1) فرموده اید« کار قاضی رسیدگی به حق است»، بهتر بود می گفتید:« یکی از کارهای قاضی رسیدگی به حق است»، چرا که اگر کار قاضی فقط رسیدگی به حق است، پس روزنامه ها را چه کسی باید تعطیل کند؟ دستورات رهبری را برای بستن این روزنامه و آن روزنامه چه کسی باید اجرا کند؟ پس چه کسی باید مخالفان سیاسی و دانشجویان را بترساند و زندانی کند؟ اگر کار قاضی رسیدگی به حق است پس چه کسی باید زهرا کاظمی را بکشد؟ چه کسی وظیفه دارد که نویسندگان را از کشور فراری بدهد؟ اگر وظیفه قاضی رسیدگی به حق است پس وظیفه بردن آبروی جمهوری اسلامی در سازمانهای حقوق بشری را چه کسی باید انجام بدهد؟ به نظر من این اظهار نظر و تصمیم گیری شما کاملا ناپخته و حساب نشده است. آیا به این فکر کرده اید که اگر کار قاضی خدای ناکرده فقط رسیدگی به حق باشد پس این همه کار که روی زمین می ماند را چه کسی باید انجام دهد؟ در حال حاضر قاضیان کشور وظیفه توقیف مطبوعات، ترساندن مردم، زندانی کردن و کتک زدن نویسندگان، تعطیل کردن وب سایت ها ی اینترنتی، جلوگیری از قردادن مردم در جشنواره های تئاتر، کشتن خبرنگار خارجی، بردن آبروی جمهوری اسلامی در ژنو و اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد را یک تنه انجام می دهند. اگر قرار باشد وظیفه قاضی فقط رسیدگی به حق باشد این وظایف را چه کسی انجام دهد؟ آیا بهتر نبود اول وظیفه توقیف و تعطیل روزنامه ها را به سازمان حج و زیارت واگذار می کردید و بعد چنین دستوری می دادید؟ آیا بهتر نبود اول وظیفه کتک زدن وبلاگ نویسان را به وزارت مسکن و شهرسازی واگذار می کردید و بعد چنین بخشنامه ای صادر می کردید؟
2) فرموده اید« در برخی موارد مشاهده است که نیروی انتظامی اقدام به احضار و جلب افراد می کند، چه کسی این مجوز را به نیروی انتظامی داده است؟» برای اطلاع شما عرض می کنم که بانویی به نام گلباجی خانم در شهر آستارا، خیابان حکیم نظامی، شماره 14، طبقه همکف این مجوز را به نیروی انتظامی داده است. بله، آقای هاشمی شاهرودی! عمه من به نیروی انتظامی مجوز جلب و بازجویی داده است. شما فکر می کنید فقط رئیس قوه قضائیه حق دارد چنین مجوزی بدهد؟ بنده حقیر سراپاتقصیر یک روز احضار شدم به حضور مسوول اطلاعات کمیته اماکن آقای قالیباف که در یکی از ساختمان های قوه قضائیه در میدان ارک ساکن بود. این آقای محترم که زیر نظر آقای قالیباف و با مجوز گلباجی خانم( عمه اینجانب) مشغول احضار و بازجویی و کتک زدن و غیره بود، به بنده امر کرد که باید هر ملاقاتی که در سفرهای خارجی داشتم بنویسم و به او بدهم. من به او گفتم که چون شش ماه قبل از زندان آزاد شده ام و از آن پس به سفر نرفته ام، لذا ایشان می تواند سیصد صفحه شرح سفر و ملاقاتهای بنده را با کلیه اتباع ایرانی و فرنگی از آقای مرتضوی دریافت کند. اما این آقای مسوول کمیته اماکن آقای قالیباف به بنده امر کرد که باید همه را از اول بنویسم. فردای همانروز من به آقای مرتضوی تلفن زدم و ماجرا را به او گفتم و از او خواستم یک نسخه از بازجویی مرا به کمیته اماکن آقای قالیباف بفرستد. آقای مرتضوی به من گفت: هر کاری که کمیته اماکن آقای قالیباف گفته است انجام بده. من بعدا از طریق عمه دیگرم متوجه شدم که نیروی انتظامی از طریق عمه گلباجی من مجوز بازجویی و احضار و جلب نویسندگان را گرفته است.
