نهايت به سود فرهنگ و اقتصاد خواهد بود.
در سال ۱۹۱۳ ميلادی مجموعهء علمی، از موزه جدا شد و مهمترين بخش موزهء علم انگلستان را تشکيل داد.
ويکتوريا و آلبرت در مجاورت موزهء تاريخ طبيعی بريتانيا و همزادش موزهء علوم قرار دارد. اين سه در مجموع، بخشی از سايتهای فرهنگی لندن را شامل میشوند که به طور غيررسمی آنها را «آلبرتوپوليس» (Albertopolis) مینامند.
اين مجموعهها همواره مورد توجه جهانگردان و شهروندان بريتانيايی است هر چند که در روزهای پايانی هفته جمعيت بيشتری از آنها بازديد میکنند. در حال حاضر در بريتانيا تنها برای ورود به موزهء مادام توسو نياز به رزرو از طريق اينترنت يا تلفن است که دليل آن کوچکتر بودن موزه نسبت به موزههای آلبرتوپوليس و در عين حال نسبت بيشتر بازديدکننده است. گالری جميل به عنوان بخش اصلی اسلامی ويکتوريا و آلبرت شناخته میشود. اصلی از آن جهت که همواره در طول سال نمايشهای مقطعی از آثاری در زمينههای مرتبط با هر بخش به جز آنچه که از اشيای ثابت به حساب میآيند، برگزار میشود.
طراحی گالری جميل با نور ملايمی همراه است. نيم نگاهی به آثار موجود در آن نشان میدهد که بيشترشان متعلق به ايران است و در ردههای بعدی نيز اشيای ترکيهای و مصری به نمايش در آمدهاند. در ديوارههای گالری آثار مختلفی از کاشی و پارچه تا کتاب و مينياتورهای قرون گذشته با توضيحاتی مختصر ديده میشود.
در توضيح زير يک تکه کاشی آبیرنگ که در اولين ويترين قرار داده شده آمده است: «اين اثر متعلق به ايران و احتمالائ اصفهان است که بين سالهای ۱۴۵۰ تا ۱۵۰۰ ميلادی ساخته شده است. ساخت اين نوع کاشی از چين منشا گرفته و پس از حضور مغولها، در ايران نيز رواج پيدا کرده است.»
در ويترين بعدی کنار يک کوزهء آبیرنگ ايران نيز توضيح داده شده که اين اثر کوزهای صفوی از جنس سراميک است. در اين نوع آثار بيشترتصاوير انسان و حيوانات در اشکال مدور و منحنی ديده میشود. در ميان نزديک به ۲۰ و اندی ويترين ديواری گالری تنها پنج ويترين آثار ايرانی ندارند; در قفسهای ديگر تکه پارچهای ابريشمی نيز با اين توضيح جذابيت خاص آثار ايرانی گالری را دو چندان میکند: «بافتهای که بيشتر متعلق به کليسای ارتدوکس بوده است. اين پارچهء ابريشمی از آثار ايرانی به شمار میرود. پارچههای لوکس اين دوره ۱۶۵۰۰ تا۱۷۰۰ ميلادی) توسط ارامنهء اصفهان به اروپای شرقی صادر میشد. شبکهء تجاری فروش اين نوع پارچهء ايرانی در آن زمان از دريای بالتيک تا خليج بنگال گسترده بود.»
اما فضای بزرگ و شيشهای وسط تالار که به ناگاه چراغهايش خاموش شد بيشتر از همه اشيای ديواری حتی فرشهای آويزان شده توجه مرا به خود جلب کرد. اين فضا متعلق به يک فرش ايرانی است که انگليسیها آن را «اردبيل» میخوانند. اثری که در تمام کتابچههای موزه و حتی در سايت آن به عنوان يکی از اشيای منحصر به فرد ويکتوريا و آلبرت که اکنون نقش معروفترين مجموعهء هنرهای تزيينی را ايفا میکند نام برده میشود.
گالری جميل براساس اطلاعات ارايه شده توسط مديران موزه بيش از ۴۰۰ اثر خاورميانهای متعلق به صدها سال پيش را در خود جای داده است. فرش اردبيل که لقب قديمیترين فرش تاريخدار جهان را با خود يدک میکشد نگين اين مجموعه به حساب میآيد.
تابلوی نصب شده در کنار ديوار شيشهای با اين توضيح که برای حفظ رنگهای فرش اردبيل که در مرکز گالری پهن شده است چراغهای اصلی در هر يک ساعت و نيم تنها ده دقيقه روشن میشوند، فرش را اين گونه به بازديدکنندگان معرفی میکند: «فرش اردبيل يکی از بزرگترين و نفيسترين قالیهای دورهء اسلامی به شمار میآيد که زينت بخش اين گالری است. اين فرش در عين حال يک سند تاريخی مهم محسوب میشود.»
اردبيل يکی از جفت قالیهايی است که به دستور شاه طهماسب برای احترام مقبرهء جدش شيخ صفیالدين که در اردبيل واقع است بافته شد.
در يکی از انتهاهای آن تاريخ اتمام بافت ۹۴۶۶ هجری) که معادل ۱۵۴۰ ميلادی است نوشته شده همچنين نام استادکار بافت، مقصود کاشانی نيز بافته شده است.
فرش مذکور از لحاظ زيبايی و طرح قابل توجه است و در بافت آن از ده رنگ پشم با ترکيب ابريشم استفاده شده است.
رنگ زمينهء فرش ترکيب عجيبی از آبی تيره است و در هر ۱۰ سانتيمتر مربع آن ۴۹۱۴ گره ديده میشود.
به دو گردشگر فرانسوی نيز که همراه من مشغول يادداشتبرداری از توضيحات نگين ويکتوريا و آلبرت هستند میگويم من هموطن اين فرش هستم. آنها با تعجب سری تکان میدهند و از من میخواهند تا متن فارسی داخل فرش را برايشان ترجمه کنم.
به داخل فضای شيشهای که اکنون نور مستقيمی ندارد با دقت خيره میشوم و بعد از کمی تامل متن را اين چنين میخوانم:
«جز آستان توام در جهان پناهی نيست
سرا مرا جز اين در حواله گاهی نيست
عمل بنده درگاه مقصود کاشانی/ سند ۹۴۶» به فرانسويان ترجمهای تحت اللفظی از متن میگويم و آنها ضمن تشکر توضيح میدهند که ايران را به عنوان کشوری باستانی میشناسند و میگويند: «ما مشتاق هستيم به کشور شما سفر کنيم; تا ديدنیهای منحصر به فرد آن را از نزديک لمس کنيم.»
از آنها در حالی که نيمنگاهی به فرش اردبيل میاندازم و به خود به عنوان يک ايرانی میبالم خداحافظی میکنم.