دوشنبه 11 آبان 1383

تحليل روانشناختي جرج بوش، رئيس جمهور آمريکا، اليور جيمز، گاردين، برگردان: اميد حبيبي نيا

جرج واکر بوش يکي از جنگ افروزترين روساي جمهور آمريکا و از نظر هوش يکي از کم هوش ترين آنهاست. در سخنان او بنيادگرايي مذهبي از سويي و تعصبات و برخوردهاي خصمانه اش نسبت به دشمن فرضي همواره چهره اي ويرانگر به وي داده است. اليور جيمز در اين مقاله به بررسي دلايل اين خصيصه ويرانگري بوش که با اعتقادات مذهبي پوسيده در هم آميخته پرداخته است و ريشه هاي روانشناختي آن را مرور کرده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دايناسور بنيادگرا
اليور جيمز- گاردين دوم سپتامبر ۲۰۰۳ - برگردان: اميد حبيبي نيا omidha@gmail.com

جرج بوش در موقعيتي جشن تولد چهل سالگي ش را در سال ۱۹۸۶ جشن گرفت که سخت به مشروبات الکلي معتاد بود ونمي توانست به خاطر آورد که کاري را با اتکاء به خود انجام داده باشد.
او به اين نتيجه رسيده بود که نه تحصيلات و نه حرفه اش هيچ يک بدون نفوذ پدرش امکان پذير نبود. بنابراين او چنان احساس بيهودگي مي کرد که مرگ يا زندگي برايش يکسان بود.
زماني او با دوستش در هنگام پرواز با هواپيماي سنسا نزديک بود پيش از اوج گيري تصادم کنند ، بوش از ادامه تمرين پرواز چشم پوشيد اما به سختي توانست بار ديگر به تمرين ادامه دهد .
کمي پس از آن اين مرد خود ويرانگر خطرناک در حالي که به چهره آلوده از استفراغ خود در آينه مي نگريست زانو زد و از خدا خواست وي را يک مسيحي بنيادگرا ي متعصب نمايد.
ديويد فروم نويسنده سخنراني ها ي او در باره اين تحول مي گويد: "زيگموند فرويد،يک واژه لاتين به نام "نهاد" وارد فرهنگ ما کرد تا تکانه هاي شخصيتي را مشخص کند. بوش در جواني همچون کلينتون شديدا تحت تاثير اين تکانه ها قرار داشته است.۱ اما اکنون در ميانسالي اين تکانه هاي خود مهار شده ، منحرف شده يا محبوس شده اند.
يکي از زندانبانان او پدرش بود. پدربزرگ، پسرعمو وبسياري از دوستان دوران تحصيلش در دبيرستان آندور و دانشگاه يل نيز به تناوب چنين نقشي را ايفا کرده اند.
اما سايه پدرش سنگين تر از بقيه بود.
بوش بر روي ديوار اتاقش در دبيرستان آندور که در آنجا تحصيل مي کرد تصوير بزگ سياه وسفيدي از پدرش در لباس رسمي نصب کرده بود. پدر او يکي از موفق ترين فارغ التحصيلان اين مدرسه در تاريخ صد ساله اش بود.همچنين در يل ،جايي که پدربزرگش يکي از اعضاي موسسش بود،نيز پدرش جز موفق ترين فارغ التحصيلان بود. برادر کوچکترش جب نيز با چنين مشکلي دست به گريبان بود او يک بار گفت "بسياري از کساني که چنين پدراني دارند احساس مي کنند پيشرفتي ندارند." بنابراين بديهي ست که فرض کنيم جرج همواره آرزو داشته است از پدرش تقليد کند.
پيتر نيو من يکي از هم اتاقي هاي جرج بوش مي گويد که او همواره پدرش را سرمشق خود مي دانست و مصمم بود تا همانند او شود. در يل يکي از دوستانش به خاطر مي آورد که او "پذيرش عميقي" نسبت به پدرش احساس مي کرد. هنگامي که در کمپانی نفت مشغول به کارشد يکي ديگر از همکارانش مي گويد "او تلاش مي کرد که تا خودش را همانند پدرش بنماياند".
