اين مصاحبه فصلي از کتاب «توسعه و نوسازی علوم انسانی ایران از ایده تا عمل» است که به زودي از سوي پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری منتشر خواهد شد.
آقاي دكتر معتمدنژاد، از اينكه درخواست ما را براي مصاحبه پذيرفتيد، بسيار سپاسگزارم. هدف ما از اين مصاحبه، دريافت مسائل و مشكلات "توسعه تحقيقات علوم انساني" است، اما خواهيم كوشيد تا اين بحث را در سايهي تاريخچه و پيشرفت رشتهي علوم ارتباطات اجتماعي كه يكي از رشتههاي زيرمجموعهي علوم اجتماعي و انساني كشور محسوب ميشود، پي بگيريم. حضرتعالي به عنوان يكي از كساني كه جزو بنيانگذاران اين رشته در كشور محسوب ميشويد، اين رشته را تا چه حد بخشي از علوم انساني و اجتماعي ميدانيد؟ و فكر ميكنيد علوم ارتباطات در اين طبقهبندي در كجا قرار ميگيرد؟
فكر ميكنم تجربه ايران در این زمینه، تجربهاي خاص است. ما در اصل، کار را با آموزش روزنامهنگاری شروع کرده ایم. اما اگر بخواهيم دقیق تر بگوئيم، قبل از اينكه آموزش روزنامهنگاري در ايران شروع بشود، وزارت پست و تلگراف و تلفن در دوران رضاشاه دورههایی تشكيل داده بود تا عدهاي از كاركنان اين وزارتخانه، براي کسب برخی توانایی های فنی، در آن دورهها آمادگي پيدا کنند. بدین ترتیب آموزش تخصصي در زمينه ارتباطات، اگر چه ما معتقديم كه از روزنامهنگاري شروع شده است، اما اگر دقيقتر بررسی کنیم، به آموزش های ارائه شده به کارکنان وزارت پست و تلگراف باز می گردد. خوب آنها براي تأمين نيازهاي خودشان، آموزش های فني را به كار ميبردند. اما آموزش روزنامهنگاري در سالهاي آخر سلطنت رضاشاه، از طريق يكي از كميسيونهاي سازمان پرورش افكار، اجرا شد. سازمان پرورش افكار در سال 1317، اين دوره را راه انداخته و در دانشگاه تهران تشكيل داد و عدهاي از استادان آن زمان، نويسندگان و محققاني مانند محمد حجازي، سعيد نفيسي و عبدالرحمان فرامرزی در آنجا تدريس ميكردند. هدف از این گونه آموزش ها که با ورود راديو به ايران و گسترش آن نیز همزمان بود، بیشتر جنبهی کارکرد در تبليغات حكومت را داشت. بدینترتیب، ميتوان گفت كه آموزش روزنامهنگاري، در دورهی رضاشاه شروع شد. اين تجربه ای بود كه البته با پايان دوره سلطنت رضاشاه پايان يافت.
بار ديگر پس از سال 1332 كه كودتاي ۲۸ مرداد صورت گرفته بود، تلاش شد تا دورهی آموزش روزنامهنگاري ايجاد بشود، براي اولين بار در همين دوره است كه آمريكائيها كه پس از کودتا در ايران نفوذ كرده بودند و از طريق اصل چهار،کمک های مختلفی در اختیار ايران می گذاشتند، براي توسعه نفوذ خودشان به ايجاد كلاسهاي آزاد روزنامهنگاري اقدام كردند. در اين دوره، دانشگاه ديگر محيط خيلي ساكتي شده بود و فعالیت سياسي در آن وجود نداشت. آمریکایی ها در آن دوره ی سکوت دانشگاه، كلاس هاي خبرنگاري يا روزنامهنگاري داير كردند و خيلي از كادرها و تحريريههاي روزنامههاي وقت را آنجا آوردند و برایشان درس گذاشتند. این ماجرا تا مدتی ادامه پیدا کرد تا اينكه در اين ميان مدير وقت روزنامه كيهان، دكتر مصباحزاده كه خودش استاد دانشکده ی حقوق بود، با ملاحظه اينكه آمريكائيها اين كار را شروع كرده اند، تصمیم گرفت تا در خود دانشگاه تهران يك دوره ليسانس روزنامهنگاري تأسيس بشود. جالب اين بود كه اين ها فكر كردند كه اين دوره را در دانشكدهاي به نام دانشكده علوم اجتماعي بنیانگذاری کنند. پیشنهاد و برنامه ریزی رشته روزنامهنگاري در دانشكده علوم اجتماعي ـ كه هنوز تأسيس نشده بود ـ از دانشگاه حقوق آمد و در شوراي دانشگاه در سال ۱۳۴۱ تصويب شد. در اینجا دكتر مصباح زاده تصميم گرفت كه براي پيدا كردن كساني كه بتوانند این رشته را تدریس کنند به کشورهای اروپایی سفر کند تا اگر ايرانياني پيدا كرد كه در اين رشته وارد باشند، از آنان دعوت كند كه به ايران بيايند و اگر بتواند استاد خارجي دعوت بكند. بدین ترتیب، ایشان سفري به آمريكا و اروپا انجام دادند. در این سفر متوجه می شود که این رویکرد به جایی نمی رسد. از یک طرف هیچ ايراني نبوده كه اين رشته را خوانده باشد، از سوی دیگر اگر کسانی که از كشورهاي اروپايي و آمريكايي هم می آمدند، گفتار آن ها در کلاس ها باید به فارسي ترجمه می شد. آن طوري كه تجربه آمريكايي ها در آن سال ها نشان می داد، این کار خيلي با زحمت انجام ميشد. در كلاس ها مدرس آمريكايي حرف ميزد و بعد كسي آن را ترجمه ميكرد و آن ارتباط لازم در كلاس بين استاد و شاگرد انجام نميشد. در اینجا دکتر مصباح زاده تصمیم می گیرد که اين كار را رها كند و برای موقعیت بهتری تلاش کند. در این دوران، آمريكائي ها آن كلاس ها را ادامه ميدادند، اما از دانشکده ی هنر خارج شده بودند و به خيابان انقلاب، روبروي لاله زار به يكی از ساختمان های دانشگاه تهران که دبيرخانه دانشگاه تهران بود و سازمان مركزي کنونی دانشگاه تهران جاي آن را گرفته است، رفته بودند. آن جا يك طبقه را گرفته بودند و كلاس ها را آنجا ادامه ميدادند، در سال 1337 و 38 دكتر مصباح زاده به فكر ايجاد دانشكده روزنامهنگاري در خود دانشگاه تهران افتاد و به همين جهت تصميم گرفت كه عدهاي را از همكارانش را در روزنامه كيهان براي ادامه ی تحقيق در روزنامه نگاري، به خارج از کشور بفرستد. يكي از این نخستين افراد، دكتر حميد مولانا است، دكتر حميد مولانا كه در همين دوره ی سالهاي 1336 و 37 در تحریریه ی كيهان به عنوان خبرنگار فعاليت ميكرد. از طریق روزنامه كيهان بورس گرفت و به آمريكا رفت و آنجا تا سال 1341 تحصیلاتش را در ليسانس، فوق ليسانس و دكترا ادامه داد. بدین ترتیب، اولين ایرانی که ـ در خارج از کشور ـ دکترای روزنامهنگاري گرفته است، آقاي دكتر حميد مولاناست. دكتر حميد مولانا در سال 1342 به ايران برگشت و مدتي سردبير روزنامه كيهان بود. بعد ایشان نتوانست به خدمت خودش ادامه بدهد و به آمریکا برگشت و استاد دانشگاه آمریکن در واشنگتن شد كه تا كنون به كار خودش ادامه داده است.
