همه چیز به رنگ قهوه است، بخصوص آدمها. کلکسیونی انسانی از متنوع ترین رنگهای سیاهپوستان را می توانی ببینی و صدا و رنگ قهوه ای آفریقا را بشنوی و ببینی. آدمهای قهوه ای که در لباس هایی با رنگ شاد آمده اند تا سه روز را با موسیقی و رقص بگذرانند. رنگ لباس ها یا قرمز است یا زرد و یا ترکیبی زیبا و شاد از همه رنگهای گرم و زنده.
جایی برای غذاخوردن، در فاصله دو کنسرت.
ساعت شش است، هنوز برنامه ها شروع نشده، این زن و مرد خودشان را ول کرده اند روی زمین خدا و آفتاب می خورند.
همه جور آدمی به فستیوال کولور کافه Couleur Café می آیند؛ پیرمردها و پیرزنهایی که می خواهند موسیقی محلی آفریقا را بشنوند و رقص آفریقا و آمریکای جنوبی را ببینند، تا جوانهایی که موهای شان را نارنجی و بنفش و قرمز کرده اند، تا هارلی دیویدسون بازهای حرفه ای را که از دوروبر بلژیک و اروپا جمع شده اند، تا دارودسته های محصلین خطرناکی که گراس و حشیش می کشند و بوی شان همه جا را پر می کند، تا بچه عینکی هایی که عشق شان فقط موسیقی است، تا بلژیکی هایی که هرکدام شان را می بینی یاد تن تن می افتی.
پشت شان را کرده اند به دوربین ما و دارند موسیقی گوش می کنند.
شانزده سال است که هرسال کولور کافه برگزار می شود. هر سال هم جمعیت در محوطه پر است، محل برگزاری یک محوطه بزرگ است که ظاهرا قبلا اداره پست بروکسل بوده یا یک اداره دیگر، من چه می دانم، ده بیست هزار نفری به مدت سه شب، از ساعت شش بعد از ظهر می آیند تا ساعت 2 نیمه شب.
این یکی برای خودش معرکه گرفته بود و می رقصید، وقتی دوربین مرا دید هیجانزده شد و شلنگ تخته انداخت، شاید هم لهستانی است.
هرجا نگاه کنی رنگ قهوه ای می بینی، به رنگ قهوه!
محوطه شامل چند چادر عظیم است که در آنها کنسرت ها برگزار می شود. وسط چادرها میز و نیمکت هایی است که می شود آنجا نشست و نوشیدنی و غذا خورد و آدمها را نگاه کرد. در اطراف محوطه هم سرویس های مختلف است، از محل فروختن انواع نوشیدنی الکلی و غیر الکلی تا توالت و رستوران.
هیجان زده می شوند، دست تکان می دهند، فریاد می کشند، شاد می شوند.
در بخشی از محوطه از سی و هشت کشور رستورانهایی برپاست، از غنا، هند، یونان، سنگال، مراکش، لبنان، ساحل عاج، ویتنام و کشورهای آفریقای سیاه. و جایی دیگر نمایشگاهی از نقاشی ها و کانسپچوآل آرت و عکس های اجق وجقی و کتاب های اجق وجقی تر را می توانی پیدا کنی. اگر هم دلت بخواهد می توانی انواع صنایع دستی آفریقا، سرخپوستان، آمریکای لاتین و دنیای عرب را گیر بیاوری.
آفریقا، رنگ قهوه ای، غذا، گرسنگی، بچه ها و چند نقطه.
برای کسانی که می خواهند برقصند هم جایی بزرگ است با یک دی جی وحشتناک که همه جور موسیقی را می گذارد. همه چیز برای آدمهای متوسط است و قیمت ها پائین است، از نوشیدنی و غذا بگیر تا لباس و صنایع دستی. می توانی هشت ساعت را حسابی ول بگردی و احساس کنی که مردم چهل کشور دنیا دور موسیقی جمع شده اند و دارند یک روز تابستانی لذتبخش را می گذرانند.
دخترکی که پیروز شده است آلمانی به نظر می آید، و مرد مسنی که سمت چپ او ایستاده در تمام یک ساعتی که یوسوندور می خواند مثل تنه درخت ایستاده بود سرجایش و تکان نمی خورد و همه کسانی که می رقصیدند به او برخورد می کردند و گاهی هم زخمی می شدند، فکر می کنم هنوز هم همانجا باشد.
امسال هم مثل سه سال قبل که در این فستیوال شرکت کردم شلوغ بود و پر از آدم هایی که فقط نظیرشان را توی فیلم ها پیداشان می کنی. می شود گفت هیچ کس لباس رسمی نپوشیده، یک جورهایی بالماسکه هم هست، شاید هم نه، هر کسی ساده ترین لباسش را می پوشد. ساده و ول و راحت.
