خالد حسينی تنها با چاپ دو رمان "بادبادک باز" و "هزار خورشيد تابان" توانسته است خود را در کنار نويسندگان مشهور جهان معرفی کند. آنچه در پی می آيد ترجمه مصاحبه دو روز پيش او با روزنامه "کامينگ سون" است.
به گزارش خبرگزاری مهر، آنچه در روزها و هفته های اخير توجه همگان را به خود جلب کرده دو چيز است؛ نخست فروش بالای رمان "هزار خورشيد تابان" و دوم برگرداندن فيلم "بادبادک باز" به فيلم که در حال حاضر روی پرده سينماهای آمريکا است. بخشهايی از مصاحبه "کامينگ سون" با خالد حسينی درباره دو رمان او از نظر می گذرد.
* کامينگ سون: نوشتن رمان "بادبادک باز" چند سال طول کشيد؟
- خالد حسينی: نوشتن بادبادک باز زياد طول نکشيد. بيشتر از ۱۵ ماه برای آن صرف کردم. ابتدا آن را در سال ۱۹۹۹ به صورت داستان کوتاه نوشتم ولی دو سال بعد تصميم گرفتم آن را به رمان تبديل کنم.
* در داستان چقدر از زندگی شخصی خودتان الهام گرفته ايد؟
- عناصر مختلفی در داستان وجود دارد. طبيعتا شرايط اجتماعی و اقتصادی داستان مشابه همان شرايطی است که خودم در کودکی در کابل تجربه کرده ام. مدرسه رفتن، بادبادک بازی، ديدن فيلم، تماشای فيلمهای وسترن و... همه و همه تجربه های کودکی خودم است. من کودکی نويسنده بودم. تا جايی که يادم می آيد هميشه کودکی نويسنده بوده ام. من هميشه نوشته ام. داستان کوتاهی که راوی در رمان بادبادک باز می نويسد، همان داستانی است که من در سال ۱۹۷۴ نوشته ام. بعد از آن بود که به آمريکا مهاجرت کردم. می توانم بگويم خيلی از مسائل از زندگی خودم گرفته شده اما خاطره نيست.
*چاپ کتاب اول برايتان سخت نبود؟
- چرا نسبتا سخت بود. من کتاب را به ۳۰ موسسه انتشاراتی سپردم و کسی چاپش نکرد اما شانسی که آوردم اين بود که "آلن کوستر" را پيدا کردم و او فوری ناشری برای کتابم دست و پا کرد.
* گفتيد که عاشق فيلم بوديد. آيا تا به حال به اين فکر افتاده ايد که خودتان فيلمنامه بنويسيد؟
- خير. هميشه در ذهنم رمان نويسی می چرخد و جريان دارد. معمولا شخصيتهای داستانم آن قدر ذهنم را مشغول می کنند که ديگر به فيلمنامه نويسی فکر نمی کنم.
* مردم چه عکس العملی نسبت به داستانهای شما نشان می دهند؟
- تمام عکس العملها مثبت است. نامه های زيادی از مردم دريافت می کنم؛ هم از کابل و هم از مهاجرين افغانستان در سرتاسر جهان. واکنشهای آنها مثبت است. آنها برايم می نويسند که تصوير خودشان را در داستان می بينند. خوانندگان اغلب زندگی خودشان، سختی هايی را که ديده اند و اتفاقاتی را که برای خانواده شان افتاده، کاملا در داستان حس می کنند. همچنين نوعی احساس غرور ملی به آنها دست می دهد. به نظر آنها يک افغانی کتابی نوشته که همه مردم دنيا آن را می خوانند و اين به نظرشان ارزش بزرگی است. ولی اقليتی هم هستند که از کتاب انتقاد می کنند و به موضوعاتی که در کتاب مطرح شده معترض اند و معتقدند که اين موضوعات به دشمنی های قومی و اخلاقی با هويت و مردم افغانستان دامن می زند.
* با توجه به اينکه کتابهای شما بعد از يازده سپتامبر منتشر شد، آيا اين نگرانی وجود داشت که کتابی که فضای آن در افغانستان روی داده، تاثير منفی در اذهان مردم بگذارد؟
- فکر نمی کنم. چون بعد از يازده سپتامبر هم مردم می خواستند کشور خود را دوباره بسازند. همه می دانند که مردم به سرزمين خود علاقه دارند. می توان گفت که همين شرايط افغانستان به چاپ کتاب اولم کمک کرد.
* نوشتن رمان "هزار خورشيد تابان" چطور بود؟- خيلی سخت بود. حتی سخت تر از رمان اولم. وقتی رمان اولم را می نوشتم کسی مرا نمی شناخت. من هم بی هيچ توقع و انتظاری رمان را نوشتم. نه با کسی قرارداد داشتم و نه زمان معينی برای تمام کردن رمان تعيين شده بود. اين احساس هم در من وجود نداشت که ميليونها مردم به انتظار انتشار رمان هستند. ولی وقتی رمان دوم را می نوشتم با تنش و اضطرابهای زيادی روبرو بودم. فشار زيادی روی من بود. نه تنها می خواستم انتظار مردم را برآورده کنم بلکه از خودم انتظار زيادی داشتم. دو بار رمان را بازنويسی کردم و فکر می کنم همين حساسيتها باعث شد تا نسبت به رمان اول موفقيت زيادی کسب کنم.