بعد از آن، آقاي دكتر ابوالقاسم منصفی كه يكي از همكاران كيهان بود در سالهاي 38 – 39 براي ادامه تحصيل در رشته ی روزنامهنگاري به فرانسه رفت، اما چون در فرانسه ی آن روز، دوره ی دكتراي روزنامهنگاري هنوز داير نشده بود، ایشان دكتراي علوم سياسي گرفت و با اخذ دیپلم عالی روزنامه نگاری در یک موسسه ی خصوصي به ايران مراجعت کردند و مشغول به كار شدند. وقتي ايشان برگشتند من در روزنامه كيهان، در سرويس اخبار خارجي کار میکردم. چون مدیر کیهان تصمیم داشت که من هم برای تحصیل در رشته ی روزنامه نگاری به خارج بروم.
در بازگشت دکتر منصفی من نیز با استفاده از بورس مطالعات فرانسه به پاريس رفتم. این زمان، در سال 1961 دوره دكتراي روزنامه نگاري، یا به زبان بهتر، دوره ی علوم ارتباطاتِ موسسه مطبوعات و علوم ارتباطات به راه اندازي شده بود. طی این دوره، با توجه به بخشهاي مختلفي مانند اقتصاد ارتباطات، روانشناسي ارتباطات، تاريخ ارتباطات، فناوري ارتباطات، ارتباطات بينالمللي و حقوق ارتباطات، طی دو سال، درس هایی را گذراندم، در کنار این تحصیل، من در دانشگاه حقوق دانشگاه پاريس هم دوره ی دكترای حقوق را دنبال كردم و ضمنا در مركز تعليمات عالي بينالمللي روزنامهنگاري که به كمك يونسكو در دانشگاه استراسبورگ تأسيس شده بود و هدفش تربيت مدرسان روزنامهنگاري بود، يك سال تحصيل كردم و مدتي هم پایاننامهای گذراندم، به نحوی که دو سال طول كشيد تا آن ديپلم تدريس روزنامهنگاري را گرفتم و بعد به ايران برگشتم.
چه سالی آقای دکتر؟
درست 40 سال پيش. من در سال 1343 به ايران برگشتم. پس از بازگشت، اولين مسابقهی ورودي براي تشكيل دوره آموزش عالي روزنامهنگاري را ما در روزنامه ی كيهان برگزار كرديم. اسم دوره را دوره عالي روزنامه نگاري روزنامه كيهان گذاشته بوديم. از طريق آگهي 600 نفر آمدند و ثبتنام كردند و كنكور ما در تيرماه 1343 برگزار شد. نتايج را چند وقت بعد بیرون داديم و از بين آن 600 نفر كه عدة زيادي ديپلمه و عدهاي هم ليسانسيه بودند، 25 نفر انتخاب شدند. از ميان اين دانشجويان از كساني كه الان معروف هستند می توان از آقاي مسعود مهاجر یا از دكتر رهین نام برد که استاد دانشكدهی علوم اجتماعي ما بود. عدهاي از اين افراد، بعدها در مطبوعات كار كردند و برخی از آن ها هم استاد دانشگاه شدند. این دوره دو سال ادامه داشت و ما در آن، اصول نظري روزنامهنگاري و زمينههاي مختلف ارتباطات جمعي را تدريس ميكرديم. درس های ما ترکیبی از درس های روزنامهنگاري مانند مصاحبه، رپرتاژ و صفحهآرايي و دروس فارسي مانند شيوه نگارش و سادهنويسي و برخی دروس معلومات عمومي بود. اين برنامهاي بود كه ما در آن كلاس ها اجرا كرديم و سرانجام تصميم گرفتيم تا آن را به صورت رسمي در بياوريم. به همین جهت در سال ۱۳۴۵ به سبب آن که آن موقع هنوز وزارت علوم تأسيس نشده بود و شورای دانشگاه در وزارت فرهنگ وقت، در وزارت آموزش و پرورش مستقر بود، درخواست شد تا این دوره به صورت رسمی در بیاید. دكتر مصباح زاده که خودش استاد دانشكده حقوق بود، نامهاي به این مضمون نوشت كه روزنامه كيهان با استفاده از كارهایی که خود تا کنون کرده و با توجه به سابقهاي كه در این زمینه در کشور وجود دارد، در دانشگاه تهران يك دانشكده روزنامهنگاري مستقل داير كند. نامه در شوراي مركزي دانشگاه بررسي شد و با مخالفتهايي روبرو شد. عدهاي در آنجا در شوراي مرکزی دانشگاه بودند كه فكر میكردند اين يك كار سياسي است و نميخواستند كه به اين صورت اجازه تأسيس دانشكده روزنامهنگاري داده بشود. مخصوصا كه دكتر جهانشاه صالح، رئيس وقت دانشگاه هم از اعضای آن شورا بود. هنگامی که تقاضاي دكتر مصباح زاده براي امتياز رفت، دکتر صالح دستور داد تا دورهی ليسانس روزنامهنگاري كه در سال 1335 تصويب شده بود، در دانشگاه تهران داير شود. از این جهت در شهريور سال 1345 در دانشگاه تهران، عدهاي از شاگران آن كلاسهاي آمريكايي را بدون كنكور دعوت كردند و در دورهی ليسانس روزنامهنگاري دانشگاه تهران در دانشكده ادبيات نشاندند. در اين گيرودار در پاسخ تقاضاي روزنامه كيهان با تأسيس مؤسسهاي به نام مؤسسه عالي حرفهاي مطبوعات و روابط عمومي موافقت شد اما با این شرط که دورههای 2 سالهی آموزش حرفهای برگزار کند. دكتر مصباح زاده حاضر نشد كه این دوره را تشكيل بدهد و گفت كه کمتر از لیسانس کار را شروع نمی کند. دکتر مصباح زاده سرانجام توانست با کمک هایی که از جانب کسانی مثل علم، در مهرماه سال 1346 اجازه تأسيس دانشكده مورد نظر را به نام مؤسسه عالي مطبوعات و روابط عمومي با 4 رشتهی لیسانس بگیرد. این چهار رشته، عبارت بودند از رشته روزنامهنگاري، رشته روابط عمومي و تبليغات، رشته مترجمي و رشته عكاسي و فیلم برداری. كنكوري برگزار كرديم که در آن، 6 هزار نفر شركت كردند. كنكور را هم در همان دانشكدهای برگزار كرديم كه آمریکایی ها کار خودشان را شروع کرده بودند. 300 نفر انتخاب شدند. درس ها در آبان ماه 1346 شروع شد. از جملهی کسانی که در این دوره قبول شد، یکی هم آقاي دكتر محسنيان راد بودند که هم اکنون در زمینه های تدریس و پژوهش در ارتباطات فعال هستند. در اين ميان، رئيس دانشگاه تهران، دكتر سالكيان کنار رفت و دكتر عاليخاني رئيس دانشگاه تهران شد. دكتر عاليخاني دستور داد كه دوره ليسانس روزنامهنگاري را که در دانشگاه تهران دایر شده بود، به سبب نبود استا و عدم آمادگی دانشگاه برای پوشش تخصصی درس ها، تعطیل کنند. در همين گيرودار ما اسم دانشكده را در سال 1348 به جاي مؤسسه عالي مطبوعات و روابط عمومي به دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي تبدیل کردیم.
