وا...! دمكراسی شاخ و دم نداره که قربونت برم...!
چرا بیخودی حرف درمیآرین و صفحه میذارین...؟! خودمون داریم می بینیم خب، کور که نیستیم بلا نسبت شما...! وا، چه حرفا...!
اصلا به حرف و حدیث چند تا آدم مغرض وطنی و اجنبی که نیست...! به قول شاعر «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است...!»
کجای دنیا اینقده ماشالا هزار ماشالا دمکراسی سراغ دارین که آقایون مدیراش همچی آزادی عمل داشته باشن که خیلیها در چهار دیواری خونهشون و برای ارث مرحوم ابوی شان هم در فرنگ ندارن...؟!
اصلا خوبه خود حضرات مدیران برای کم کردن روی اجنبی ها هم که شده بفرمایند، تا حالا خدا وکیلی یکی اومده بهشون بگه آقا با چه مدرکی مدیر شدی؟! اینهمه قوم و خویش و اعوان و انصار، رفیق و هم ولایتی رو با چه حساب و منطقی، فلهای آوردی و اتاق های 80 متری و میز و صندلی های گنده گنده بهشون دادی؟! چرا میلیارد میلیارد پول زبون بسته مردم، هزینه خودرایی و خودمحوری و زبانم لال خیانتکاری، باندبازی و ندانمکاری حضرتتان میشود...؟! یکی اومده بگه قربون اون شکل ماهتون برم آخه سه، چهار درصد رای که اینهمه افه ودنگ و فنگ نداره...!!
کی تا حالا اومده از فلان وکیل و بهمان مدیر بپرسه، نوکرتم، تو که موقع اومدن هشتت گرو نه ات بود، بالا غیرتا چه جوریه که یکی دو ساله اینجوری خودتو بستی...؟! وا... دمکراسی از این گنده تر...!!
آره جونم، این دمکراسی وطنی ما لنگهاش تو همه دنیا که سهله تو ده کهکشون اونورتر هم پیدا نمی شه...!
لازم هم نیست اینقده سنگ سهم دمکراسی مردم رو به سینه بزنید، بخاطر اینکه اولندش دولتمرد و ملتمرد ما یکیه و به کوری چشم دشمنا مو لای جرزشون هم نمیره...!!
در ثانی، آسیاب به نوبت قربونت برم! این نعمت دمکراسی که ما داریم، فعلا از بالا بالاها شروع شده و خدا رو چه دیدی شاید هم یواش یواش به داخل مردم هم سرایت بکنه...!
مگه خود شما فرنگی ها این دمکراسی نیمبند خودتون رو یک دفعهای آوردید و ریختید تو حلقوم مردمتون...!! خب، اینجور کارها حوصله و تحمل میخواد، فدات شم...! مثل همین اصلاحات...!! ببین تو این هشت سال به کجاها رسیدیم...؟؟
شاعر می فرماید:
«گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم»
فلفلی