روز يكشنبه 15 آذر ماه هنگامي كه بينا داراب زند و حسن قيصري در راهروي بند 1 زندان اوين مشغول قدم زدن بودند به ناگاه دو دست تنومند از پشت سر شانه هاي او را گرفت . وقتي به پشت سر خود برگشت تا ببيند دستها از آن كيست.. يك مشت بر دهانش كوبيده شد و دندانش را شكست و بقيه ي همراهان اين اراذل به جانش افتادند. از او چه ميخواستند؟ اين افراد اجير شده و سازمان يافته در زندان نيز با او خرده حسابي داشتند؟ اما او كه هرگز با اين افراد دمخور نبوده ، پس هدف چه بود؟ آيا اين يك پيغام بود ؟ در غير اين صورت اين افراد با چه جرأت و اطميناني دست به اين حمله ي ناجوانمردانه زدند؟
اين افراد از كجا تغذيه شده بودند؟ چگونه ميتوان كج انديش و بدبين نبودزماني كه مسئولين علي رغم آگاهي از خطرناك بودن اين افراد ، آنها را در كنار اتاق زندانيان سياسي اسكان داده اند! چگونه ميتوان بدبين نبود زماني كه ياران همسرم را از كنارش پراكنده كردند تا در تنهايي ناز شستي به او نشان دهند ! آيا اين مشت، سياست مشت آهنين بود كه نثارش شد؟ در غير اين صورت، مسئولان ريز و درشت اين نهادخانه ها جواب دهيد .. هدف چه بود؟ مسئوليت مشتي كه بر دهان همسرم كوبيده شد و دندانش را شكست با كيست؟ آيا ما را هوشيارتر نميكند كه جان زندانيان سياسي كه حتي در اسارتگاه خود نيز ايمن نيستند ، واقعا در خطر است؟ انگشت اتهام ما به طرف چه كسي بايد نشانه رود؟ مسئولان پاسخ دهيد... آيا مرگي ديگر در راه است؟..
صبح ناز داراب زند(همسر بينا داراب زند)