سطح تحصیل هم چنان مقطع کارشناسی بود؟
بله تمامی رشته ها در سطح لیسانس تدریس می شد. در خرداد 1350 كه اولين فارغالتحصيلان كارشان تمام شد، ما تابلوي مؤسسه را برداشتيم و تابلوي علوم ارتباطات اجتماعي را نصب کرديم. كار دانشکده همین طور تا زمان پيروزي انقلاب ادامه پیدا کرد. از چند ماه پيش از انقلاب، رياست دانشكده بر عهدهی من بود، در جريان انقلاب و بعد از انقلاب هم دانشجويان، كارمندان و استادان بار دیگر من را برای مدیریت دانشکده انتخاب کردند. این وضعيت تا آبان 1359 كه دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي در آنچه كه امروز دانشگاه علامه طباطبايي است، ادغام شد، ادامه یافت. اسم این مجتمع دانشگاهی، در ابتدا، گروه ادبيات و علوم انساني بود، بعد شد مجتمع دانشگاهي ادبيات و علوم انساني و بالاخره در سال 1363 به نام دانشگاه علامه طباطبایی تغییر یافت.
بنابراين ما دو جا با علوم اجتماعي برخورد كرديم، يكي در سال 1335 براي اينكه اساسنامه رشته روزنامهنگاري، در قالب دانشگاهي به نام دانشكده علوم اجتماعي به تصويب شوراي دانشگاه تهران رسيد و ديگري در سال 1359 كه30 دانشگاه، دانشكده آموزش عالي و مؤسسه خصوصي و دولتي در هم ادغام شدند و دانشگاه علامه طباطبايي را بوجود آوردند. در این ترکیب جدید، ما در قالب رشتههاي علوم اجتماعي به صورت یک گرایش سی و هفت واحدی در آمدیم که در زمره ی رشته های علوم اجتماعی محسوب می شد. چون معمولا در غرب رشتههاي ادبيات و علومانساني را شامل ادبيات و زبانهاي خارجي و تاريخ و جغرافي، تلقي ميكنند و بقيه رشتهها را در شمار رشته علوم اجتماعي می آورند. حقوق، اقتصاد، ارتباطات، علم سياسي، جامعهشناسي، روانشناسي و نظاير آن ها جزو علوم اجتماعي هستند. به اين ترتيب علوم ارتباطات اجتماعی، در قالب كلي علوم انساني است ولي به نحو دقیق تر، در طبقه پائينتر علوم اجتماعي قرار می گیرد.
آنطور كه عرض كردم ما كار را با آموزش شروع كرديم. در دورههایی كه دانشكده را تشكيل داديم هدف اين بود كه کادر حرفه ای مطبوعات و خبرگزاريها و احتمالاً رادیو و تلویزیون را تقويت كنيم. تا این زمان، البته توجهی به کارهای پژوهشی و علمي صرف نبود. هر چند كه از همان ابتدا برخی کارهای پژوهشی جنبی هم شروع شده بود.
این به نظر یک شروع منحصر به فرد است. در فضاي امروز، بسیاری، رشتههاي علوم انساني و علوم اجتماعي را اين گونه ارزيابي ميكنند كه زمينه ای کاری برای این رشته ها متصور نیست. برعكس ما می بینیم كه رشته علوم ارتباطات اجتماعي جز آن دوره ای که فرمودید، بيشتراز طرف يك مؤسسه خصوصي يا يك يا نهاد روزنامهنگاري پیگیری میشده است. این مسئله را ميشود در دو سطح بررسی کرد، سطح كاربردي با ترتیبی که فرمودید پیگیری میشده است اما سطح دیگر که ملاحظات پژوهشی در آن واقع می شود، در اساس نیازمند برنامه ریزی های دولتی است و به سبب نبود همین گونه برنامه ریزی، اساساً دنبال نشده است.
بعد از انقلاب، رشته ما در واقع تعطیل شد، در سال 1359 در دوره ی انقلاب فرهنگي، مدتي كارمان متوقف مانده بود و نميدانستيم چه كار بايد بكنيم و رشته به كجا خواهد رسيد. در اين زمان يک بار آقاي دكتر غلامعباس توسلي كه آن زمان، مسئول گروه علوم انسانی ستاد انقلاب فرهنگي بودند، ايشان گفت كه شما يا بايد از اين رشته صرفنظر كنيد و يا آن را به همان صورت عملياتي ـ كاربردي استفاده كنيد و بگذاريد كه اين یک گرايش 37 واحدی باشد، تا بعد ببينيم چه ميشود که ما هم پذیرفتیم.
