همه ی شواهد دال بر این است که ایالات متحده به ناگاه سیاست خارجی خویش را در قبال جمهوری اسلامی ایران تغییر داده است. دستگاه دیپلماسی ایالات متحده پیش از این برخورد با سیاست های هسته ایی ایران را به همکاران اروپایی خویش واگذار نمود و در یک عقب نشینی آشکار چندی است که در قبال مسائل هسته ایی ایران سکوت پیشه نموده است. پس از آن اعتراف بوش به در اختیار نداشتن وسیله ایی موثر در قبال ایران تعجب همه ی تحلیل گران سیاسی را برانگیخت.
اکنون برگ دیگری از این روند ورق خورده است و شرکت هالیبرتون که از شرکت های مشهور نفتی است در مناقصه ی نفتی پیروز شده و مناقصه به این شرکت واگذار شده است. اما نباید از کنار این حادثه ی به ظاهر ساده به آسانی گذشت. این پدیده را باید در کنار نفوذ خانواده ی بوش در شرکت های نفتی و به ویژه معاون وی دیک چنی که رسماً در هیت مدیره ی شرکت های نفتی عضویت دارد، بررسی نمود. این ارتباط این نکته را آشکار می نماید که شرکت هالیبرتون با آگاهی کامل زمامداران آمریکایی در مناقصه ی مورد نظر شرکت کرده است. در عین حال این ارتباط از نظر زمامداران ایرانی نیز مخفی نمانده است و یقیناً با آگاهی کامل از نظر زمامداران آمریکایی این مناقصه واگذار شده است.
از طرف دیگر تاثیر این چرخش آمریکا در سیاست داخلی ایران نیز بی تاثیر نیست. ایران می داند که با توجه به شرایط منطقه و حضور قدرت مند آمریکا در عراق گسترش ارتباط با آمریکا اجتناب ناپذیر است. بنابراین به عنوان اولین تاثیر نهمین انتخابات ریاست جمهوری را هدف قرار خواهد داد. به نظر می رسد که آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان مهمترین گزینه در این تغییر در سیاست خارجی ایران مطرح می شوند. سابقه ایی که ایشان در معامله قبلی با آمریکا در دهه شصت در قضیه مک فارلین داشت، این زمینه را برای وی فراهم می کند. تردید آقای هاشمی رفسنجانی در مورد حضور در انتخابات ریاست جمهوری و ایجاد فضاای مناسب در این رابطه که به مردم قبولانده شود حضور وی مترادف با رابطه ی با آمریکا است، حکایت از برنامه ایی وسیع در این مورد دارد.
پرسش اساسی این است که علت چرخش سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران چیست؟ و آیا انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس جمهور برگ دیگر این دفتر است؟
برای پاسخ باید در انتظار وقایع آینده بود و هر پدیده ی سیاسی و اقتصادی را در روابط دو کشور به دقت بررسی نمود.