از سوي ديگر او ديدگاه خاصي در باره تابيعت آمريکايي داشت که برداشتي عقب مانده از تبعيض نژادی است.
جرج دبلیو بوش تکانه هاي سرکش بسياري در خود داشت که ناخود آگاه او رابه سوي رقابت با پدرش براي مقابله با دشمنان فرضي آمريکا مي کشاند. اما به دور از تربيت خانوادگي ش بوش در دانشگاه هدف خود را از زندگي بيشتر "کسب لذات زندگي" فرض مي کرد. بنا براين همکلاسهايش او را با جان بلوچي۲ در فيلم "خانه حيوانات" به عنوان يک خوش گذاران تمام عيار مقايسه مي کردند.
جرج بوش بطرز بي رحمانه اي ضد روشنفکري بود و همانند پدرش اين خصيصه با تعصبات شرق آمريکايي ش نيز در هم آميخته شده بود. او يک بار در يک کوکتل پارتي رسمي از يک زن روشنفکر پرسيده بود "مي شود به من بگوييد سکس بعد از پنجاه سال چگونه است؟ "
درگيري جدي پدرش با رسوايي هاي جرج هنگامي رخ داد که وي در هنگام مستي رانندگي کرد و تصادف کرد. و در پاسخ اعتراض پدرش گفت "من شنيدم که دنبال من مي گرديد.آيا مي خواهيد يک مانور نظامي برای من ترتیب بدهید؟"
با افزايش سن، جرج بوش به دليل سرخوردگي در رابطه با پدرش افسرده تر شد و به مشروبخواري روي آورد.اما اين کاملا تقصير پدرش نبود بلکه مادر سلطه جو و سردش نيز در اين ميان نقشي داشت.
باربارا بوش از سوی نزديک ترين همکلاسي هايش به عنوان شخصيتي با "نگاههاي خيره خصمانه" و "آشکارا پرخاشجويانه" توصيف شده است. او با بسيار با نفوذ است.
وقتي که جرج هفت ساله بود خواهر کوچکترش به دليل بيماري کم خوني درگذشت. بوش(پدر) از مرگ وي بسيار ناراحت بود اما باربارا با نفوذ خود موفق شد تا بوش را از دلتنگي برهاند. روز پس از مراسم تدفين او و همسر ش در تمرين گلف حاضر بودند.
باربارا قدرت اصلي در خانه بود، همان گونه که جب توصيف مي کند نوعي مادر سالاري در خانه آنها برقرار بوده است "وقتي ما بزرگتر شديم پدر در خانه حضور نداشت در نتيجه مادر تامين کننده نيازهاي ما (قدرت بلامنازع خانواده )و تعيين کننده نظم بود."
يک دوست زمان کودکي باربارا مي گويد او ديگران را به ترس وا مي داشت.جرج بوش مادرش را چنين توصيف مي کند: "هر مادري شيوه اي براي خود دارد اما مادر من مانند يک سرجوخه لجوج بود.مادر من هميشه رک و صريح بود و بخوبي طرف را مجاب مي کرد.و اگر چيزي در ذهنش مي گذشت فورا به زبان مي آورد." همان گونه که عموي جرج گفته است اين برخورد تند مادر وي شامل سيلي و کوبيدن ضربه به باسن هم مي شد.
تحقيقات بسياري نشان داده است که افرادي که چنين مادراني داشته اند احتمال آنکه پرخاشجو، الکلي و يا ضداجتماع شوند بيشتر است.۳
گذشته از اينها باربارا پدر جرج را واداشت تا خانواده را با فرهنگ رقابتي شديدي با ديگران بار آورد. همه بازيهاي کودکان از طناب کشي گرفته تا بيس بال شديدا رقابت جويانه بود و عملا يک "جدول رقابت هاي خانوادگي" وجود داشت که برنامه ها و اهداف رقابتهاي آتي را تعيين مي کرد.اين شيوه تربيت خانوادگي به جرج براي آماده شدن براي زندگي در آندور جايي که از عواطف خانوادگي اثري نبود کمک کرد.