بعد باز از سال 62 شروع كرديم به پيگیري احياء استقلال رشتهی علوم ارتباطات اجتماعي و به همين جهت توانستيم در دورهی اول وزارت آقاي دكتر معين كه آقاي دکتر خانيكي هم مشاورشان بودند، در سال 1368 موافقت وزارت علوم را جلب کردیم تا رشته علوم ارتباطات اجتماعي به همان نام قديم خودش با دو گرایش روزنامهنگاري و روابط عمومي باقي بماند. در کنار این مسئله، ميشود گفت كه با برگزاری کارشناسی ارشد هم موافقت شد. در این مرحله البته، تأسيس دوره کارشناسی ارشد باعث شد كه ما به كار پژوهش توجه بيشتري بكنيم. ميتوانيم بگوئيم كه پژوهش به معني دقيق كلمه از زمان تأسيس دوره فوق ليسانس يعني در سال 1368 يا 69 شروع شد. يعني برنامههاي درسي دوره ی اخیر، با برنامههاي درسي دوره ليسانس متفاوت شد. و ما با توجه به نیازهای کشور، کارهای پژوهشی را بیشتر دنبال کردیم.
این وسط، ظاهراً وقفه ی طولانی وجود دارد!
البته باید از پژوهشكده علوم ارتباطي توسعه ی ايران و فعالیت های آقاي دكتر تهرانیان هم یاد کنم که از طريق سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران تأسیس شد. در سال 1354 دكتر مجيد تهرانيان كه تازه از آمريكا برگشته بود، در رادیو و تلویزیون ملی ایران، يك گروه مطالعات آيندهشناسي رادیو تلویزیون تشكيل دادند. ایشان با تشويق آقای قطبی، گروهی مطالعاتی تشكيل دادند و بعد از چند ماه آن را به پژوهشكده علوم ارتباطي توسعه ايران تبدیل کردند. تأسیس پژوهشکده، اقدام بسيار خوبي بود و با اينكه نتوانست فعاليت زيادي بكند و با پيروزي انقلاب تقريباً رو به تعطیل رفت و دو سال بعد هم تعطيل شد، طي آن مدت، كارهاي بسيار مثبت و مهمي انجام داد. توانست مجلهاي به نام "پژوهشکده" را به فارسي و انگليسي منتشر كند كه در آن، مقالات بسیار خوبی دربارهی ارتباطات و توسعه نشر می یافت. همین طور توانستند، در زمينههاي ديگر طرحهاي تحقيقاتي را پیش ببرند. دکتر تهرانیان، هم چنین در تدوين برنامه ششم عمراني دوره قبل از انقلاب، نقش نسبتاً مهمي ايفا كرد. آن جا طرح های پژوهشی مهمی تعریف و پیگیری شد که حتا امروز هم پاسخگوي نيازها است. تحقيقاتي از جمله در مورد پشتيباني از نقش رسانهها در توسعه سياسي و پشتيباني در توسعه اقتصادي و توسعه فرهنگي، در مجلهی پژوهشکده هم كه به فارسي و انگليسي منتشر می شد، مقالات خوبي درج ميشد. مثلاً گفتگوي فرهنگ ها نخستین بار در آنجا مطرح شد، حتی يك مؤسسهاي هم به نام مؤسسهی گفتگوی فرهنگها تشكيل شد.
پس ميتوان گفت كه تحقیقات ارتباطات به معناي دقيق، اول از طريق پژوهشكده علوم ارتباطي ايران شروع شد و بعد ما در دوره فوق ليسانس دانشكده آن را پيگيري كرديم. در اين ميان همزمان با تأسيس دوره فوق ليسانس، در معاونت مطبوعاتي و تبليغاتي وزارت ارشاد هم، مركز مطالعات و تحقيقات رسانه ها تأسیس شد، كه امروز هم هست که مركز آموزش رسانهها هم در کنار آن قرار دارد. در سال 1369 چند ماه بعد از تأسيس مرکز مطالعات رسانهها، يك پيش طرح تحقيق جامع ارتباطات ايران را آماده کردیم که دوازده زمينه را براي طرح تحقيق جامع در علوم ارتباطات پيشبيني شده بود، بررسی های بیشتر، در برخی از این زمینه ها شروع شد و در بعضي زمینه ها هم به جايي نرسيد.همان گونه كه مشاهده مي كنيد بيشتر فعاليت ها و توسعه رشته هاي علوم اجتماعي در گرو ارتباطات شخصي بوده است و نه بر اساس برنامه يا ارتباطات سازمان يافته. مثال ديگر تاسيس مركز مطالعات رسانه ها بود كه پس از رفتن آقاي دكتر خانيكي به معاونت مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به وقوع پيوست.
همانطور كه مستحضر هستيد، مأموريتگرايي را البته نميشود تنها در تربيت تكنيسين خلاصه كرد. به يك نوعي حتي تأسيس مركز پژوهشهاي ارتباطات هم كه يك مركز پژوهشي است، در يك سطح بالاتري درگير مأموريتهاي علمي است. به نظرم می آید که نمونه ی این مرکز را در رشتههاي ديگر هم بسيار كم داريم.