3) در بخشنامه تان چنین نوشته اید:« قاضی نباید کسی را احضار کند، مگر اینکه دلایل کافی برای احضار و یا جلب موجود باشد.» من با این بند بخشنامه شما مخالفم. اگر چنین باشد دیگر هیچ نویسنده و روزنامه نگار و هیچ بیگناهی را نمی توان دستگیر کرد. آیا فکر این فاجعه را کرده اید؟ با این فرض ممکن است کسی که مخالف آقای مرتضوی یا مخالف مقامات کشور است هیچ جرمی نکرده باشد و هیچ دلیلی هم برای احضار یا جلب او وجود نداشته باشد، آیا در این حالت آقای مرتضوی نباید او را دستگیر کند؟ در حالی که می دانید که اگر هر روزنامه نگار یا مخالفی را دستگیر کنند و به او فشار بزنند و یک بار سرش را به دیوار بکوبند یا دوتا تهدید کنند حتما خود آن متهم دلایل کافی را دراختیار قاضی خواهد گذاشت و از این طریق مقدار زیادی در وقت و ضریب هوشی قاضی هم صرفه جویی می شود. برای مثال در مورد خود من دلیلی برای جلب من وجود نداشت. آقای مرتضوی بنده را دستگیر کرد و در مورد مسائل شخصی و خانوادگی و اخلاقی به من فشارهایی آورد، بعد بازجوی من به من اعلام کرد که اگر می خواهم از انفرادی بیرون بیایم و اجازه حرف زدن با مادر و فرزندانم را داشته باشم، باید با بازجو همکاری کنم تا از کتابهای خودم موارد جرم خودم را بیرون بکشم. حتی به من گفته شد که به اندازه حدود یک سال مجازات از کتابهایم دربیاورم. من هم زیر مواردی را که مناسب بود خط کشیدم. حتی من و آقای مرتضوی در مورد اهانت به رهبری و توهین به مقدسات با هم چانه زدیم، او می خوایت یک مورد توهین به مقدسات در پرونده من بگذارد، اما من به او گفتم که به جای این دو مورد اهانت به مسوولان را بگذارد که سر جمع بشود یک سال. این موارد بین من و آقای مرتضوی اتفاق افتاد و سربازجوی من با نام واقعی نبوی به شماره موبایل 09121054392 شاهد این ماجراست.
آقای شاهرودی!
اگر قرار بود قاضی دلیلی داشته باشد که در آن صورت متهم چکاره است؟ همه کارها را که نمی تواند قاضی انجام دهد. به نظر من در اینجا باید قاضی و متهم با هم مشارکت داشته باشند، قاضی فشارهای کافی را به متهم بیاورد و متهم هم دلایل مناسب را در اختیار قاضی قرار دهد. ضمن اینکه اصولا قضات و بازجویان معمولا چون آشنایی با متهم و جرایم او ندارند، نمی دانند باید چگونه دلایل مناسب را برای زندانی کردن و جلب متهم پیدا کنند و این وظیفه اسلامی متهم است که با قاضی همکاری کند. به نظر من بخشنامه شما برای شرایط ایران اصلا مناسب نیست، به نظر می رسد شما تازه از سوئیس آمده اید. گاهی فکر می کنیم اگر در ماجرای قطعه زمین خراسان که آقای علیزاده سر شما را کلاه گذاشت آن وقایع رخ نداده بود، شما در همان موقعیت جزو رهبران عراق باقی می ماندید و همین حالا رئیس قوه قضائیه عراق بودید و مجبور هم نبودید وجود آقای مرتضوی و محسنی اژه ای را تحمل کنید و یک سیستم قضائی عالی در عراق راه می انداختید.