پس از آنکه او به آندور رفت به زودي از او خواستند تا مقاله اي در باره يک واقعه مهم در زندگي شخصي خود که تاثير عاطفي بر او گذارده بنويسد؛ او مرگ خواهرش را به عنوان موضوع انتخاب کرد. مادرش به او ياد داده بود که استفاده از کلماتي که ديگران بطور روزمره به کار مي برند در نوشته ها جايز نيست. در نتيجه جرج بوش به جاي به کار بردن "اشک" نوشت: "برنده ها از گونه هايم فرو مي چکيد!"
اين مقاله نمره رد گرفت و بااظهار نظرهايي تحقير آميزي چون "نامطلوب" روبرو شد!
اين واقعه شايد دليلي بر آن باشد که چرا بوش از واژه ها در سخنراني هاي رسمي ش به درستي بهره نمي گيرد.
"آيا بچه هاي ما ياد مي گيرد؟"۴ نمونه اي از آنها است.
حتي يک بار نيز در پاسخ منتقداني که از حرفهاي نامفهوم او سخن رانده بودند، گفته بود که آنها نمي توانند سخنان او را درک کنند.
شايد اين زبان گفتاري از سلطه جويي مادرش و حساسيت فوق العاده پدرش به او سرچشمه گرفته باشد.
نتيجه چنين کودکي آن چيزي ست که روانشناسان به آن "شخصيت مستبد" مي گويند۵. شخصیت مستبد پس از جنگ جهاني دوم به عنوان بخشي از تحقيقي که دليل پديداري فاشيسم بود،کشف شد. همچنان که از نام اين شخصيت بر مي آيد مستبد ها به حد افراطي مقرراتي بر خود و ديگران تحميل کنند همان گونه که هم اکنون چنين مقررات سختگيرانه اي در کاخ سفيد به وجود آمده است و کارکنان دائم در حال تکاپو براي بقا در آنجا هستند؛ قرار ملاقاتها در فواصل زماني پنج دقيقه اي تنظيم شده است،دامن زنان بايد تا زير زانو باشد و بوش هر روز ساعت پنج و چهل و پنج دقيقه بيدار مي شود.همواره پيش از ناهار بايد بيست و يک دقيقه به آرامي بدود.
شخصيت هاي مستبدهمواره به دنبال رقباي احتمالي و اهدافي براي خصومت ورزي مي گردند که اين تعصب ها از سوي والدينشان به آنها تلقين شده است. آنهابطرز سخت گيرانه اي اخلاق گرا هستند و اين امر آنها رابه سمت گروههاي اجتماعي تحقير شده به عنوان اهداف اوليه ستیره جویی هدايت مي کند.در حالي که توده مردم از اين گروهها دوري مي کنند . شخصيتهاي مستبد با تعصبات و جزم انديشي با آنها برخورد مي کنند.اين افراد با بدبيني به ديگران مي نگرند و در پس هر کنشي انگيزه هاي پنهاني براي ستيز و در نتيجه سوءظن مي يابند.آنها همچنين به عنوان افرادي خرافي نيز شناخته مي شوند.تمام اين ويژگي ها بار ها در بوش ديده شده است و توسط دوستان و همکارانش تصريح شده است.
اخلاق گرايي خاص بوش شامل همه عواطف انساني نيز مي شود.او در نظر دارد تا سازمانهاي مسيحي ديني را جايگزين مراکز رفاه عمومي، براي پاسداري ارز ارزشهاي مسيحي خانوادگي کند.
همواره اولين هدف شخصيتهاي مستبد يهوديها، سياهپوستان و همجنس گرايان بوده اند. بوش همچنين ضد سقط جنين است و برداشت بنيادگرايانه اش از انجيل به آن معناست که زندگي مشترک مردان همجنس گرا برابر با حلول شيطان است.اما شايد او بيشترين دشمني را باگروهي داشت که از ارزشهاي پديدار شده در دهه ۶۰پيروي مي کنند.۶
او گفته است از مردمي که "به دليل نامطلوب تلقي شدن از سوي ديگران احساس گناه مي کنند" متنفر است.