ما در دورهي بعد از انقلاب، دچار نوعي خلاء تحقيقات علوم ارتباطات بوديم. براي جبران اين مسئله، نخستين سمينار بررسي مسائل مطبوعاتي در ايران، در اسفند ماه سال 1369، كه آقاي خاتمي وزير ارشاد بودند اجرا شد. برگزاري اين سمينار موجب شد كه من مقالهاي علمي براي اين سمينار تهيه كنم كه خودش نقطه آغازي براي ادامه كار شد. در اسفندماه سال 1371 نيز سميناري تحت عنوان كاربرد تحقيقات اجتماعي، اقتصادي و ارتباطي ـ كه البته ارتباطي را بعد حذف كردند ـ در دانشگاه علامه تشكيل شد كه ما آنجا يك بخش خاص ارتباطات گذاشتيم. در جريان سمينار، مقالاتي در زمينهي تحقيقات ارتباطي، بهويژه در خصوص ارتباطات توسعه تهيه شد و در كل پژوهشگران ارتباطات حضوري برجسته در سمينار پيدا كردند. بعد از برگزاري سمينار، روزنامه كيهان، سلسله گزارشهايي درباره اين سمينار چاپ كرد. در يكي از شمارهها مقالهي من نيز منعكس شده بود كه در آن گفته بودم در ايران بين دستگاههاي دولتي و غير دولتي، درباره ارتباطات هماهنگي نيست و بايد شورايي براي هماهنگي ارتباطات در ايران تشكيل شود. روزنامهي كيهان، این را تيتر كرده بود، وقتي آقاي مهندس غرضي، وزير وقت وزارت پست، تلگراف و تلفن اين را ديده بودند از مدير روابط عمومي وزارتخانه خواسته بودند كه از من دعوت كنند تا در اين باره گفتگو كنيم. بدين ترتيب از سال 1372، در كنار نشستهاي هفتگي كه با حضور برخي از همكاران سطح بالاي وزارت پست و تلگراف و تلفن تشكيل ميشد، جلساتي نيز برگزار شد و مذاكراتي انجام گرفت تا اين كه در سال 1374 توانستيم بين دانشگاه علامه طباطبايي و معاونت پژوهشي وزارتخانه از طریق روابط عمومي قرارداد همكاري امضا كنيم. اين توافقنامهاي بود كه مركز پژوهشهاي ارتباطات بر مبناي آن تأسيس شد. در اسفند 1375 ما اولين سمينار را ارتباطات وتوسعه را برگزار كرديم. آقاي مهندس غرضي قرارداد را امضا كردند كه بروشورش هم چاپ شده است. بدين ترتيب، كارهاي مركز شروع شد. در تيرماه 76 هم دومين سمينار را درباره برنامهريزي توسعه و ارتباطات برگزار كرديم. متأسفانه كار بعد از رفتن آقاي غرضي متوقف شد. دولت جديد كه آمد، وقتي آقاي دكتر عارف وزير پست و تلگراف و تلفن شد، در مهر 76 نامهاي نوشتيم تا كار را به جايي برسانيم. از ايشان درخواست كرديم كمك كنند تا كار را ادامه بدهيم. ايشان يك سال طول كشيد و جواب ندادند. بالاخره از طريق آقاي دكتر خانيكي و آقاي دكتر معين پيغام به ايشان رسيد كه جواب فلاني را راجع به اين برنامهها بدهيد. بالاخره ايشان يك سال و نيم بعد جواب دادند و ما توانستيم مقدمات تجهيز كار را از سر بگيريم و کار انجام شد. با كمك وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و مديريت دفتر برنامهريزي اجتماعي و مطالعات فرهنگي اينجا را اجاره كرديم و اين سايت را طراحي كرديم . ميبينيد كه مركز پژوهشهاي ارتباطات هم، باز هم به طور تصادفي تأسيس شد و ما توانستيم كار را ادامه بدهيم با توجه به همهي اين مشكلات، مرك توانسته، اقدامات خوبي انجام دهد، سايت جامعهي اطلاعاتي را طراحي و پشتيباني كرده و سمينارها و نشستهاي خوبي در اين زمينه برگزار كرده است.
شما موفقيت مركز را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ چون اين يك مركز مشترك بين يك دانشگاه بزرگ و يك دستگاه دولتي است. اينگونه مراكز قاعدتاً هم بايد با كارهاي علمي پيوند بخورند و هم برخي از نيازمنديهاي دستگاههاي دولتي طرف قرارداد را رفع كنند. همكاريهايي كه با وزارت پست و تلگراف و تلفن و يا با وزارت ارتباطات فعلی انجام گرفته است در چه سطحي است؟
متاسفانه باز هم كارها بر اساس مناسبات و روابط شخصي پيش ميرود. در سالهاي اخير آقاي مهندس جهانگرد و برخی همکاران در وزارت ارتباطات و وزارت علوم كمك بسیاری برای برگزاري سمينارهاي مركز كرده اند. ما در كميتهي ارتباطات كميسيون ملي يونسكو، ماهي يك بار همديگر را ملاقات ميكرديم. من در سال 1377، براي دومين كنگره بينالمللي يونسكو مقالهاي درباره اخلاق اطلاعات داده بودم كه پذيرفته شد و من را دعوت كردند. وقتي برگشتم براي دوره بعد، تشويق كردم تا آقاي مهندس جهانگرد هم شركت كنند، در سال 79 ، با مدير كل ارتباطات يونسكو صحبت كرديم و قول مساعد گرفتيم كه اين سمينار را برگزار كنيم . بهواسطهي همين آشناييها و بر اثر بعضي از اين تصادفها، توانستيم يك سلسله مراحل را اجرا بكنيم. الان هم آقاي جهانگرد در قالب طرح تكفا به سايت و مركز پژوهشهاي ارتباطات ياري ميرسانند. جداي از اين مسئله، نه اقدامي از طريق دانشگاه صورت گرفته است، نه از طريق وزارت علوم. خوشبخانه همين چند وقت پيش مركز را با سه گروه تحقيقاتي معرفي كرديم كه معاونت پژوهشي تأييد كرده و برنامه براي تأييد نهايي به شوراي گسترش رفته است. اگر اين طرح تأييد بشود، ميتوانيم بگوييم كه از سال بعد ميتوانيم كار پژوهش را به صورت جدي شروع كنيم.
آقاي دكتر! يكي از مباحثي كه دربارهي علوم انساني مطرح ميشود، بحث دگرگوني رشتهها برحسب تحولات اجتماعي و كندي دانشگاه در تطبيق خودش با محیط بيرون است. البته در اروپا و امريكا هم دانشگاهها مورد انتقاد قرار ميگيرند كه خيلي كند واكنش نشان ميدهند، اما ميبينيم كه رشتههاي تحصيلي دانشگاهي در اين كشورها به نسبت ما بسیار فعالند و بسیار زود روزآمد ميشوند. در رشته ارتباطات در ايران، بنيادش مربوط به دههي هفتاد ميلادي است، زماني كه بحث پخش فرامرزي مطرح است و مسائل حقوق دولتها بسیار اهميت پيدا كرده است، همانطور كه مثلا در سابقه علمي حضرتعالی هم ميبينيم، رشتهي حقوق در كنار ارتباطات برايتان اهميت داشته است. حالا اگر اين را در كنار تحولاتي بگذاريم كه در سالهاي اخير روي داده است، ميبينيم كه بعضيحوزههاي ميانرشتهاي ديگر اهميت پيدا كردهاند. در خدمت حضرتعالي خواندهايم كه از قديم سر نامگذاري اين رشته اختلافهايي وجود داشته است، به نحوي كه بعضي نامگذاريها به حوزهي علوم اجتماعي متمايل بوده و برخي نامگذاريهاي ديگر حتي در همان دهه 70 میلادی نامگداريهايي تكنولوژيك بوده است. الان به نظر ميآيد كه آن گرايش تكنولوژيك پيروز شده چون ما يكدفعه ميبينيم كه همه چيز مهندسي شده و همه چيز نامهاي فني به خود گرفته است. الان ديگر رشتهي علوم ارتباطات اجتماعي را كه حضرتعالي زيرمجموعهي علوم اجتماعي خوانديد با نام و يا زيرمجموعهي ICT ميشناسند. فكر ميكنيد سرنوشت رشتههايي شبيه رشته علوم ارتباطات اجتماعي خصوصاً در اين فضايي كه عوض شده، چه خواهد شد؟
اگر علوم اجتماعي و علوم ارتباطات توانايي تحول و تطبيق با شرايط را داشته باشيم، میتوانیم به موقع، خودمان را هماهنگ بكنيم. ما در برنامه جديد دانشكده، علاوه بر روزنامهنگاري و روابط عمومي، كه دو رشته ي قديمي ما بودند رشته سوم مطالعات ارتباطات و فناوري اطلاعات را هم ايجاد خواهيم كرد.
