اين تردد حبس و زندانی بود
که نيگذارد که جان سويی رود
اين بدين سو آن بدان سو میکشد
هر يکی گويا منم راه رشد
اين تردد عقبه راه حق است
ای خنک آن را که پايش مطلق است
بیتردد میرود در راه راست
ره نمیدانی بجو گامش کجاست
دکتر توفيق سبحانی با اين ابيات نشستی ديگر از مجموعه درس گفتارهای مولانا را آغاز کرد. وی با بيان اينکه هر کس اين ۴ بيت را دستورالعمل زندگیاش قرار دهد، تاثير اساسی بر زندگیاش خواهد داشت گفت: برخی اين ابيات را نوعی مسکن و معالج به شمار میآورند و اگر بدان عمل کنيم قطعا میتوانيم از آن سود ببريم ولو اينکه جنبه مثبتی هم نداشته باشد. دکتر سبحانی در جلسه گذشته در مورد کتاب صحبت کرده بود که به عقيده او ۵تای آنها مسلما از مولانا است. وی در ابتدای اين نشست اشاراتی به مثنوی و کليات شمس داشت: میدانيد که مدار مولویشناسی از همان آغاز بيشتر مثنوی بوده است. کليات شمس شايد به دليل اينکه امور درونی در آن مطرح بوده از زمان مولانا خيلی مورد توجه واقع نشده و تا آنجايی که من میدانم مشروحی بر کليات شمس فراهم نشده. سالها است که آقای کريم زمانی مشغول تهيه شرحی برای کليات شمس هستند و ظاهرا در مراحل پايانی کار هم قرار دارد.
به اعتقاد دکتر سبحانی مدار مولانا شناسی بيشتر حول محور مثنوی میگردد و کتابهای منثور او شهرت مثنوی را پيدا نکردهاند. وی در اين باره گفت: هيچ کتابخانهای در دنيا پيدا نمیشود که فردی به آنجا مراجعه کند و ۳، ۴ مثنوی، حتی نسخههای خطی آن موجود نباشد.
شايد تعداد مجالس سبعه به ۳۰ عدد در کتابخانههای دنيا نرسد. و يا کليات شمس هم تعدادش همين قدر محدود و معدود است. اما يک نکته مهمی وجود دارد و اينکه در اين هر پنج اثر، مولانا يک کل منسجمی را مطرح میکند. مکتوبات يکی از دنيویترين آثار جلال الدين محمد است. از اين نظر که امور دنيوی در آن مطرح میشوند. آثار منسوب به مولانا يکی فيه ما فيه است که فروزانفر آن را تصحيح کرده است و ۲۳۶ صفحه دارد و ديگری هم مکتوبات است که شامل نامههای مولاناست که بخشی از آن از بين رفته است و اکنون ۱۸۸ صفحه از آن بر جای مانده است.
اما با آنکه از مکتوبات نوشته شده که پول دهيد ديوار باغ حسامالدين فرو ريخته و آن ديوار را تعمير کنيد، به کاروان فلان کس حمله کردهاند، پولی دهيد تا متضرر نشود و ... ولی باز هم در آنها خود مولانا ديده می شود و نامههای او مثل نامههای افراد معمولی نيست.
اين مولویشناس در ادامه به ذکر توضيحاتی در مورد مثنوی و کليات شمس پرداخت: مثنوی مولوی مثل مغازه سمساری است که هر که آن را بخواند متوجه میشود که چرا به آن باران گيلان هم لقب دادهاند. اين اثر مثل قطرههای زلال و پاکی است که به رويش منتج میشود. او به سه شکل سخن گفته است. نوع اول طوری است که همگان میتوانند آن را بفهمند و درک کنند. دوم شامل مطالبی است که تنها محارم آن را درک میکنند و او در اين مرحله با تمثيلهايی سخن میگفت که آشناها و محارم قادر به درک آنند. نوع سوم گفتارهای او نيز مثل آيات و حروف رمزی قرآن نوشته شده است . بايد بدانيم که مولانا گاهی نمیتوانسته و گاهی هم نمیخواسته حرفهايی را مطرح کند.
او مثنوی و کليات شمس را دو اثر عمده منظوم مولانا دانست و گفت: گاهی گفتهاند که مثنوی راه جداگانهای دارد، کليات شمس راه ديگری. مثنوی تعليمی است و کليات شخصی. اين مسائل کاملا درست است. اما در خيلی جاها در مثنوی رد پای کليات شمس ديده میشود و در کليات شمس هم میتوان آثار مثنوی را ديد.
