چهارشنبه 30 خرداد 1386

اسلحه ای به نام دوربين: گفتگوی پوريا ماهرويان با رضا دقتی، بی بی سی

رضا دقتی، عکاس صاحب نام ايرانی که سالهاست مقيم فرانسه است، يکی از شناخته شده ترين عکاس-خبرنگاران جهان است که بسياری از سالهای عمرش را يا در صحنه های جنگ گذارنده و يا به آموزش کودکان در کشورهای در حال توسعه پرداخته است.

بيش از ۲۰ سال است که رضا (نامی که در خارج از ايران به آن معروف است) به افغاستان رفت و آمد می کند و کودکان افغان را آموزش می دهد. او بنياد آينه را با هدف معرفی و ارتقای آثار عکاسی کودکان و نوجوانان افغان پايه گذاشت.

چندی پيش در ادامه اين پروژه چندين ساله، رضا که از عکاسان موسسه نشنال جئوگرافيک است با همکاری سه عکاس ديگر اين موسسه، دهها کودک رواندايی و کنگويی را که در اردوگاههای پناهدگان در اوگاندا در شرايط سختی زندگی می کنند، آموزش عکاسی داده است.

نتيجه اين کار نمايشگاهی است از عکسهای اين کودکان با عنوان "از نگاه کودکان" که با همت بنياد خيريه "گروه بين المللی پزشکی" در لندن برپا شده است.

با او که برای افتتاح نمايشگاه در لندن بود، درباره تدريس عکاسی به کودکان پناهنده گفتگو کرديم.

پوريا ماهرويان: نزديک به بيست و پنج ساله که شما به کودکان آموزش عکاسی می دهيد. پروژه از نگاه کودکان در اوگاندا هم آيا بخشی از اين طرح چندين ساله است؟

رضا دقتی: کاری که ما در اوگاندا انجام داديم. ادامه برنامه هايی است که از بيست و پنج سال پيش من شروع کردم که ياد دادن عکاسی يا به نوعی استفاده از تمام ابزار تصويری برای کودکان و نوجوانان است و کار اوگاندا هم جزو همين برنامه است.

چه شد که موسسه ای مانند نشنال جئوگرافيک از اين طرح حمايت کرد؟ آيا بخشی از طرح های موئسسه آينه بود يا خود نشنال جئوگرافيک پا پيش گذاشت؟

از شش سال پيش مسئله آينه را به نشنال جئوگرافيک پيشنهاد می کردم. هدف عمده اين بود که ياد دادن عکاسی، خبرنگاری و فيلمبرداری برای مردم محلی يکی از وظايف ماست.

همانطور که من آينه را در افغانستان شروع کردم. نشنال جئوگرافيک در آمريکا برای بچه های محله های فقيرنشين شهرهای بزرگ آمريکا کلاسهايی آموزش عکاسی برگزار می کرد به نام "فوتو کمپ" يا اردوگاه عکاسی. پس از پنج شش سال در جلسه ای من پيشنهاد کردم که حالا بايد مسئله را بين المللی کرد.

تصميم بر اين شد که هدف اصلی صرفا آموزش عکاسی به کودکان نباشد، بلکه با حمايت موسسه های خيريه بتوانيم نتيجه کار آنها را نمايش دهيم و در واقع اين موسسه ها از اين عکسها برای تبليغات خود استفاده کنند و بتوانند با نمايش آنها کمک مالی دريافت کنند.

در خصوص طرح اردوگاه های پناهندگی اوگاندا "گروه بين المللی پزشکی" که يکی بزرگترين موسسات خيريه است و در خصوص مسائل بهداشتی در کشورهای فقير به ويژه در اردوگاه های پناهندگی بسيار فعال است، به کمک آمد.