باز هم اين رشته سوم با سمت و سوي جامعه شناسانه خواهد بود.
جامعهشناسي و اقتصادي و مديريتي و حقوقي و همينها.
الان بسیاری از دانشگاهها، رشتهي فناوري اطلاعات و ارتباطات و يا رشتهي مديريت اين فناوريها را داير كردهاند. اينها را گروه به چه صورت برخورد ميكند. چون اينجا مسئلهي اجتماع سازماني رشته هم به وجود ميآيد، اينكه ا ينها دستكم در دانشكدههاي خاصي، يكجا جمع و ارتباطشان با هم قطع نشود.
ما در همين مركز، سه گروه را پيشبيني كردهايم. يك گروه ارتباطات و توسعه است كه كار برنامهريزي و سياستگذاري ارتباطات را پيگيري ميكند. گروه دوم، گروه مطالعات فرهنگي و اجتماعي است و گروه سوم گروه حقوق، اقتصاد و مديريت است. ما سعی خواهیم کرد كه در اين سه گروه همهي زمينههاي ارتباطات را داشته باشيم و نگذاريم اينجا مثل دانشگاههاي فني، فني تنها از زاويهي فني ديده شوند. نقش ما مكمل دانشگاههاي فني است.
اين وضعيت با برخي رشتهها مثل مديريت ICT چقدر همپوشاني خواهد داشت؟
ما درسهايي مثل مديريت اطلاعات و ارتباطات را در چارچوب برنامههاي درسيمان پیش بینی کرده ایم. دورهي فوق ليسانس حقوق ارتباطات را هم در دانشگاه به تصويب رساندهايم كه سال آينده داير خواهد شد. اين رشته با دو گرايش حقوق ارتباطات جمعي و حقوق ارتباطات دور و فناوريهاي نوين اطلاعات و ارتباطات شكل خواهد گرفت. دانشكدهي مديريت دانشگاه علامهطباطبايي هم جداگانه بر روي رشتهي مديريت اطلاعات کار میکند. ما به مدد استادان برجسته ارتباطات که اتفاقا بسیاری از آنان ایرانی هستند می توانیم با نگاه بین رشته ای به آموزش و پژوهش، علوم ارتباطات شتاب لازم را بدهیم.
براي افزايش ارتباط با فضاي جديدي كه بوجود آمده است، شايد يكي از بهترين كارها، همين افزايش ارتباط با استادان ايراني ارتباطات مقيم ساير كشورها باشد، براي اينها چه كار كردهايد؟ مثلا فرض بكنيد كه دورههاي كوتاه مدتي برگزار بشود يا حتي همين تحصيل در دوره دكتري به صورتی باشد كه بخشي از دوره در خارج برگزار بشود.
ما برنامههايي در اين زمينه داريم. حالا هم منتظريم تا وضعيت جديد دانشكده مشخص بشود و شوراي پژوهش و شوراي گسترش طرح دانشكده را به صورت نهايي تصويب كنند. دانشكده با سه رشته كار را شروع خواهد كرد و ما آنجا پيشبيني كرده ايم كه دوره دكتري را با كمك چند دانشگاه ديگر در آينده اداره كنيم و دانشجويان دورهي دكتري را دستكم براي شش ماه در دوران تحصيل به خارج از كشور بفرستيم. همچنين پيشبيني كردهايم كه با مشاركت همكاران ايراني خارج كشور، دورههايي كوتاه مدت برگزار كنيم. همين امروز صحبت با خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران صحبت كرديم تا كارگاه خاصي را با همكاري دكتر تهرانيان، دكتر محمدي و دكتر كماليپور در تهران برگزار كنيم.
advertisement@gooya.com |
|
الان برنامه درسي رشته، چقدر با برنامه درسي آن در دانشگاههاي معتبر جهان مطابقت دارد؟
من فكر كنم كه دوره ليسانس کاملاً انطباق پيدا كرده است. برنامهي درسي دورهي فوق ليسانس حقوق ارتباطات را هم با برنامه ی آموزشی60 موسسه و دانشگاه معتبر دنيا در اروپا و آمریکا تطبیق دادهايم. برنامه ی درسی رشتههاي جديدي كه قرار است تأسيس شوند، با شرایط روز و با آن چه در دیگر نقاط دنیا تدریس می شود، كاملاً انطباق دارد. در مورد فوق ليسانس و دكتري هم بايد اصلاحاتي انجام بدهیم. برنامههاي درسي دورهي دكتري البته خيلي قديمي نيست. مربوط به پنج یا شش سال پیش است و زياد دچار اشكال نيست. ولي دوره فوق ليسانس را بايد به طور كلي عوض كرد .اينجا دوره فوق ليسانس را با دوره فوق ليسانس روزنامهنگاري و احتمالا با برخی گرایش های دیگر تکمیل خواهیم کرد.
حالا ما امكانات زیادی داریم، همكاران زيادي از خارج برگشته اند و دارندگان مدرک دکتری ارتباطات که پیش تر 6 نفر بودند حالا 20 نفر شدهاند. اينها كمك ميكند كه دوره فوق ليسانس را توسعه بدهيم.
من بارها مثال زدهام كه بسیاری از بزرگان ارتباطات، مثل هربرت شيلر، مثل دكتر تهرانيان، اينها هر دو دكتراي اقتصاد دارند ولی در زمینه ی ارتباطات کار کرده اند. کسی ممکن است در رشتههاي ديگري درس خوانده باشد اما با رویکرد خاص خودش بتواند در پیشرفت این رشته موثر باشد. شاید بتوان گفت رشته ی ارتباطات، الان بیسار بیشتر از گذشته بین رشته ای شده است.
هم اکنون میان ارتباطات و روانشناسي، میان ارتباطات و فرهنگ، ارتباطات و اقتصاد و میان ارتباطات و حقوق، ارتباط های خیلی نزدیکی وجود دارد.
البته الان متخصص اقتصاد ارتباطات نداريم. متخصص مديريت ارتباطات نداريم. درس هایی که دربارهی مدیریت ارتباطات تدریس می شود، دروس كلي مديريت است. خيلي از مؤسسات مطبوعاتي و مؤسسات اطلاعرسانی داریم که مديريت اطلاعات ندارند يست و كسي نيست كه اينها را بداند. در حقوق هم همينطور كسي را نداريم. الان یکی دو سالی است كه كتاب مباني حقوق ارتباطات را در دانشگاه تدریس میکنیم تا کسانی كه وارد فوق ليسانس ميشوند كم كم آماده بشوند كه بعد خودشان بتوانند این را تدريس كنند. در اين رشتهی مطالعات فرهنگي كه در واقع جز ارتباطات است و اسمش مطالعات فرهنگي است، حتی یک متخصص هم وجود ندارد، رشته مطالعات فرهنگي الان در دانشكده علوم اجتماعي گذاشته شده است اما استاد متخصص نيست و اين خلاء است.