4) در بخشنامه تان فرموده اید:« از طرح سووالات خارج از موضوع اتهام و یا مربوط به مسائل اخلاقی و خانوادگی و سوابق متهم... خودداری شود.» من با این بند هم مخالفم. اگر قرار باشد چنین اتفاقی بیفتد قاضی باید در مورد چه چیزی سووال کند؟ شما فکر می کنید اگر یک نویسنده یا روزنامه نگار یا هنرمند اگر تحت فشار سووالات مربوط به زندگی شخصی اش قرار نگیرد مگر مرض دارد قبول کند که دشمن نظام است، آن هم وقتی که دشمن نظام نیست. آیا شما به این فکر کرده اید که اگر قرار باشد در مورد خواهر و مادر آدم سووال نکنند بازجویان قوه قضائیه موجود چه حرفی برای گفتن دارند؟ بسیاری از بازجویان موجود نه کتاب متهم را خوانده اند و نه با افکار او آشنا هستند. در زندان اول بازجوی من به زور می خواست به من بقبولاند که من طرفدار نظریه جمهوری سوم آقای شمس الواعظین هستم، در حالی که من نه تنها این نظریه را قبول نداشتم، بلکه اصلا نوشته های آقای شمس الواعظین را در این مورد نخوانده بودم. باور کنید شوخی نمی کنم. می توانید بازجویی های مرا ببینید. در تمام بیست روز بازجویی در سال 1377( به مدت شصت ساعت بازجویی) فقط یک سووال( به مدت ده دقیقه) در مورد یکی از جملاتی که در مورد آقای خزعلی نوشته بودم از من پرسیدند. از من سووال کردند که با کدام یک از سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس رابطه داشته ام؟ در حالی که علت دستگیری من طنزنویسی در روزنامه جامعه بود و اتهام من اقدام علیه امنیت کشور. نه اتهامی که به من زده شده بود به کاری که کرده بودم مربوط بود و نه سووالاتی که از من پرسیدند به نوشته های من و اتهامم ربطی داشت. به نظر من این بند از بخشنامه شما اصلا در قوه قضائیه موجود ایران قابل اجرا نیست، چون اولا اجرای آن نیازمند بازپرس و بازجویی است که قدرت درک و فهم مسائل را داشته باشد( و این به معنی اخراج و بیکار شدن تعداد زیادی از کارکنان قوه قضائیه است) و ثانیا با این بند از بخشنامه فقط افرادی که مجرک هستند را می توان دستگیر کرد یا به دادگاه کشاند. پس چه راهی برای دستگیر کردن افراد بیگناه وجود دارد؟ آیا به این فکر کرده اید؟ آیا شما که چنین بخشنامه ای صادر می کنید می دانید که از این تاریخ به بعد قاضیان شما دیگر نمی توانند نویسندگان و متفکرین را زندانی کنند؟ با این بحران چه خواهید کرد؟ چرا برای قوه قضائیه و نظام دردسر درست می کنید؟
5) در بخشنامه تان فرموده اید:« در زمان بازجویی سووالات باید مفید و روشن باشد» به نظر من این بند از بخشنامه شما غیرضروری است، چرا که سووالات در بازجویی ها تا به امروز مفید و روشن بوده است. برای مثال بازجو از من سووالت مفید و روشن زیر را پرسید:
- کلیه روابطی که با اشخاص و احزاب سیاسی در سالهای بعد و قبل از انقلاب داشتید به تفصیل شرح دهید؟
- کلیه گناهان و خطاهای اخلاقی که در زندگی مرتکب شدید را با ذکر جزئیات آن بنویسید و به آن اقرار کنید؟
- کلیه افراد خانواده که با گروهک های ضدانقلاب و سیاسی رابطه داشته اند را نام برده و هر چه در مورد آنها می دانید بنویسید؟
به نظر من این سووالات کاملا مفید و روشن است. من تنها مشکلی که با این سووالات داشتم این بود که این جمله ها اصلا سووال نبود و من از این موضوع ناراحت بودم که چرا بازجو جلوی این جملات علامت سووال گذاشته است. مثل این می ماند که من بگویم:
- کلیه قاضیانی که زیر نظر آقای محسنی اژه ای کار می کنند و شما بارها اعلام کرده اید که در مورد آنها هیچ کاری از شما برنمی آید را نام ببرید؟
این جمله ای که من نوشتم اصلا سووال نیست و گذاشتن علامت سووال جلوی این جمله از نظر ادبی یک کار غیر دستوری است. در حالی که هم این علامت سووال در ذهن مردم وجود دارد و هم وجود آقای محسنی اژه ای و مرتضوی در دستگاه قضائی شما یک عمل دستوری است.