این گروه هم از طرف کوکاکولا آمده بودند و عجیب بود که بلژیکی های ضدآمریکایی جرشان ندادند. اصولا بلژیکی ها کسی را جر نمی دهند.
بچه های بیست ساله اکثریت دارند، گروهی دسته جمعی می ایند و گروهی با خانواده، بچه ها هم کم نیستند، بخصوص بچه های سیاه. چشمت که عادت می کند زیبایی عجیب و حیرت انگیز رنگ سیاه و قهوه ای را در پوست آدمها و صورت شان می بینی.
امت بلژیک منتظر آمدن یوسوندور، با کمی هیجان و از این جور چیزها
موسیقی در کولور کافه البته بیشتر به زبان فرانسه است، اما گاهی انگلیسی ها هم می آیند و بیشتر از همه موسیقی به زبان آفریقایی یا تلفیقی از آفریقایی و فرانسه است، موسیقی به زبان اسپانیولی را هم زیاد می شنوی، می شود گفت بیشتر فرانکوفون ها هستند، یعنی کشورهای فرانسه زبان. گاهی گروهها و آدمهای سرشناس می آیند، پارسال دیام - که امینم فرانسوی هاست- برنامه اجرا کرد و دو سال قبل موورینی از جزیره کرس برنامه داشت.
جماعت منتظرند تا جین بیرکین بیاید و برنامه اش را اجرا کند.
امسال دو شاهکار بزرگ برنامه اجرا کردند. جین برکین، خواننده بزرگ فرانسوی و همسر سابق سرژ گنزبورگ- که مدتهاست در گذشته است- و همچنین یوسوندور پدیده جدید موسیقی آفریقا که روز قبل در لندن در لایو ایت شرکت کرده بود و این روزها جزو بزرگترین های موسیقی جهان است. در کولور کافه همه چیز دلپذیر است، ممکن است حرفه ای باشد یا نه، اما دلپذیر است.
تماشاگران موسیقی را می بینند، می شنوند و احساس می کنند.
شرکت کنندگان در کولور کافه بیشتر بلژیکی هستند، اما خیلی ها هم از کشورهای همجوار می آیند. پاتوقی است برای کسانی که اگر یک سال بیایند سال دیگر پابند می شوند. آنچه در این فستیوال موج می زند، هنر بومی است، هنری که فکر می کنم اروپایی ها تلاش می کنند زنده اش نگه دارند و البته که از آن یاد هم می گیرند.
جین بیرکین ترانه الیزا را می خواند، شاعر این ترانه سرژ گنزبورگ شوهر درگذشته جین بیرکین است.
موسیقی جین بیرکین در چند سال اخیر حال و هوای شرقی یا بهتر بگویم عربی پیدا کرده، حال و هوایی که در موسیقی فرانسه بی سابقه نیست، سالها قبل یامصطفی را شنیده بودیم و چند سال قبل خالد و خیلی های دیگر، جمال بنیل نوازنده عرب جین بیرکین در کنارش می نوازد.
امسال فقط روز سوم رفتم، بهترین روز بود، یک ساعتی کنسرت جین برکین را شاهد بودم و ترانه زیبای الیزا را شنیدم(الیزا را از همین جا می توانید گوش کنید) و بعد هم یک ساعت صدای دوست داشتنی یوسوندور را شنیدم. یک ساعتی هم به یک چادر رفتم که جوان جغله های حشیش باز آمده بودند تا موسیقی ترانس گوش کنند. ده دقیقه ای طاقت آوردم و بوی گراس فراری ام داد.
یوسوندور در حال اجرای برنامه؛ او ترانه هفت ثانیه(Seven Seconds) را خواند.
روز خوبی بود، بخصوص که یک روز قبل از این راجر واترز در لندن بعد از سالها با بقیه اعضای گروه، با دیوید گیلمور، با نیک میسون و با ریک رایت برنامه اجرا کرده بود. یوسوندور در هر دو برنامه بود. در کولور کافه یوسوندور ترانه هفت ثانیه (Seven Seconds) را اجرا کرد. (این ترانه را از همین جا می توانید گوش کنید.) حالا دیگر یوسوندور مثل ماندلاست، صدای آفریقاست برای جهان. صدایی که مردم را متوجه خیل عظیم مردمی با پوست قهوه ای می کند که در آفریقا هر ساعت تعداد زیادی از آنان به دلیل فقر می میرند. اسم این فستیوال را بخاطر بسپارید، کولور کافه، یا به قول فرانسوی ها کولوق کفه، و معنی اش یعنی به رنگ قهوه، به رنگ پوست مردم آفریقا.
یوسوندور و دست هایی که با هیجان شنیدن صدایش به حرکت در می آیند.