چهارشنبه 25 آذر 1383

قتل های زنجیره ای؛ یک قضیه دو وجهی، سعید حجاریان، نامه

تا زمانی که روزنامه صبح امروز منتشر می شد، تلاش من این بود که در هر شماره موضوعی درباره قتل ‏های زنجیره ای مطرح شود و گمان نمی کنم هیچ شماره ای از آن روزنامه خالی از مطالبی مربوط به ‏قتل های زنجیره ای باشد. اما به هر تقدیر، روزنامه بسته شد و مجرایی برای طرح دیدگاه ها درباره قتل ‏ها به گونه ای سیستماتیک باقی نماند. اکنون که "نامه" شریف شما قصد دارد در بخشی ویژه به این ‏موضوع بپردازد، فرصت را غنیمت می شمارم‎ ‎و تلاش می کنم نکاتی را معروض دارم. من پرسش شما را ‏که موضوع آن، آثار قتل های زنجیره ای بر روند اصلاحات است، به سه بخش کوچک تر تقسیم می کنم ‏و به آثار کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت قتل های زنجیره ای بر اصلاح طلبان می پردازم.‏
الف- آثار کوتاه مدت: طبعاً تکانه اولیه ناشی از قتل های زنجیره ای بر همگان گران آمد. بعد از یک ‏پیروزی شیرین در انتخابات، این آزمونی سخت بود که اصلاح طلبان با آن رو به رو می شدند. گویی به ‏آن ها نهیب زده می شد که "حُقه مُهر بدان نام و نشان است که بود" و دوم خرداد تفاوت ماهوی با ‏دوران قبل و بعد از خود ایجاد نکرده است. اگر قبل از دوم خرداد، اتوبوس ارمنستان را داشتیم؛ حالا هم ‏تکه تکه کردن داریوش و پروانه و مختاری و پوینده و دیگران را داریم و قصه همان است که بود.‏
‏ این نهیب، در پی آن بود که اگر دولت بیست میلیونی کشش ندارد، همین جا استفاده بدهد و برود؛ ‏چرا که به قول آن ها، رییس جمهور قبلاً نیز در پرونده اش دو مورد قهر و یک مورد استعفا داشت. ‏بدین ترتیب تلاش شد تا پیش بینی آنان که می گفتند دولت نوپای خاتمی شش ماهه سرنگون خواهد ‏شد، درست از آب در آید‎.‎‏ همان ها که معتقد بودند؛ "راستی خاتم فیروزه ی بو اسحاقی / خوش ‏درخشید ولی دولت مستعجل بود." ‏
اما علی رغم این نهیب ها و غریوها، دولت اصلاحات پایمردی کرد و تا پذیرفتن مسؤولیت از سوی یک ‏وزارت خانه از همین دولت پیش رفت؛ کاری که کم تر در دنیا سابقه دارد. ‏
شما بنگرید؛ اگر بتوانند مدارک بدرفتاری یک سرباز آمریکایی را محو کنند، امکان ندارد که دولت ‏آمریکا آن سرباز را به پای میز محاکمه بکشاند و جرم او را علنی کند. اما در این جا، بخشی از تشکیلات ‏امنیتی را به عنوان جریان خود سر به مردم معرفی کردند. جریانی که از امکانات دولتی ارتزاق می کرد ‏و برنامه های خود را پیش می برد.‏
