سه شنبه 5 تير 1386

جشن شاداب ِ شادی سالار ِ تيرگان، شادمان باد! احمد پناهنده

اين مقاله را تقديم می کنم به دوست و استاد ِ دانشمندم آقای دکتر تورج پارسی، که از ايشان بسيار آموختم.

آب گويد من فرزند ِ لاله کويم ( آب می گويد من فرزند ِ کوه ِ لاله هستم )
يکسر به دريا بندم و صد سر بکويم ( يکسرم به دريا وصل است و صد سرم به کوه ها )
هزارته سيه سنگونه سره يکساله شويم ( هزاران سنگهای سياه را در مدت يکسال می شويم )
سرگذشت يکساله خوا امشو بگويم ( ولی امشب می خواهم سرگذشت يکساله را تعريف کنم )

تيرگان
آبريزگان
و يا
آبريزان است
تيرگان
جشنی شاداب، از ستايش ِ آب است
آب
مظهر ِ حيات
و حيات
يعنی
آب
تابستان از پس ِ غنچه ی بهار می شکفد و عطر ِ معطر ِ گلباران ِ گلستان ِ گندم زار را در ديده و دل، گلاب افشان می کند.
دشت و دمن و کوه و چمن را، سبز چون نارنج، در باغ ِ تورنج چلچراغ می آويزد
جويبارها را نسيم افشان، با زلاليت ِ آينه گون ِ آبش، بر چهره ها طراوت می فروشد
رودها را آرام و رام، با بستر ِ نشاط انگيزش، بر روی ِ عاشقان، پنجره می گشايد و آب ونسيم را فروتنانه بخشش گر است
دريا را آبی و زلال، در گرمای تير، به هم می آميزد و خنکی ِ خوشنواز را در تن ِ گرما زده گان فرو می دمد
جنگل را معطر و سبز، سپر ِ برکه ها و نهرها می کند تا در مقابل آفتاب ِ سوزنده ی تيرماه، زندگی سبزه ها و بوته ها وگلها را طراوت ببخشد
درختان را پر بر، در ازدحام برگها از شاخه ها، گوشوار آويزان است
تابستان فصل چلچله هاست
فصل آواز ِ زلزله* هاست
فصل درياست
و
همآغوشی با آب
آه ه ه
آب
در دوران ِ شباب
در زير ِ چراغ ِ مهتاب
با نسميت
عاشقان را
عاشقانه
می کردی خواب
و
مستی ِ شب ِ شراب ِ ارغوانرا
در جان ِ جانان
ناب
و
بی قراران را
بی تاب
هنوز شادمانی ِ جشن ِ سرخ ِ آتش و چرخ زنان و هلهله کنان به دور ِ شراره های ِ ظلمت سوز ِ شب ِ چهارشنبه سوری را در کام ِ جان داشتيم که شادی و نشاط ِ نوروز، در هر سرايی، آواز ِ سبز ِ نوبر ِ بهار را در ديده و دل ترنّم کرد و جهان ِ ايرانيان را رقصان و پايکوبان، بر بام ِ خانه ها، در گوش ِ عاشقان زمزمه کرد.
در حال و هوای ِ نوروز ِ شادمان بوديم که تولد پيامبر ِ خرد، آشو زرتشت را در سراسر ِ پهن دشت ِ بی کران سرای ِ ايرانزمين، گل پاشيديم و چلچراغ آويختيم و گلاب افشان کرديم.
شاداب و شادمان در هياهوی ِ نشاط انگيز ِ بهار، با پای ِ سر به کوه و جويبار، آغوش گشوديم و سفره در دشت و صحرا گسترديم و در لازاران، همسايه شقايق زاران شديم .
بوی ِ برنجزاران را در چای زاران، در جان فروداديم و با آواز ِ پرندگان، چون کبوتری گردن فراز، در چمن زاران با يار و دلدار، جشن ِ معطر ِ شاداب ِ سيزده بدر را، بدری جانانه کرديم.
لذت ِ شادمانی ِ جشن ِ سبز ِ بدر را در جان و خردمان حمل می کنيم که پختگی آن را در جشنی سزاوارتر و شاداب تر، در گرمی ِ تير ماه، جان و جهانمان را آبريزان کنيم.
آری:
يکی از آئين های بسيار با شکوه و پر طراوت ِ کهن ايرانی، برپا داشتن جشن ِ شاداب و شادمان ِ آبريزان، آبريزگان يا تيرگان است.
در اين مختصر کوشش می کنيم تا اين جشن را از منظر تاريخی، نجومی و اجتماعی در حد توان و سواد برسی کنيم.

