محمد شمس لنگرودي معتقد است: سهراب سپهري يكي از قلههاي شعر فارسي است كه در كنار حافظ و سعدي ميتواند قرار گيرد.
اين شاعر در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در آستانهي سالروز تولد سهراب سپهري، او را يكي از عجايب روزگار ما در حوزهي شعر دانست و تصريح كرد: عجايب از اين نظر كه در روزگاري كه در ايران، روشنفكري با سياسي و ماركسيست بودن مساوي بود، و توجه به مفاهيم هستيشناختي بهنوعي كفر روشنفكرانه محسوب ميشد، سهراب سپهري با بياعتنايي باورنكردني، به عوالمي دست يافت كه نه با آن روزگار جور درميآمد و نه با سن و سالش.
وي همچنين يادآور شد: سپهري در آن سالها به نكاتي از هستي و اجتماعيات توجه كرد كه جامعهي ايراني و روشنفكري بايد شكستهاي متعددي را پشت سر ميگذاشت تا به آنها برسد؛ چنانچه الآن خيليها به آنها رسيدهاند.
شمس لنگرودي نگاه سهراب را به زندگي، نگاهي بيتوجه به سياست ندانست و گفت: او هضم اينها را در نگاه ژرفتري دارد؛ چنانكه ميگفت: «من قطاري ديدم كه سياست ميبرد / و چه خالي ميرفت» و يا در شعر ديگري ميگويد: «جاي مردان سياست بنشانيد درخت / تا هوا تازه شود». در شعري هم گفته است: «من به اندازهي يك ابر دلم ميگيرد / وقتي از پنجره ميبينم حوري / دختر بالغ همسايه / پاي كميابترين نارون روي زمين / فقه ميخواند» و يا مثلا اينكه شاعري در سالهاي دهههاي ٣٠ و ٤٠ در شعري بگويد: «هر كه در حافظهي چوپ بيند باغي / صورتش در وزش بيشهي شور ابدي خواهد ماند». اين گذشته از ارزشهاي زيباييشناسي دقيق واجد نگرش بسيار عميقي است، كه چه قبول داشته باشيم و چه نداشته باشيم، دستيابي به آن آسان نيست. اين امر تجربه و مطالعهي فوقالعادهاي لازم دارد، تا انساني شاعر يا غير شاعر به درك آن برسد و به گمانم سهراب اين تجربه و مطالعه را داشت.
شمس لنگرودي همچنين با اشاره به يكي ديگر از شعرهاي سهراب، گفت: او در يكي از شعرهايش ميگويد: «زخمهايي كه به پا داشتهام / زير و بمهاي زمين را به من آموختهاند». خوشبختانه آثار هنري ژرف مثل آب هستند كه راه خود را مييابند و از سدها و موانع عبور ميكنند و حرفهاي نازل، حسادتبار و بيسوادانهي روزگار، جريانشان را ميتوانند كند كنند؛ اما بازدارنده نيستند.
اين شاعر سهراب را يكي از قلههاي شعر فارسي دانست و افزود: عدهاي شايع كردند كه فلانيها به شهرت سهراب دامن ميزنند؛ اما آن فلانيها اگر توانايي داشتند، به محبوبيت فوج ملكالشعراهاي خود دامن ميزدند؛ چنان كه زدند و نتوانستند.
شمس لنگرودي در پايان تصريح كرد: بايد پذيرفت سهراب سپهري فراتر از زمان بود، كه ما همه به آن رسيدهايم.