البته ما د رحوزه پژوهش و مطالعات این حوزه فعالیت های بین رشته ای را آغاز کرده ایم. در سمینار میان منطقه ای سال ۱۳۸۲ و در دو روز برگزاری آن نیمی از مقاله ها و گزارش های علمی را همکاران رشته های فنی و مهندسی ارائه دادند. هم اکنون در مرکز پژوهش های ارتباطات ما از برجسته های فنی و مهندسی که به حوزه ارتباطات و فناوری اطلاعات علاقه مند هستند و یا در این حوزه کار تخصصی می کنند همکاری نزدیک داریم. آقای دکتر شهشهانی، دکتر تابش و مهندس جهانگرد از آن جمله اند و به نظر می رسد در آینده ای نزدیک این همکاری پژوهشی در برنامه های آموزشی نمود پیدا کند.
هم اکنون در ترکیب انجمن ایرانی مطالعات جامعه اطلاعاتی هم صاحب نظران علوم اجتماعی و علوم ارتباطی و هم صاحب نظران و متخصصان دیگر رشته های علمی همکاری نزدیکی دارند که می تواند نوید بخش همکاری بیشتر دانشگاههای فنی و مهندسی علوم پزشکی و علوم پایه با مراکز علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم و فناوری باشند.
آقای دکتر! به توسعه تحقيقات علوم انساني بازگردیم. با توجه به مورد خاص رشتهی علوم ارتباطات اجتماعی، ارزیابی تان از وضعیت علوم انسانی و علوم اجتماعی در کشور چیست؟
علوم انساني ما دو اشكال مهم دارد. يك اشكال اين است كه ما نتوانسته ايم علوم انساني و علوم اجتماعي را با شرایط خاص خودمان انطباق بدهيم و بومی کنیم. اين كارها )یی که در این زمینه ها می شود( همهاش كارهايی تقليدي است. یک كاري مثل اين كار دكتر محسنیان راد درباره ی تاريخ ارتباطات ايران، این از کارهای ریشهای است. به نظر من، ما اگر از اين كارها بكنيم، خيلي موفقیت آمیز و تأثیرگذار خواهد بود. شايد چون شايد دلسوزي نبوده، سازمان پشتیبانی کنندهای نبوده و برنامهریزی و سياستگذاري وجود نداشته است، در اين مورد نتوانسته ايم موفق باشيم. فعالیت هایی مثل اين كارهایی که گروه های اینجا دارند انجام می دهند، قطعاً راهگشای آینده خواهد بود. مشكل ديگر اين است كه در بين رشتههاي فني از يك طرف و رشتههاي علوم انساني در طرف دیگر، مقایسههای نابجایی صورت می گیرد. رشتههاي پزشكي و فني و... قابل لمس اند و در مدت زمانی کوتاه مثلاً میتوانند سد و كارخانه و... بسازند یا اقداماتی صورت بدهند که نتیجهی مشخص دارد. ولي کسی نمی داند که علوم انساني چه اهميتي براي آينده دارد. ما اغلب كارهايي كه در زمينههاي فني انجام داده ايم، كارهايي بوده كه بدون مطالعات اجتماعي صورت گرفته است. اين نشان ميدهد كه مسوولان مملكتي و دستاندركاران، قدر علوم انساني را نميدانند. تصور میکنم فعالیتهای روشنگرانه ای مثل برگزاری سمينار، چاپ کتاب و جزوه و... که به نوعی در روشن کردن ذهن ها تأثیر دارند، در شناخت بهتر مدیران و جامعه ی علمی کشور از علوم انسانی بسیار مفید باشند.
مقصود حضرتعالی این است که نهاد سیاست گذاری با مشارکت متخصصان رشتهها، به نحو موثرتری ایفای نقش کند؟
البته سياستگذاري که توأم با آيندهنگري باشد. نهاد سیاستگذاری باید متخصصان رشته ها را از دانشگاههاي و جاهاي مختلف دور هم جمع كند، ديدگاههايشان را بگيرد و يك هسته منسجمي به صورت مداوم کار مطالعه و برنامهريزي را انجام بدهد.
همين تحولي كه ما در رشتهی ارتباطات شاهدش بوديم همه را مبهوت كرد. شما نميتوانيد تصور كنيد كه در عرض 30 سال اين رشته چقدر تغيير كرده است. نهادی كه بخواهد با اين رشته هماهنگ باشد بايد يك بخشي داشته باشد كه مدام نیازهای بازار و تحولات جهانی را آناليز كند كه چه تغييراتي لازم است و چه تحولاتي اينها لازم دارند. با این حجم از تغییر ما الان دچار شکافهایی در کارایی گرایشهای منفک شده هستیم. مثلا شما بحث ICT را در كشور در نظر بگيريد! در مجموع میتوان گفت در تمامی ادارات دولتی، این استادهاي دانشگاههاي فنياند که طرح ميدهند و خيلي از كارهايي را كه اصلاً در آن صلاحيتي ندارند، بر عهده می گیرند. بسیاری از این ها اصلاً توسعه نميدانند، ارتباطات توسعه نميدانند، اقتصاد نميدانند، روانشناسي نميدانند.
بعضي گناه اين كار را به گردن خود علوم انساني میگذارند. ميگويند آنها قويترند، فعالترند و كار ميكنند و پيش ميآيند ولي علوم انساني اين كار را نميكند.
من اینها را تا حدودی تأیید می کنم. نمی گویم که صددرصد این طور است اما اگر همکاران علوم انسانی کشور بخواهند کار کنند، این نگرش وجود دارد که همكاري صورت بگیرد. منتها بايد دیدگاهها در خصوص علوم انسانی عوض شود. 11 سال است كه براي مركز پژوهشهاي ارتباطات پیگیری میکنیم و این ناراحتی ها را تحمل کرده ایم.