بوش همواره هر گونه درونگرايي را رد کرده است. هر کسي که او را مي شناسد گفته است که او همواره پشت يک چهره "خوش سيماي روزمره " پنهان شده است. فروم مي گويد: "او بطرز بي رحمي مقرراتي است و براي اعتماد کردن به ديگران خيلي کند پيش مي رود.حتي وقتي به شما لبخند مي زند شما مي توانيد احساس کنيد با چشمانش مراقب شماست".
جرج بوش بطرز هولناکي به خرافات معتقد است. او مي گويد "سرنوشت زندگي ما را مشخص مي کند.زندگي داستان خودش را مي نويسد و مدتها طول مي کشد تا ما دريابيم ما نويسنده سرنوشتمان نبوده ايم." او معتقد است اراده خداوند تعيين کننده زندگي بشر است و نه انسان.
بيشتر بنيادگرايان مسيحي شخصيتهايي مستبد دارند. اصول بنيادگرايانه ي که بوش از مسيحيت اوانگاليست(مسيحيان سرخوش)۷ يا جريان اصلي کليساي(پرسبيتريان) مشايخي پروتستان در تعاليم هر يکشنبه اش فرا گرفته است آن است :همان گونه که بنياد گرايان معتقدند کتاب مقدس بطور کامل از طرف خداوند نازل شده است و در کتاب مقدس کلمه به کلمه آمده است که تاريخ انسان در آينده نزديک به پايان خواهد رسيد و پيش از آن يک فاجعه هولناک روي خواهد داد. يک نبرد نهايي در روي کره زمين بين نيروهاي خدا و سپاه شيطان برپا خواهدشد،که تنها مومنان بايد از آن جان بدر برند. همان گونه که فروم مي گويد وقتي بوش از "محورهاي شيطاني" سخن مي گويد منظورش از اين دشمنان نيروهايي ست که روح شيطان در آنان حلول کرده است.
اگرچه بوش نبرد در عراق و با ساير کشورهاي شيطاني را جزيي از نبرد آخر زمان محسوب کند، معلوم نيست که روز قيامت از روز داوري نزديک تر خواهد شد. حتي اگر توني بلر در اين اعتقادات مذهبي متعصبانه شريک بوش شده باشد.
با اين حال مطمئنا بوش در اغلب اوقات همچون يک دلقک به نظر مي رسد. زيرا از توده هاي عقب مانده نيرو مي گيردو عليه هر کسي که براي تغييرات بنيادين پيکار مي کند مواضع خصمانه مي گيرد.
انديشه هاي متعصبانه مذهبي بوش در او و قشري از همولایتی هایش مشتر ک است.در نتايج تحقيقاتي که منتشر شده است نيمي از آنها با اين جمله که "انجيل کلمه محض خدا ست و بايد کلمه به کلمه معنا شود." موافق بوده اند.
خصيصه اصلي بوش همان گونه که پدر و مادرش نيز تصريح کرده اند، در تنفر از دشمناني ست که آرزوي مرگ آنها را دارد.
او از پدرش متنفراست زيرا تمام زندگي او را در سايه نگه داشت و به جاي آن به وي رشوه مي پرداخت. او از مادرش براي آزار رواني و جسماني که او به جاي برآوردن آرزوهايش بر او روا مي داشت نیز متنفر است. اما اين نفرت همچنين دگر ديسي بنيادي او به سوي يک شخصيت مستبد بنياد گرا را توضيح مي دهد؛ با همانند سازي با يک شخصيت کاملا لجوج، اعتقادات منسوخ مذهبي که ميل سرکشي را در خود حفظ کرده است. اين نفرت ناخودآگاه او از آنها سبب خواهد شد تا او با چالش هاي خشکه مذهبانه و اخلاق گرايانه کشيده شود که با جهاد و جنگ صليبي براي رهانيدن جهان از شر شيطان همراه خواهد شد.
همان گونه که فروم توصيف مي کند: "کنترل نهاد مبناي رياست جمهوري بوش است اما بوش مردي درنده خو و عصبي ست." و اين پرخاشجويي هم اکنون در جهان جاري است.