روش کار با کودکانی که خيلی از آنها حتی سواد هم ندارند چگونه است؛ بسياری از آنها حتی لباس کافی برای پوشيدن ندارد. بدون اينکه چيزی درباره عکس بدانند؛ يک دفعه يک دوربين حرفه ای بدست می گيرند. چطور به عکاسی علاقمند می شوند؟

بهترين جواب اين است که دفعه بعد که من می روم شما بايد خودتان بياييد و ببينيد که اصلا کار چگونه است. من گفتم بيست و پنج شش سالی است که در کنار کار عکاسی خبری خودم و کارهای ديگر، اين تدريس را هم ادامه می دهم.

چيز خاصی نمی توانم به آنها بگويم به غير از اينکه اولا اين بچه ها وقتی که از خانه و مملکتشان کنده شدند و در اردوگاه پناهندگان زندگی می کنند بگويم که شما با ياد گرفتن اين ابزار می توانيد حرف دلتان را بزنيد و چيزی را که می خواهيد مردم دنيا از وضعيت شما و از دل شما بفهمند به آنها نشان دهيد.

انگيزه ديگر اينکه که آنها بعدا می توانند [با يادگيری عکاسی] کار پيدا بکنند. الان در آن کشورها شما اگر يک ذره عکاسی بلد باشيد بعدا می توانيد يک کاری پيدا کنيد؛ برای خودتان مغازه ای بگيريد و شروع کنيد عکس مردم را گرفتن و زندگی تان را بچرخانيد.

در کنار اينها، عامل ديگری که وجود دارد انگيزه و اشتهای مردم اين کشورها به يادگيری است. بيشتر کار تدريس من در کشورهای فقير است و اکثرا به کسانی آموزش می دهم که واقعا نه تحصيلاتی دارند و نه دانشجوی جايی هستند.

در صورتی که وقتی در دانشگاه های اروپا و آمريکا درس می دهم، با دانشجوهايی کار می کنم که سالها تحصيل کرده و درس خوانده اند. اما برای خودم جالب است وقتی می بينم که نتيجه اکثرا اين است که آدم هايی که در کشورهای فقير و در حال توسعه کار و زندگی می کنند، خيلی زودتر و عميقتر ياد می گيرند.

جدا از مسائل تکنيکی، نگاهی است که اين بچه ها دارند خيلی از اين عکسها را گويی عکاسان حرفه ای انداخته اند؛ کسانی که سالها کار کرده اند. اين نگاه از کجا آمده شما آموزش داديد يا خودشان ياد گرفتند. اصولا نگاه در عکاسی قابل تدريس کرد؟

نگاه را نمی شود تدريس کرد درست مثل اين است که يک دانشجوی ادبيات سالها درس بخواند و خيلی از استادهای او هم از بهترين نويسنده ها شاعرها باشند. اما دليل نمی شود که اين آدم شاعر بشود. نگاه در عکاسی يا هنر، آنی است که حافظ می گويد "غلام همت آنم که آنی دارد".

به نظر من اين نگاه از آنجا می آيد که آدم درد دارد، مسئله دارد، آدم حرف دارد برای زدن. آدم دنبال چيزی می گردد. آن چيز، غوغايی است که در درونش وجود دارد و می خواهد آن را بيان کند.

واقعا تا اين غوغا نباشد، آدم نمی تواند نگاه داشته باشد. چه عکاس باشد، چه شاعر و فيلمساز باشد و يا اين بچه ها.

اولين چيزی که من بهشان گفتم حتی قبل از اينکه تکنيک يادشان دهم اين بود که من می خواهم چيزی به شما بدم که بتوانيد حرف دلتان را بزنيد و اين را خيلی خوب فهميدند. اين بچه های سيزده چهارده ساله در زندگی شان دشواری ها ديده اند، شاهد قتل نزديکان شان بودند. خوب اينها متاسفانه ديگر سيزده چهارده ساله نيستند از خيلی آدمهای شصت هفتاد ساله ما عميق تر دنيا و زندگی را می شناسند.

من کتابهای عکاسی خودم را برده بودم. اين بچه ها شايد تا پيش از آن تنها عکسهايی که در زندگی شان ديده بودند، عکس هايی بود که در جعبه های بيسکويت است. چون نه روزنامه و مجله ديده اند نه تلويزيون دارند. تنها عکس هايی که ديده بودند، عکس پاسپورت يا عکس سياه و سفيد کارت شناسايی پدر و مادرشان بوده يا عکسهايی که برای تبليغات استفاده می شود.