همین شجاعت اولیه دولت برای پی گیری موضوع، اصلاح طلبان را تشجیع کرد که می توانند موانع راه ‏توسعه سیاسی را از پیش پای خود بردارند و افق های روشنی را در مقابل خود ببینند. در همین دوران ‏بود که روزنامه های اصلاح طلب، به عنوان گروه های حقیقت یاب به دنبال کشف زوایای تاریک پرونده ‏افتادند تا جریانی را که می خواست کشور را به سمت پلیسی شدن سوق دهد منزوی سازند و آنان را ‏مجبور کنند تا دست به حرکاتی بزنند که رسواتر شوند؛ مانند تهیه برنامه چراغ یا نوشتن مقالاتی برای ‏گریز از نگاه تیز بین مردم.‏
در این مرحله، البته آثار مثبت بین المللی پی گیری دولت را نیز نمی توان فراموش کرد و دنیا با اعجاب ‏و تحسین به این پدیده می نگریست. این امر باعث بالا رفتن پرستیژ دولت نیز شد.‏
پوشیده نیست که در همان اوایل کار، دولت در پی گیری پرونده، ضعف هایی هم از خود نشان داد، به ‏خصوص آن که اعلام کرد خود را موظف به دنبال کردن بیش از چهار قتل نمی داند. همچنین سطح پی ‏گیری را از مباشران به سطح عاملان اصلی بالا نبرد. این امر باعث شد که بر خلاف ادعای دولت که قرار ‏بود غده سرطانی را در آورد و چشم فتنه را کور کند؛ امکان متاستاز به سایر اندام ها فراهم شود که ‏نمونه اش را در 18 تیر دیدیم. ‏
به یاد دارم که در همان زمان، نمایندگان کانون نویسندگان از رییس جمهور درخواست ملاقات کردند و ‏با وجود تلاش من برای ترتیب ملاقات، رییس جمهور این امر را به خود من که در آن زمان مشاور ‏ایشان بودم محول کردند. من تقاضا کردم که آقای مسجد جامعی هم همراه من باشند. بدین ترتیب، ‏نمایندگان کانون نویسندگان، قدم رنجه فرموده، به دفتر ما آمدند. به خوبی برخی از چهره ها را به یاد ‏دارم؛ مرحوم گلشیری، آقای دولت آبادی، خانم سیمین بهبهانی، خانم فرشته ساری، آقای علی اشرف ‏درویشیان، آقای چنگیز پهلوان و برخی چهره های دیگر که در خاطرم نمانده است.‏
در جریان آن ملاقات، اولین تقاضای آنان، امنیت بود. می گفتند که جانشان در خطر است و مرتب ‏تهدید می شوند و بعضی از شب ها را در منزل اقوام می گذرانند. به یاد صحبت های بهزاد نبوی در ‏دوران پیش از وقوع قتل های زنجیره ای افتادم که به آقای خاتمی می گفت: "اگر رقیب شما برنده ‏شده بود، جای ما گوشه زندان اوین بود. اما حالا که شما انتخاب شده اید، آن ها حتماً ما را ترور می ‏کنند". من این قصه را برایشان تعریف کردم و آن ها هم تلخندی بر لب آوردند. خواسته های دیگری ‏هم داشتند که پی گیری کردم و در مورد مسأله امنیت، قرار شد وزارت کشور مأموریت حفظ امنیت ‏جانی آنان را برعهده بگیرد.‏