پانويس هاي مترجم:
۱- نهاد IDيک مفهوم روانکاوي ست، از نظر فرويد نهاد مسئول برآوردن نيازهاي حياتي انسان است و همواره با خود و فرا خود دچار تعارض مي شود زيرا نهاد همواره خواستار بر طرف کردن نيازهاي جنسي و سائق ها و تکانه هاي فوري از جمله پرخاشگري بدون توجه به مقتضيات اجتماعي ست و فراخود همواره اين تکانه ها را سرکوب مي کند ،به تاخير مي اندازد يا منحرف مي کند.
٢- جان بلوشي سمبل نسل جوان خوش گذران دهه 70 آمريکا بود. فيلم National Lampoon's Animal House نمونه اي از اين الگوسازيها بود او در اين فيلم نقش يک جوان خوش گذران را ايفا مي کرد که درعين حال رهبري يک گروه جوانان را نيزبرعهده داشت.او در سال هشتاد ودو در يک سانحه با موتور سيکلت در حين مستي کشته شد.
٣- کمپلکس هاي ميل به انتقام از مرجع قدرت و تحقير کنندگان بالقوه در اين افراد تا حدي شاخص است که براي مقابله با عقده حقارت خود دست به جنايات بسياري مي زنند.از نمونه معاصر چنين شخصيتهايي مي توان به هيتلر و در مقياس هاي ديگر به رهبران وقت برخي از کشورهاي عقب نگه داشته و از جمله رهبران جمهوري اسلامي و حکومت عراق اشاره کرد.در مقياس هاي فردي ممکن است اين افراد به قتل هاي سريالي و جنايتهاي ديگر روي آورند و در مقياسهاي اجتماعي و سياسي به کشتار مخالفان و جنگ افروزي.
٤- "Is our children learning?"اين عنوان يکي از سخنراني هاي بوش بوده است.
۵- ويژگي هاي باليني عمده شخصيتهاي مستبد عبارتست از: التزام وسواس گونه به مقررات خود ساخته، اجتناب از دوستي صميمانه و اعتماد به ديگران، مقدم داشتن خود بر ديگران ، باور محض به درستي روش و عقايد خود، انعطاف پذيري بسيار کم و لجاجت، اعتقاد به پشتيباني از سوي يک مرجع ماورايي و اعتقادات خرافي، تمايل به اعمال زور و به کرسي نشاندن حرف خود، تصور توهم توطئه و پارانوياي مزمن ،تمايل به چنگ آوردن رهبري در هر جمع و بي رحمي در برابر رقبا و دشمنان فرضي يا واقعي.
۶- ارزشهاي دهه ۶۰ به عنوان يکي از سرچشمه هاي مخالفت با تک ساحتي بودن نظم سرمايه داري در جنبش هاي اجتماعي و سياسي و حتي پديداري خرده فرهنگهاي متعارض نظير عشق آزاد، هيپي ها و بعدها پانک ها ،همواره مورد خصومت اخلاق گرايان و سياستمداران راست گرا قرار داشته است. در بعد سياسي عمده ترين شاخصه ارزشهاي اين دهه که به نوعي طغيان عليه ارزشهاي منسوخ محافظه کاران بود ،پديداري جنبش سرزنده چپ نوين در کنار ساير جنبش هاي اجتماعي سياسي نظير فمنيست ها و صلح طلبان بود.
٧- happy-clappyمسيحيان سرخوش از انگلستان ريشه گرفته است و در دهه هاي هفتاد و هشتاد در آمريکا رواج يافت. اين گروه از مسيحيان با آواز و موسيقي سعي در تبليغ عقايد مسيحي مي کنند.

عکس ها و اسناد ديگری از بوش: در دانشگاه يل ، در خانواده ، در کليسا (به عنوان يک فناتيک بنيادگرا)، دختران بوش برای تقلب و نوشيدن غير مجاز مشروب محاکمه می شوند ، شجره نامه بوش ، جرج بوش در ميان نظاميان ، بهره هوشی بوش ، و دلقکی به نام بوش ، مادر بوش

www.freebatebi.com آزادی بیان

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13811

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تحليل روانشناختي جرج بوش، رئيس جمهور آمريکا، اليور جيمز، گاردين، برگردان: اميد حبيبي نيا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016