جناب آقای شاهرودی!
نامه من به درازا کشید. اینقدر بحث بخشنامه شما و گفته های تان به قول آقای گیلانی قاضی نامدار و جذاب دهه شصت، بحث شیرینی است که آدم دلش نمی آید به آن خاتمه دهد.
من هم مانند اکثریت قریب به اتفاق نویسندگانی که در این سالها تحت فشار و آزار شدید قوه قضائیه بودند و هستند، هرگز به شما اهانتی نکرده ام و علیه شما حرفی نزدم. علت این بود که شما را انسانی پاک نهاد و شریف می دانم. اما و علیرغم این شما رئیس قوه قضائیه و مسوول همه اتفاقاتی هستید که همین حالا در این ویرانه قضائی رخ می دهد و صدور بخشنامه شما دلالت بر وجود فساد وحشتناک در این قوه می کند. بارها به افراد مختلف گفته اید که:« من پاسخگوی همه مسائل قوه قضائیه هستم جز آنچه در حوزه آقای محسنی اژه ای اتفاق می افتد.» و اتفاقا تومور سرطانی قوه قضائیه در همانجاست.
آقای شاهرودی!
بخشنامه شما برای اجرا شدن چند مقدمه ساده لازم دارد. این کارها را اگر انجام دهید موفق می شوید که حداقل با نامی شریف در تاریخ این کشور بمانید و دیگران شما را لعن و نفرین نکنند و اگر این کارها را انجام ندهید بخشنامه نوشتن هیچ دردی را از ویرانخانه قضائی ایران حل نمی کند. نخست اینکه باید قاضی مرتضوی را که وجودش نافی چنین بخشنامه ای است برکنار کنید و پرونده قضائی او را که در دادگاه انتظامی قضات است توسط یک قاضی عادل و بیطرف به جریان بیندازید. باور کنید برکناری مرتضوی نه تنها حیثیت شخص شما، بلکه حیثیت جمهوری اسلامی و قوه قضائیه را هم حفظ می کند. دیگر اینکه اکبر گنجی و چند زندانی روزنامه نگار را که در زندان هستند آزاد کنید. بخشنامه شما تا زمانی که اکبر گنجی در زندان است فقط یک شوخی بامزه است. هر سیستم قضائی که اکبر گنجی در آن پنج سال به جرم نوشتن و سخن گفتن زندانی باشد، حتما سیستم قضائی ویران و فاسدی است. حتی اگر شما رئیس آن باشید و حتی اگر هر روز یک بخشنامه درخشان بدهید.
آقای شاهرودی!
نبودن عدالت باعث هتک حرمت انسان، فکر و شرافت مردم ایران شده است. شما می توانید هم با اجرای عدالت در پیشگاه خداوند روسپید شوید و هم می توانید اجازه دهید که زیر لوای نام شما هر جنایت و خلافی صورت بگیرد. سرای زرنگار را که نخواستید، لاجرم نام تان را نیکو نگاه دارید.
با احترام
سیدابراهیم نبوی
شانردهم اردیبهشت هشتاد و سه