کليات شمس لحظهای است، يعنی میتوان گفت که شکار لحظهها است. يعنی مولانا گاهی يک رويدادی را شکار کرده و آن را در يک غزل منعکس کرده است. اما در مثنوی بمانند مجالس سبعه، مولانا قبل از آنکه مجلس را شروع کند هدفی دارد و میداند که در پايان اين مجلس را به کجا منتهی کند.
دکتر سبحانی در ادامه تصريح کرد: ای کاش معلوم میشد که مولانا کليات شمس را چگونه سروده است. برخی غزليات در يکی دو اثر مربوط به مولانا يعنی پناهالعارفين افلاکی و رساله فريدون بن احمد سپهسالار به اصطلاح شأن نزول دارند؛ که مولانا مثلا فلان غزل را کی گفته، در چه حالتی سروده، به چه مناسبتی و ... که البته شايد ۳۰ تا ۴۰ غزل را هم معلوم هست که کی و کجا سروده شده است.
سبحانی سپس به سخن دکتر عبدالکريم سروش در مورد مثنوی و کليات شمس اشاره کرد: اين دو به قول ايشان در <قصه ارباب معرفت> دو ميوه از يک درختاند و ريشه هر دو مولانا است. مثالش هم در کليات اين است: < من سرنخورم که سرگران است پاچه نخورم که استخوان است، بريان نخورم که همه زيان است من نور خورم که قوت جان است.> که در مثنوی بدين شکل است:
نيست غير نور آدم را خورش
از جز آن نور جان نيابد پرورش
زين خورشها اندک اندک بازبر
کين غذای خر بود نه آن خور
تا غذای اصل را قابل شوی
لقمههای نور را آکل شوی
عکس آن نور است کين نان نان شدست
فيض آن جان است کين جان جان شدست
چون خوری يکبار از ماکول نور
خاک ريزی بر سر تا نان و تنور
دکتر توفيق سبحانی با شور و هيجان سخن میگفت. چند بار از حاضرين پرسيد که آيا خسته شدهاند يا نه، چون به گفته خودش میتواند تا ساعتها بدون خستگی از مولانا بگويد. او در ادامه به سراغ فيه ما فيه رفت: <در آن است آنچه در آن است> يعنی بالاخره هر چه دلت بخواهد در آن هست؛ يا آنچه <بايد> در آن باشد در آن هست.
در هيچ يک از منابع کهن از جمله افلاکی و فريدون بن احمد از کتابی به نام فيه ما فيه ياد نشده است. ظاهرا اولين بار زينالعابدين شيروانی در <بستان السياحه> از فيه ما فيه نام برده است.
دکتر سبحانی تاکيد کرد: ما از مولانا خيلی به شعر توجه کردهايم و اين نه فقط در ايران بلکه در همه جا صادق است. ولی مولانا ديد ديگری دارد که لابد به آن توجه کردهايد: <مرا خويی است که نخواهم که هيچ دلی از من آزرده شود> و اين اوج انسانی اين مرد است. و يا اين عبارت: <صد بار گفتهام برای من کسی را چيزی مگوييد: به آن راضیام. آخر من تا اين حد دل دارم که اين ياران که به نزد من میآيند از بيم آنکه ملول نشوند، شعری میگويم تا به آن مشغول شوند وگرنه من از کجا شعر از کجا. وا... من از شعر بيزارم. و پيش من از اين بدتر چيزی نيست، همچنان که يکی دست در شکمبه کرده است و آن را میشمارد. (شکمبه را هی زير و رو میکند و بوی بدی از آن متصاعد میشود... ) در ولايت و قوم ما از شاعری ننگتر کاری نبود.> به اين عبارات با وجود ۴۲۰۰۰ بيت کليات شمس و ۲۶۶۷۶ بيت مثنوی معنوی توجه کنيد.
سبحانی در پايان سخنانش با اشاره به نوشتههای مرحوم بديعالزمان فروزانفر گفت: مولانا ۷۰۰۰۰ ترکيب در کليات شمس به کار برده است که اکثر آن ترکيبات از مخترعات انديشه شخص مولانا است. اين آدم بيزار از شعر، ترکيبات و تعبيراتی به کار برده است که واقعا اعجاب انگيزند و ظاهرا هيچ نکته باريکی از چشم دقيق او دور نمانده است.
وی زندگی مولانا را سراسر درس زندگی دانست و گفت: در دانشگاهها اکنون مولانا را نوعی مسکن و معالج تلقی میکنند ولی در کشور پيشرفتهای مثل انگليس جمعهها در مرکز لندن افراد و علاقهمندانی جمع میشوند و مثنوی میخوانند و از ورای خواندن آن به دنبال راهکارهای زندگی و درک بيشتر میگردند.