پيشينه تاريخی:

در يشت ها آمده است:
دومين گاهنبار از شش گاهنبار، در روز ۱۵ تير ماه واقع می شود و در اين روز، آب به وجود آمده است.

در اسطورها و افسانه ها، پيدايش ِ اين جشن را به پيروزی آب و زندگی بر خشکسالی و مردگی و يا پيروزی " تيشتر " ستاره و ايزد باران بر " آپوش " سنبل مرگ و خشکسالی نسبت می دهند.
آمده است که " تيشتر " ستاره باران برای آبياری زمين ونباتات به دريای فراخ ِ کرت رفت تا آب برگيرد و به آسمان بَرَد و به شکل باران بر زمين بباراند. اما در بين راه " آپوش " ديو خشکسالی سد ِ راهش می شود تا نگذارد آب به زمين برساند.
سه شبانه روز بين اين دو جنگ در می گيرد که عاقبت " تيشتر " شکست می خورد و ديو خشکسالی و مرگ حاکم می شود. " تيشتر "، دردمند و افسرده شکايت به هرمز می برد که کمکش کند تا جهان را به زندگی و سرسبزی برگرداند.
اينبار " تيشتر " به ياری هرمز، بار ديگر به دريای کرت می رود و پس از برداشتن آب به سوی آسمان پروازمی کند. اما در بين راه دوباره با " آپوش " در گير می شود ولی در اين نبرد " تيشتر " پيروز می شود و آب را به آسمان می بَرَد و زندگی و سرسبزی و شادابی را به جهان بر می گرداند.

همچنين در فرهنگ ايرانی چنين می خوانيم:
آبريزگان نام جشنی است باستانی که نياکانمان در روز سيزدهم تير ماه يعنی روز تير از ماه تير بر پا می داشتند و در اين جشن، آب بر يکديگر می پاشيدند و می گويند:
" در زمان فيروز، جدّ ِ انوشيروان، خشکسالی شد و شاه و مردم در اين روز دست به دعا برداشتند و باران آمد و مردم به شادی، آب و گلاب به يکديگر می پاشيدند و از اين روآن را آبريزان و يا آب تيرگان نيز ميگويند و بنا به روايت ابوريحان، منشاء اين جشن به زمان جمشيد می رسد. در اين زمان جانوران و آدميان آنقدر زياد شدند که ديگر جايی برای زنده ماندن باقی نماند. خداوند زمين را سه برابر فراخ تر گردانيد و فرمود مردم غسل کنند تا از گناهان پاک شوند و از آن زمان جشن آبريزگان به يادگار ماند."
اما پيدايش تاريخی اين جشن را سوای افسانه ها، در دروران پادشاهی منوچهر، نوه ايرج، پسر کوچک فريدون شاه از پادشاهان پيشدادی، می توان سراغ گرفت.
همانگونه که تاريخ باستان و شاهنامه فردوسی گواهی می دهند:
فريدون سه پسر داشت که نامشان ايرج، سلم و تور بود و در پايان عمرش، سرزمين وسيع قلمرو خود را بين آنها تقسيم کرد. بطوری که سرزمين ايران را به ايرج، روم را به سلم و توران را به تور بخشيد.سلم با برادر بزرگش تور، بر برادر کوچکتر حسد می برند و او را با نيرنگ می کشند تا بلکه سرزمين ايران را بدست آورند اما فريدون، از پس اين مرگ جانگداز ِ فرزند، ايران را به نوه ايرج، منوچهر بخشيد.
در جنگی بين منوچهر و افراسياب، منوچهر در مازندران به محاصره افراسياب در می آيد که پس از چند روز مقاومت، سرانجام نمايندگانی جهت صلح نزد افراسياب می فرستد و قرار بر اين می گذارند که برای تعيين مرز ايران و توران از سپاه ايران تيراندازی برگزيده شود تا با انداختن تير از کمان، هر جا که تير فرود آيد، آنجا مرز ايران و توران گردد.
آرش قهرمان اسطوره ای ِ سپاه ايران که در تيراندازی و قدرت ِ بازو، شهره بود؛ جهت اين کار انتخاب شد و برای انداختن تير، کوه البرز را بالا رفت و از بالای کوه با تمامی جان وتوان و خرد خود، زه کمان را کشيد و تير را پرتاب کرد. بطوری که اين تير تا نيمروز در راه بود و عاقبت در کنار رود جيحون بر تنه ی درخت ِ گردويی دوخت شد و آن نقطه مرز ايران و توران گرديد.
اما آرش از پس ِ اين کار سترگ، در راه ايران ِ جانش، جان بداد و پودر گشت.
همچنين پيدايش اين روز را چنين گزارش کرده اند:
".... چون کيخسرو از جنگ با افراسياب برگشت در اين روز ( تيرگان ) به ناحيه ساوه عبور نمود و به کوهی که به ساوه مشرف بود بالا رفت و تـنها خود او، بدون هيچيک از لشکريان به چشمه ای وارد شد و فرشته ای را ديد، در دم مدهوش شد. ولی اين کار با رسيدن بـیـژن، پسر گودرز مصادف شد و قدری از آب چشمه بر روی کيخسرو ريخت (...) و رسم اغتسال و شست و شوی به اين آب و ديگر آبهای چشمه سارها باقی و پايدار ماند، از راه تبرک. و اهل آمل در اين روز به دريای خزر می روند و همه روز را آب بازی می کنند ..."