حالا اين مركز هم، باز به نوعي، از بودجه دولتي ارتزاق ميكند. اگر بخواهيم راهكارهايي بيانديشيم که این وظایف، يك روزي از دولت منفك بشود، چه رويكردهايي باید در پيش گرفته بشود تا علوم انسانی کشور، با بخش خصوصی پیوند بخورد؟
بخش خصوصي خودش بايد گسترش پيدا بكند. در مورد همین رشته ی ارتباطات نگاه کنید، با وجود آن که مطبوعات به صورت قوی هنوز وجود ندارند و خبرگزاريها جدید راه افتادهاند، باز هم بخش خصوصی می تواند تأثیرگذار باشد. با این همه مدتی طول خواهد كشيد تا بخش خصوصي بتواند كمك موثری در این زمینه بكند. بايد به دانشگاهها خودمختاري داده شود كه بودجه را از دولت بگيرند و در قالب کمک به مؤسسههاي تحقيقاتي دانشگاهي بدهند. در اين ميان با وزارتخانهاي مانند وزارت ارتباطات سروكار داریم، آنها هم بايد آماده باشند كه كمك بكنند تا پیشبرد این گونه فعالیت ها به صورت نظاممند دربيايد و این جور نباشد که اين وزير موافقت کند و وزير بعدي نپذيرد.
فكر ميكنيد چرا نميپذيرند؟ به خاطر اينكه تصور ميكنند، كار حسابشدهاي رويش نشده است؟
خیلیهایشان كاري را كه علوم انسانی و علوم اجتماعي ميكنند، اصلا درك نميكنند و اين مشكلساز است. زمینه های توسعه علوم انساني در ايران، امروزه به خوبي فراهم است. اما مشكلاتي هست که مشكلات مالی مهمترين آنهاست، تا وقتي حقوق استادان یا حقوق بیشتر كارمندان در اين حد است، و یک استاد مثلاً مجبور ميشود كه هميشه درس اضافه بدهد تا اجارهخانهاش را تأمین کند، نمیتواند کار پژوهشی و موثر بکند. البته انکار نمی کنم که استثناءهایی هم ممکن است پیدا شود.
ديگر اينكه مسئولان مملكتي بايد به علوم انساني توجه کنند. در همين زمينهی جامعهی اطلاعاتي ببينيد كه ما چقدر مشكل داريم. هيچكس نميداند كه ماجرا چيست. كجا داريم میرویم و چه كار داريم ميكنيم.
آقای دکتر، حضرتعالی تجربههای متعدد تحصیل و تدریس در خارج از کشور دارید، فکر می کنید این سیستمی که ما در اینجا داریم، چه تفاوت هایی دارد با آن چیزی که شما با آن کار کرده اید؟
مهمترین مسئله، آزادي آكادميك است. ما متأسفانه نتوانسته ايم طي شرايطی كه بعد از انقلاب بر ما غالب شده است، به آزادی آکادمیک بقا ببخشیم. اين خيلي مهم است که وقتي يك دانشجويي كار تحقيقاتي میگيرد يا یک استادي ميخواهد کاری را سرپرستي كند، از اين نگران نباشد كه نكند حرفهایش یا ایدههایش ناراحتي ايجاد كند یا سر كلاسها يك حرفهايي را نتواند مطرح كند يا بيم داشته باشد كه مطرح كند. مسأله ديگر مسأله انجمنهاي تحقيقاتي است كه در كشورهاي ديگر هست و اینها در كنار دانشگاهها توسعه پيدا كرده اند و در هر رشتهاي نه تنها يك انجمن بلكه چند انجمن وجود دارد. در كنار انجمنهاي منطقهاي، انجمنهاي بينالمللي هم هستند. نظام آموزش عالی کشور ما، همينها را تا حالا فاقد بوده است. تازگي و چند سال است كه انجمن روانشناسي راه افتاده و ما هم تشكيل انجمن علوم ارتباطات ايران را راهاندازی کردهایم. اين انجمنها خيلي میتوانند مؤثر باشند. تشكيلات صنفي خود هيأت علمي دانشگاه هم مهم است. تشكيلات صنفي اعضای هیئت علمی، خودش تضميني براي آيندهی همكاريهای دانشگاهي است که متأسفانه در ایران وجود ندارد. مسأله بعد، مسئله ی فرصت مطالعاتي است كه روي كاغذ هست ولي امكاناتش فراهم نيست. عدهاي محدود و اندک، بدون بودجه ميروند و به جاي يك سال، تنها شش ماه فرصت کار پیدا میکنند. مسافرتهاي علمي و از آن جمله مسافرت دانشجویان دوره های دکتری، چه به صورت یک طرفه و چه در قالب تبادل دانشجو، بسیار كم و محدود است. تهيه منابع علمي هم بسیار دشوار است، درست است که بخشی از منابع، با اينترنت به دست میآیند اما این هم در هر حال نیازمند اشتراك است، ضمن آن که اینترنت هم پاسخگوی همهی نیازها نیست و برخی منابع علمی دیگر مانند نشریات ها و کتابهای علمی هم باید تهیه شوند.
فكر ميكنيد وزارت علوم چه رویکردهایی را بايد در پيش بگيرد تا اين فضا دست کم اندکی دگرگون شود؟
باید در مراکز علمی منطقهای مانند اروپا و آمریکا، وابستههاي علمي و ارتباطي داشته باشیم که متخصصان ایرانی را بشناسند و آنان را برای مشارکت در توسعه ی علمی کشور، در قالب برگزاری دورههای کوتاه مدت آموزشی یا سمینارهای علمی تشویق کنند تا مشارکت دانشمندان ایرانی مقیم خارج کشور جلب شود. حتی در جاهایی که تأسیس نمایندگی ممکن نیست، میتوانیم سفیر سیار بفرستیم. در اين دو سميناري كه در اينجا تشكيل داديم، خيلي تلاش كرديم كه به این ایده جامهی عمل بپوشانیم اما متأسفانه وزارت خارجه نتوانست خوب عمل كند و كميسيون ملي يونسكو هم نتوانست خودش را با این مسئله هماهنگ كند.
از بحثهايي كه حضرتعالي فرموديد جمع بندی من این است که علوم انساني اگر بخواهد كارآيي خود را افزايش بدهد، نخست نیازمند آزادي آكادميك است تا بتواند خودش را در مقوله هایی كه با دولت ارتباط پيدا ميكند، درگير كند. علوم انساني از سوی دیگر به بخش خصوصي قوی احتياج دارد، براي اينكه بتواند روي پاي خودش بایستد و استقلال مالي پيدا بكند. همينطور علوم انساني به يك نوع ارتباطات گستردة جمعي احتياج دارد كه در اینجا تسهیلكنندهاش دولت است. استنباط من از فرمايشات حضرتعالي اين است كه ما بايد اين سه مسئله را حل كنيم تا علوم انساني بتواند فعالتر خودش را نشان بدهد.
بله درست است.
خسته نباشید. ببخشید که باعث زحمت شما شدیم.
من هم از شما متشکرم