(از مجموعه مقالات طنز در طنز)
چند روز پيش رئيس دانشگاه علم و صنعت ، آقاي دكتر صالحي (كه با راي بالاي نود درصدي در مركز علمي اي كه تقريبا زير نفوذ جناح اصولگرا است به مقام رياست اين دانشگاه انتخاب شدند ) را نخست گروگان گرفتند ، بعدكتك زدند و روانه بيمارستان كردند! چون اين دوستان شيداي ولايت ، اهل علم و صنعت تشريف دارند! كاملا علمي نيز عمل كردند : نخست گروگان . دوم كتك . سوم بيمارستان! جاي شكرش باقي است كه كار به جاهاي باريك نكشيد و وضع جسماني ايشان رضايت بخش گزارش شده است و گويا ايشان در منزل در كنار خانواده خويش بسر مي برند! ايشان استعفاي خويش را به وزير علوم تقديم كردند.
كما في السابق دوستان كتك زن معلوم نيست از كجا آمدن و به كجا رفتند! شايد در جستجوي رئيس دانشگاه ديگري هستند كه كتك خوردنش ملس تر باشد! فعلا در اين دانشگاه ، به علل نبود رئيس ! علم و صنعت ( مانند غني كردن اورانيوم ) به تعويق افتاده است. در دنياي امروز ( تا آنجا كه به عقل ناقص اينجانب مربوط مي شود) همه يك طوري كتك خوردند غير از رئيس و اساتيد دانشگاه ها ! چون مملكت ما از زماني كه انقلاب كرديم و بقول معروف تخم دو زرده گذاشتيم ، اعمالي انجام مي گيرد كه انسان در عصر حجر نيز كمتر با آن برخورد دارد!
اين انقلابيگري براي بعضي از هموطنان جوان ما ، مشكل بوجود آورده است! آن موقع ها خوب جو اجتماعي طوري بود كه دوستان يك استكان ( انگشت دانه ) عرق ميهن و يا خورشيد ميخوردند ، كافه اي بهم مي زدند و خلاصه دق و دلي خود را با شكستن سر و صندلي در مي آوردند! چون امروز نه عرق ميهن( در بازار ) گير مي آيد و نه كافه اي براه است؛ دوستان! دانشگاه را براي خالي كردن عقده هاي انقلابي ـ عقيدتي انتخاب كرده اند! گهگاهي چنانكه فرماني دريافت كنند ، ميريزند تو دانشگاه ، جلسه سخنراني بهم ميريزند ، دانشجو و اساتيد دانشگاه را ميزنند . بالافاصله بعد از حادثه همه مسئولين ريز و درشت مملكت اعمال آنان را تكذيب و محكوم مي كنند و عاقبت هم معلوم نمي شود كه اين زرنگ ها كي هستند و از كجا مي آيند و به كجا ميروند! جل الخالق !
دوستاني كه از بدو انقلاب دستي در آتش داشتند ، ميدانند كه دانشگاه هاي ما از بدو انقلاب مركز زدو خورد افراد و نيروهاي مختلف بود! مدتي تعطيل شد تا انقلاب فرهنگي صورت پذيرد. مدتي خاموش ماند. دوباره به مركز بزن ـ بزن تبديل شده است! آن موقع ها لااقل اساتيد را تنها پاكسازي مي كردند. از كتك و گروگان گيري صحبتي نمي شد! ( شايد هم به كمبود اطلاعات اينجانب مربوط ميشود). بيشتر بين خودجوانان دانشجو و غير دانشجو و نيروهاي امنيتي ، خشونت بروز مي كرد!
با گذشت بيش از بيست سال ، داستان شكل ديگري بخود گرفته است! اساتيد دانشگاه هاي ما هيچ كدام تامين جاني ندارند! بعيد هم نيست روزي مورد سؤقصد هم قرار بگيرند! عرض شد خدمت شما كه در كشور ما همه چيز امكانش هست! وقتي كه انسان زير سن قانوني اعدام مي كنند! بايد منتظر داستان هاي تراژديك تر نيز بود!
بخودم مي گفتم در كشوري كه اساتيد دانشگاه را كتك ميزنند و گهگاهي به محاكمه مي كشند ، اين كشور ميخواهد به كدام سمت و سوي برود!؟ در كشوري كه دانشجويان ( اميد هاي آينده ) به اصولگرائي و غير اصولگرائي ، تقسيم شده اند، چه آينده اي در انتظار اين مملكت است!؟ تا كي قرار است اين داستان هاي دردآور ( در تمام شئونات اجتماعي ) ادامه يابد!؟ شايد جواب آن را بايد از موسسه كيهان پرسيد!
در هر حال اساتيد ما يا بايد با ترس و لرز سر كلاس درس ظاهر شوند و بترسند كه مبادا از دهانشان چيزي بيرون بيآيد كه به جماعت اصولگرا ، بر بخورد! يا اينكه استعفا بدهند و به كسب و كار يا مسافركشي بپردارند! لااقل با اين كار ميدانند كه آخر شب با سر و صورت خونين به خانه بر نمي گردند با وجود آن كه شغل هاي ديگر نيز همچنين بي خطر نيست! اما كتك خوردن در سمت رئيس دانشگاه دردآور تر از كتك خوردن در مقام لبوفروشي است!
فعلا كه وضع مراكز علوم عالي كشور ماآفت زده تفكر بياباني است! خط اصولگرائي بد مرضي را انداخته است به جان فرزندان كشور! بيخود نيست از لباس ملي ( شايد گوني ) ، جدا كردن دختر و پسر در دانشگاه ها صحبت ميشود! آنوقت آقايان تئوريسين هاي اصولگرا ، به طالبان ايراد مي گيرند! اين دوستان اصولگرا ، گويا با تقويم سروكار ندارند! نمي دانند كه بالاخره زمان در حركت است! از اول انقلاب سعي كردند ، چيزهائي كه بلد بودند تو كتف جامعه كنند و عدم موفقيت خويش را حس كردند ، اما ول كن قضيه كه نيستند! تنها زور و گردن كلفتي را بهترين نسخه براي رام كردن جامعه تشخيص داده اند!
اينجانب نسخه اي براي اين جنون نمي شناسم! بيماري اين جماعت آنقدر ريشه اي است كه د . د . ت هم قادر نيست ، كار ساز باشد! اگر اين آقايان شر بپا نكنند ، شب خوابشان نمي برد! خوب ترك عادت هم داستان عجيب و غريبي است براي دوستداران ضربت ! با تشكر از حوصله شما