مجموعاً می توان گفت که در کوتاه مدت و در چند ماهه پس از قتل ها، دولت اقتدار لازم را نشان داد و ‏توانست جریان خودسر را منکوب کند. خودسر که می گوییم؛ منظور جریان هایی هستند که غیر ‏مسؤولند و به جایی نیز پاسخ گو نیستند. البته اختیارات دارند ولی به موازات آن مسؤول اعمال خود ‏نیستند. در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین مثل آرژانتین و شیلی، جریان گم شدگان وجود دارد ‏که مادران همراه با عکس فرزندانشان، میتینگ های بزرگ بر پا می کنند. این نشان دهنده آن است که ‏جریاناتی خارج از مسؤولیت قانونی، دست به آدم ربایی می زنند و با سر به نیست کردن آدم ها، فجایعی ‏عظیم را به بار می آورند. ‏
مثلاً در همین قصه قتل های کرمان، با این که قصه سیاسی نیست، عده ای خود سر دست به چند فقره ‏قتل فجیع زده اند با استناد به بندهایی از قانون جزا که در آن تصریح شده است؛ اگر کسی دیگری را با ‏شبهه مهدورالدم بودن به قتل برساند، قصاص از او ساقط است و تنها باید دیه بپردازد، و این عده حالا ‏هم منتظر بخشودگی هستند. این سوء استفاده از خلاء قانونی در کشور ماست و معلوم نیست که کی و ‏کِی قرار است این موارد را در قانون جزا اصلاح کند. تازه آقایان به فکر تشکیل ستاد حفاظت اجتماعی ‏افتاده اند که قضیه را ده ها برابر تشدید خواهد کرد. یک نفر هم پیدا نمی شود که تجربه کشوری مثل ‏پاکستان را در دوره ضیاء الحق در تشکیل" شرطه الخمیس" بررسی کند و ضایعات و گرفتاری های این ‏کشور را در تشکیل این سازمان نشان دهد.‏
ب- آثار میان مدت: بعد از گذشت حدود یک سال و با سرد شدن موضوع، کمابیش آثار میان مدت ‏قتل ها معلوم شد. از جهتی با دستگیری عاملان قتل ها، دیگر شاهد تروری سیاسی نبودیم؛ هر چند ‏قتل های زنجیره ای غیر سیاسی همیشه روی می دهد؛ مثل خفاش شب، قتل های پاکدشت و ... که ‏ناشی از مسأله ها و انحراف های اجتماعی است و در این جا، به بررسی آن گونه قتل ها کاری نداریم.‏
‏ در بررسی آثار میان مدت، می توان گفت که وزارت اطلاعات در قیاس با تشکیلات موازی که در حال ‏شکل گیری بود و بنا را بر خشونت گذاشته بود تا حدود زیادی وجهه مناسبی پیدا کرد. به هر حال و به ‏قول معروف؛ "هر رشته ی پاره می توان بست / لیکن گرهیش در میان هست". می خواهم بگویم که ‏اصلاح طلبان نوعی بدبینی نسبت به رقبای خود احساس کردند و این که مسأله آن ها، حیات و ممات ‏اصلاحات است و به چیزی کم تر از آن رضایت نخواهند داد، به خصوص که روند پی گیری پرونده نیز ‏به دست اندازهای بیهوده و گاه مضحک افتاد.‏
‏ از آن سو، بالا بردن مطالبات مردم درباره پی گیری قتل ها، اصلاح طلبان را وادار می کرد که فشار ‏خود را بر دولت زیاد کنند و دولت نیز توان آن را نداشت که با قوه قضاییه به چالش برخیزد. کم کم ‏مردم به این نتیجه رسیدند که اصلاحات و اصلاح طلبان توان ادامه راه را ندارند و پرچمی را که برداشته ‏اند، سنگین تر از آن بوده است که بتوانند آن را حمل کنند و به مقصد برسانند.‏