و ابوريحان بيرونی در التفهيم آورده است :
... بدين جهت تيرگان گفتـند، که آرش تير انداخت از بهر صلح منوچهر که با افراسياب ترکی کرده است، بر تير پرتابی از مملکت؛ و آن تير گفـتـند : او از کوه های طبرستان بکشيد تا بر سوی تخارستان. ابوريحان همچنين در آثار الباقيه، پيدايش جشن تيرگان را چنين نقل کرده است؛ " ... تيراندازی آرش برای مرز ايران و توران بود که : ... کمان را تا بنا گوش خود کشيد و خود پاره پاره شد. و تير از کوه رويان به اقصای خراسان که ميان فرغانه و تخارستان است، به درخت گردوی بزرگی فرود آمد به مسافت هزار فرسنگ و مردم آن روز را عيد گرفـتـند (...) و چون در وقت محاصره کار بر منوچهر و ايرانيان سخت و دشوار شده بود، بقسمی که ديگر به آرد کردن گندم و پختن نان نمی رسيدند، گندم و ميوه کال می پخـتـند. بدين جهت شکستن ظرفها و پختن ميوه کال و گندم در اين روز رسم شد...."


از نظر نجومی:
از نظر نجومی تيرگان در مقابل ديگان قراردارد. بطوری که اگر در ديگان، خورشيد در دورترين نقطه جنوبی از استوا قرار می گيرد و شب و تاريکی در بلندای زمان خود بر نور فرمانروا هستند، اما در تيرگان خورشيد در دورترين نقطه شمالی از استوا قرار می گيرد و روز و نور در درازای طول زمانشان، ميدان دار و پادشاه هستند. در تيرگان روز به بلندترين قد و قامت خود رشد می کند و شب را هر چه بيشتر از هستی و بودن ِ خود دور می نمايد.
امروز بر خلاف گذشته، جشن تيرگان در روز ۱۰ تيرماه برگزار می شود. اما در گذشته ی دور، نياکنمان اين جشن را در روز ۱۳ تير ماه بر گزار می کردند. دليل اين اختلاف ِ زمان ِ برگزاری جشن اين است که در زمان باستان، هرماه ۳۰ روز بوده است اما به دليل تغييراتی که در تقويم ِ سال شمار ايرانی بوجود آمده است، شش ماه اول سال، هر ماهش ۳۱ روز رقم خورده است که مطابق با سال شمار قديم، جشن تيرگان سه روز جلوتر، يعنی در دهم تير ماه برگزار می شود.