در ميان اين کتابها مجله پرواز بود که برای کودکان افغانستان چاپ می کنيم، با اينکه به زبان دری است ولی خيلی مصور است. هم عکس دارد و هم نقاشی و طراحی.

جالب اين بود که اينها به شدت مجذوب اين عکس ها می شدند و بالای هر کدام از اين عکس مدتها می ايستادند و با هم صحبت می کردند. وقتی نظرشان را درباره عکسها می پرسيدم، دقيق عکسها را توضيح می دادند.

برای مثال عکسی بود که من در روآندا گرفته بودم. تصوير کودکی است که نشسته و چمباتمه زده روی زمين و سرش هم گذاشته است روی زانويش. در عکس تنها چيزی که ديده می شود پس سر يا بالای فرق سرش است. ولی خوب من داستان کودک را می دانستم. وقتی نظر بچه ها را درباره موضوع عکس پرسيدم همه گفتند اين پسر بچه يتيم است و پدر و مادرش را از دست داده است. و واقعيت هم همين بود.

وقتی پرسيدم از کجا فهميديد گفتند که فقط از اين حالتی که اين زانوهايش را بغل کرده است.

يک درد مشترک است در واقع.

بله درد مشترک. از اين جاست که نگاه اينها زاده شده است. همانطور که گفتيد اين بچه ها عکس هايی گرفته اند که خيلی از عکاسان حرفه ای آرزوی شان اين است که يک چنين عکسی گرفته باشند.

يک اصطلاحی که شما در شرح کارتان هميشه بکار می بريد اين است که می گوييد دوربين اسلحه من است، يا من از دوربين به عنوان سلاح استفاده می کنم. دوربين چگونه می تواند اسلحه باشد؟

اسلحه ابزاری است که برای جنگيدن يا دفاع کردن استفاده می شود. کاری که من دارم می کنم با عکاسی، در واقع نوعی جنگ است. اما با جنگ و بر عليه آن می جنگم. بر عليه جنگ می جنگم. من از دوربينم به عنوان وسيله ای بر عليه بی عدالتی اجتماعی استفاده می کنم. بر عليه کسانی که جلوی آزادی را می گيرند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

شايد در طی بيست و پنج سال گذشته بيست سال از عمر من در صحنه های جنگ گذشته باشد. شايد هيچ نظامی در دنيا به اندازه من جنگ و صحنه جنگ نديده باشد. کار من عمدتا اين است که به نوعی، بيزاری از جنگ را به مردم نشان دهم. بيزاری از جنگ را بهشان القاء کنم؛ بيزاری از اين همه کشتار وحشيانه کودکان و زنان که در جنگ اتفاق می افتد.

آنهايی که جنگ برپا می کنند سردمداران دنيا هستند. حکومتهای بزرگی که اقتصاد دنيا را می چرخانند. تجارت جنگ شايد پرسودترين تجارت دنيا باشد.

طبيعی است وقتی شما بر عليه اين جنگ می جنگيد، آنها هم زياد روی خوشی با شما ندارند.

وقتی که به عنوان خبرنگار آن هم در حدی که من کار می کنم اينها را عيان می کنم به هر حال به نوعی رو در روی آنها قرار می گيرم و وقتی رو در رو قرار می گيری با آنها هم جنگی پيدا می کنيد. آنها هم می خواهند که شما را از بين ببرند يا به شما اجازه ندهند که حرفتان را بزنيد يا عکسهايتان را چاپ کنيد. سانسورتان می کنند و اگر بتوانند سرتان را زير آب می کنند.

امروز داستان کلی خبرنگاری و کار آزاد مطبوعاتی کردن واقعا جنگيدن است.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/33488

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اسلحه ای به نام دوربين: گفتگوی پوريا ماهرويان با رضا دقتی، بی بی سی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016