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

شعار عبور از خاتمی و به یک معنا شعار عبور از اصلاح طلبان حکومتی در همین مقطع مطرح شد. ‏مخصوصاً وقایعی مثل کوی دانشگاه، باطل کردن 700 هزار رأی در انتخابات مجلس ششم برای وارد ‏کردن برخی چهره ها و حرکت های ایذایی لباس شخصی ها، نشان از آن داشت که دولت اقتدار کافی ‏برای پیش برد دموکراسی در کشور را ندارد. اما به هر حال نمی توان نادیده انگاشت که شوک اولیه ‏ناشی از قتل های زنجیره ای و پی گیری های دولت، جامعه را به شدت سیاسی کرده بود. مردم پی ‏گیر اخبار بودند، هنوز روزنامه ها خوانده می شدند، جامعه مدنی رفته رفته تقویت می شد و احزاب ‏سیاسی به خود شکل می دادند. این موارد را نباید نادیده گرفت، مخصوصاً با اعلام نتایج مجلس ششم ‏خون تازه ای در رگ های اصلاحات جریان پیدا کرد. نتیجه دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری و ‏تجربه شوراها را نیز می توان به این فهرست افزود. برخی از موارد گفته شده، نتیجه بلاواسطه قتل های ‏زنجیره ای نیست ولی در مجموع و با تسامح می توان آن موارد را نیز محصول فرعی قتل ها برشمرد؛ ‏مثلاً در جریان ترور خود من مردم خیلی بسیج شدند.‏
پ- آثار دراز مدت: در دراز مدت، این قضیه کماکان دو وجهی خواهد ماند. از یک سو برکاتی در ‏جهت دموکراسی در برخواهد داشت. به قول معروف؛ "دیدی که خون نا حق پروانه شمع را / چندان ‏امان نداد که شب را سحر کند؟" به نظر من، خون پروانه اسکندی، درخت نوپای دموکراسی در ایران را ‏آبیاری کرد. من از میان همه کشته شدگان، با فروهرها و اقای مجید شریف آشنا بودم و به مجید شریف ‏قولی داده بودم که با رفتن او، همچنان بدهکار ماندم.1‏
خون کشته شدگان قتل های زنجیره ای، برخی از موانع دموکراسی را از پیش پای این ملت برداشت، ‏اما از سوی دیگر این نمره منفی را در کارنامه اصلاحات باقی گذاشت که نتوانسته است به عهد با مردم ‏وفا کند. حتی بعضی پا را فراتر گذاشته اند و معتقدند که اساساً اصلاح طلبان از ابتدا با رقبایشان سروته ‏یک کرباس بوده اند و در این قضایا، نوعی تقسیم نقش صورت گرفته است؛ چه برای فریب مردم، چه ‏برای فریب جهانیان. اکنون شاهد آن هستیم که غربی ها، به ویژه آمریکایی ها، روی این نکته پافشاری ‏می کنند که اصلاح طلبان و غیر اصلاح طلبان یک پارچه هستند و بنابراین ما تنها با مردم صحبت می ‏کنیم. ‏
از دید بسیاری از مردم نیز این به نوعی باز گشت به شرایط پیش از دوم خرداد است و به معنای آن ‏است که همگی دوباره سوار اتوبوس ارمنستان شده ایم و روز از نو، روزی از نو. وقتی پس از یک ‏شکست، آدم دوباره خود را سرجای اول ببیند، احتمال این که بار دیگر تلاش به خرج دهد و کمر همت ‏بر میان بندد و کار را شروع کند، کم است. به همین لحاظ، نوعی سیاست گریزی یا نشستن به امید ‏دست غیبی یا حرکت های کور افراط گرایانه در میان برخی دیده می شود که هیچ کدام از آن ها پاسخ ‏حل مسأله دموکراسی در ایران نیست و این روند ادامه دارد تا چشم انداز تازه ای پیدا شود.‏
پی نوشت:‏
‏1- مرحوم مجید شریف، بعد از باز گشت به کشور، چند بار نزد من آمدند. ایشان از خانواده ای کاشانی ‏و اصیل بودند؛ از ناحیه مادری به مرحوم ملا احمد نراقی نسب می بردند و از ناحیه پدری به مرحوم ‏ملامحمد شریف کاشانی. ضمن صحبت هایی که با هم داشتیم، ایشان از قصد خود برای ترجمه کتاب ‏زندگانی "رزا لوکزامبورگ" سخن گفتند. من به ایشان گفتم که کتابی قدیمی دارم که در عکسی از آن، ‏آخرین لحظات لوکزامبورگ و "کارل لیپکنخت" به تصویر کشیده شده ست و مرگ فجیع آنان را به ‏دست فاشیست ها نشان می دهد. مرحوم مجید شریف از من خواست اگر ممکن است نسخه ای از آن ‏عکس را برایش تهیه کنم که ضمیمه کتابش کند. اجل مهلت نداد و او خود به سرنوشت لوکزامبورگ ‏دچار شد.‏

در همين زمينه:

18 آذر » سخنی با آقای حجاریان، محمد امینی
دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/15540

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'قتل های زنجیره ای؛ یک قضیه دو وجهی، سعید حجاریان، نامه' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016