از نظر اجتماعی:
در اين روز مردم و بويژه زرتشتيان، اين پاسداران ِ سنن و اعياد ِ پاک گذشته، پس از به جای آوردن مراسم ِ جشن ونيايش ِ اهورامزدا، افراد هر خانواده و فاميل در خانه فاميل ِ بزرگتر جمع می شوند. بچه ها به هم آب می پاشند و نامزدها برای هم هديه می برند. بزرگان هم از داخل کوزه ای که نام های افراد از قبل در آن ريخته شده بود، بوسيله کودکی بيرون آورده می شود و در اين هنگام شخص خوش صدايی از روی کتاب ِ حافظ و يا کتب ديگری فال می گيرد.
خوردن آجيل و خواندن سرود همراه با پايکوبی و دست افشانی از لحظات ِ پرشور ِ شادمان و شاداب اين جشن است که با آب ريختن در اوج تکان دادن بدن بر يکديگر، جلوه هايی از نشاط و نسيم ِ زندگی بخش را در جان و دل ِ جمع شدگان در آن جشن می نشاند.
حال مايل هستم برای شادمانی ِ همه شادی سالاران ِ ايرانزمين، شما را به جايی ببرم که اين قلم از آن سامان به اين ديار ِ غريب پرت شده است.
آری:
اين جشن ِ سزاوار و شاداب، در گيلان ِ جان ِ همه گيله زنان و گيله مردان تا دوره صفويه بويژه در زمان پادشاهی شاه عباس، با شکوه هر چه تمامتر در کنار دريا برگزار می شده است. بطوريکه در اين روز هزاران نفر از کوچک و بزرگ بساط عيش و نوش را جمع می کردند و با ساز و نقاره به سمت دريای لنگرود و رودسر راه می افتادند. بعد از برگزاری مراسم ِ نيايش و آداب جشن، لحظات ِ پر شور و طراوت ِ آب پاشيدن به يکديگر، در هلهله و غريو شادمانی ِ شادی سالاران، در زلالی آب دريا، همراه با گرمای خورشيد ِ تير ماه، فرا می رسيد و عاشقان ِ آب و نسيم، رقصان و پايکوبان، مهمان آب دريا می شدند و تنشان را در جان دريا فرو می بردند و گرمای تير را در خنکی ِ آب می شستند و چون صدف، شاداب می شدند.
بطوريکه اسکندر بيک ترکمان، وقايع نگار ِ شاه عباس می نويسد:
" رسم مردم گيلان است که در ايام ( خمسه مسترقه ) هر سال که به حساب اهل تنجيم ِ آن مُلک، بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده اند و در ميان ِ اهل عجم " روز آب پاشان " است، بزرگ و کوچک و مذکّر و مؤنث به کنار دريا آمده و در آن ( پنج روز ) به سور و سرور می پردازند و همگی از لباس تکليف ( يعنی لباس رسمی ) عريان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب در آمده با يکديگر آب بازی کرده، بدين طرب و خرمی می گذرانند و الحق تماشای غريبی است ..."
هر چند اين جشن دلربا و شاداب، در دوره جوانی ما، از يادها گم شده بود اما رسم آب بازی و آب پاشی همچنان، در ماه تير متداول بوده و جلوه می فروخت.
چمخاله اين جايگاه ِ ايام ِ شادی سالار ِ دوران ِ شباب، دوران همآغوشی با آب بود و آب بر چهره وتن، غنچه ی جوان ِ عاشقان ِ بی قرار را شکفته می کرد. آنجا که تن جوانمان، در آفتاب ِ تبر ماه، گرما می گرفت و عطش را در جانمان به فرياد می کشيد، اين آب بود و چاه که به دادمان می رسيد. سطل ها يکی پس از ديگری پر می شد و در ضيافتی از جشن آب پاشان، آب را بر روی يکديگر می ريختيم و خنکی ِ نسيمگون ِ آب را در جانمان فرو می مکيديم.
اما افسوس و هزاران دريغ و درد، امروز در اين دوران ِ فسون و جنون، سياه پوشان و ماتم سالاران و عزا باوران ِ خرافه دوست، نه اينکه شادی و شادمانی را بر عاشقان ِ زندگی شاداب، به ناله و لابه و گريه تبديل کردند بلکه دريا را ديوار بر سرش هموار کردند و زن و مرد را از هم جدا نمودند تا آن هلهله و شادی و غريو جشن را، در گريه دريا، از چشمان ِ عاشقان خون جاری کنند.
حال با هم کتاب پر بار ِ عاشق ِ گيل وديلم، محمود پاينده لنگرودی را ورق می زنيم و با او به گيلان ِ جانمان می رويم تا ببينيم همزبانان گيل و ديلم، اين جشن را چگونه برگزار می کردند:

محمود پاينده لنگرودی در کتاب " آئين ها و باورداشتهای گيل و ديلم "می نويسد:

" ...ودر (واژه نامه طبری )نوشته آقای دکتر صادق کيا-درباره گاهشماری و جشن های طبری چنين آمده است:
[ازجشن های باستانی که دراين گاهشماری باز مانده ،پس از جشن نوروز ازهمه نامی تر ،تيرما سينزه(سيزده تيرماه)است.واين همان جشن تيرگان يا آبريزگان و آبريزان است که در روز تير(سيزدهم) از ماه تير درسراسر ايران گرفته می شد.نام ديگر اين جشن در شرح بيست باب ملا مظفر،نوروز طبری ياد شده]
..اما عبدالرحمن عمادی در سومين کنگره تحقيقات ايرانی زير عنوان "واژه هايی از گاهشماری کهن ديلمی "می نويسد:«ماه چهارم : تير است .روز سيزدهم آن را که بسيار گرامی است،تيرما سين زه گويند و در آن مراسمی برپا کنند و سرودهايی می خوانند که در ستايش آب و اسب و ايزد مهر است."ص۱۴۲

آيين تير ما سينزه

" در گاهشماری ديلمی ،تير ماtir ma تير ماه ديلمی ،مقارن با آبانماه خورشيدی است .کوه نشينان در ستايش از آب ، آيين دل انگيزی دارند.شب سيزدهم تير ماه ديلمی ، فرزند اول يک خانواده با فرزند آخر يک خانوادۀ ديگر –دختر يا پسر يک آبادی که باهم آشنای ديرينه اند-با همديگر حرف نمی زنند وبه پای يک چشمه ميروند ويک [قابدون qabdon= ظرف مسی استوانه ای و دسته دار] آب برمی دارند و روی طاقچه اطاق خانه ای که بايد مردم، آن جا جمع شوند و مراسم تيرما سينزه را برگزار کنند ، ميگذارند.(به روايت ديگر ، هنگام برگشتن، بچه بزرگتر بچه کوچکتر را «کول.ا.گيرهkul .a.gira»= به دوش می کشد و به خانه می آورد.)
غروب روز سينزدهم - شب چهاردهم - همۀ کسانی که در جشن شرکت می کنند ، در خانه ای که «آب قابدون »در آنجاست جمع می شوند و نيت می کنند و چيزی از قبيل : انگشتر ، دکمه ، گردن بند و...را در آن ظرف آب می اندازند. ظرف را وسط اطاق می نهند و خود حلقه وار می نشينند.
رباعی خون rabbaai xon = رباعی خوان = طبری خون tabari xon = طبری خوان حاضر می شود
کودک خردسالی که نمی داند اشياء داخل ظرف ِ آب از آن چه کسی است، در ظرف آب دست می کند ويکی از آن ها را بيرون می آورد و به حاضرين نشان می دهد - صاحبش آن را ميشناسد- در اين هنگام رباعی خوان مشغول خواندن شعرهای خاص تيرما سينزه است.صاحب آن انگشتری يا گوشوار و... از بافت کلام رباعی می فهمد که مرادش برآورده می شود يا نه؟

رباعی خوان به تعداد افراد شرکت کننده در اين جشن رباعی می خواند و اين رباعی ها که وزن و آهنگ خاصی غير از «لاحول ولا قوه الا بالله » ندارند منسوب به امير پازواری ،شاعر و عارف دلسوختۀ مازندران است که «آهنگ اميری »آن بسيار معروف می باشد. (البته در مناطق کوه نشين جنوب شرقی گيلان علاوه بر اشعار امير پازواری ، اشعار ديگری نيز خوانده می شود که ساختار کاملا گالشی گيلان را دارد ( ."


" در پاره ای از آبادی های ديلمستان، همانند ِ اشکور ... و ... جشن ِ ( تير ما سينزه ) با ويژگيهای دلپذير ِ ديگری همراه است:
سفره ای از انواع ِ خوردنی های ِ زمان می چينند و در آن شب، سيزده گونه خوردنی، می خورند. بر و بچه های ِ آبادی که با همگان آشنايی ديرينه دارند، شوش يا ترکه يا چوب ِ باريکی را بنام ( لال ِ شوش ) به دست می گيرند و وارد اطاق های ِ خانه ها می شوند و بی آنکه سخنی بگويند ( لال لالکی ) به خواب فرو رفتگان، چند ترکه يا شوش می زنند و آنان را بيدار می کنند تا شرکت در برگزاری ِ آئين ِ تير ماه سيزده را از ياد نبرند. آنگاه جوانان، با شور ِ بی پايان، بر فراز ِ بام ها می روند و از ( روزن بام يا لوجون )، دستکش ( دس جوروف يا جوراب ِ دست ) و ... به پائين می آويزند و خدايان خانه، انواع خوردنی ها را در آن می ريزند و آن آشنايان ِ ناشناس، به بالای ِ بام می کشند.
گاهی نيز به نشانه مطايبه و شوخ طبعی، زغال و ديگر چيزهای ِ خنده آور، در دستکش يا جوراب می گذارند.
اين شادمانی ها تا ديرگاه ِ شب ِ تيرماه سيزده يا سيزدهم تير ماه ِ ديلمی، ادامه می يابد."



نمونه هايی از اشعار طبره خوانی يا طبری خوانی گالشی:

(۱)

می جونه دوستی /
گوسن ورا پوسّه کولا چی خوبه/مو بز وچه پوسّه کلا دارم
يار /دوره راه چی خوبه / مو می بره /بون /دارم
می ديل خانه /هف روزو هف شو/عروسی / بدارم
دس/بياردم/به جيف/بدی م/ديناری/ندارم/للی...

برگردان فارسی:

دوست عزيزم/کلاه پشمی از پوست برۀ گوسفند چقدر خوب است که آدم داشته باشد، من ، کلاه از پوست بچۀ بز دارم ..
اگر يار دلدار آدم از ولايات دور دست باشد/بسيار ارزشمند است ولی ای دريغ/ يار ِمن از دختران همسايه است
دلم ميخواهد که به رسم ديلميان و خوانيين "هفت شبانه روز مجلس عروسی برپا کنم"
ولی ای دريغ/دست به جيب که شدم ديدم که پولی در بساط ندارم...

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

(۲)

" تير ما " بگوته: می سينزه چره سنگينه؟
هر که آب ويگيته، خوشته مآره اولينه

انگشتره طلا، فيروزه و َ نی نگينه
بهشته قربان، چه جای نازنينه

برگردان فارسی:
تيرماه گفت، سيزده ی من چرا سنگين است؟
هر کس آب برداشت، اولين فرزند مادرش است

انگشتری طلا، فيروزه، نگين آن است
بهشت را قربان، چه جای ِ نازنينی است

(۳)

ميان ِ دريا، گل بَد ئَم خالَ بَبيه
بلبول بَنشينه، شصت وچهار بَبيه

تاسه آب بريختم، زلال بَبيه
می دوست بخوره، دشمن لال بَبيه

برگردان فارسی:

ميان دريا، درخت کاشتم، سرسبز شود
بلبل بنشيند، شصت وچهار تا شود

در تاس ( ظرف مسی ) آب ريختم زلال شود
دوستم بخورد، دشمن لال شود

(۴)

تنی دوری، مره دور بساته
تنی دوری، می جانه، تَندُور بساته

چشم اشک و دامن ِ شور بساته
نامرده فلک، می منزله دور بساته

برگردان فارسی:

دوری تو، مرا دور کرده است
دوری تو، جانم را چون تنور ساخته است

چشمانم را اشک آلود و دامنم را شور ساخته است
فلک نامرد، منزلم را دور ساخته است

شاد و شاداب و شادمان باشيد!

* زلزله در لهجه و يا زبان مردم لنگرود نام جير جيرکی است که تابستانها در هوای گرم روی شاخه درختان بويژه شاخه لطيف توت می نشيند و از بهار و زيبايی طبيعت در تابستان ساعتها بدون وقفه در دستگاهی مخصوص می سرايد. لحظات ِ شور انگيز اين نوای ِ خوش آهنگ زمانی است که چندين زلزله، سمفونی وار بنوازند و بسرايند.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/33579

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جشن شاداب ِ شادی سالار ِ تيرگان، شادمان باد! احمد پناهنده' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016