خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس سياسي
امير محبيان به عنوان يك تحليلگر سياسي بر اين باور است كه شرايط جبههي دوم خرداد در انتخابات كنوني بسيار حساس است و ارزيابي و سنجش دقيق رويكردهاي مختلف درون اين جبهه، همچنين وزن سياسي و انتخاب نهايي آنها قادر است تحليلگران را در كشف آيندهي محتمل اين جريان اجتماعي و سياسي ياري رساند.
اين عضو شوراي سردبيري روزنامهي رسالت در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، بر همين اساس معتقد است: در حال حاضر به نظر ميرسد كه تضادهاي در اختفاي جبههي دوم خرداد كه مدتها تلاش ميشد پنهان نگاه داشته شود، در حال آشكار شدن است و اعتراضات در كمون، به صورت جدي در قالب كانديداهاي متفاوت تضادها را فعليت بخشيده است.
وي گفت: بر خلاف حدسهاي خوشبينانه بعضي از مسوولان احزاب دوم خردادي وضعيت جبهه دوم خرداد در حال حاضر به گونهاي نااستوار است كه حتي پيشبيني دقيق وقايع و تصميمات آنها براي خودشان نيز دشوار مينمايد، لذا چارهاي وجود ندارد جز آن كه از طريق گمانهزني و سناريونويسي آينده محتمل را كمي شفاف كنيم.
محبيان در ادامه گفت كه سناريوهاي محتمل به لحاظ كانديداها در جبهه دوم خرداد از نظر وي عبارتند از:
1- سناريوي شكاف ژرف: در اين سناريو اختلاف كانديداهاي دوگانه اصلي آنها (كروبي - معين) تا آخر و تا پاي صندوق راي ادامه مييابد. نتايج رخدادي اينچنين طبعا ظهور شكاف ژرف در ميان آنهاست و به دليل تقسيم آرا هواداران ميان اين دو كانديداي برگزيده دو طيف مدرنيستها و سنتيها، درصد احتمال شكست دوم خرداد بالا خواهد بود.
وي گفت: براي ما به عنوان تحليلگر در اين وضعيت سوال اساسي اين خواهد بود كه تقسيم آرا، وزن هر كانديدا در بين هواداران و تبعات فعليت و عينيت يافتن اين شكاف در جبهه دوم خرداد چه خواهد بود؟
2- سناريوي كثرت مجاري: يعني وجود كانديداي دوگانه در ابتدا، ولي وحدت كانديدا در پاي صندوق راي؛ در اين حالت فرض بر اين است كه جبهه دوم خرداد در اقدامي پيچيده عمليات فريبي را سامان داده است تا رقيب را مغبون كند و نهايتا از انحراف برداشت آنها از واقعيت، به سود خود بهره گيرد. در اين وضع دو سناريوي فرعي قابل تصور است يكي از آن كروبي به نفع معين كنار رود كه معناي آن شكست طيف سنتي و قدرتنمايي مشاركتيها خواهد بود، ديگري آن كه معين به نفع كروبي كنار رود كه معناي آن گزينه پيروزي سنتيها و ادامه سقوط منزلتي مشاركتيها خواهد بود. در چنين حالتي هر چند به ظاهر وحدت به اردوگاه دوم خرداديها آمده است ولي پيروزي آنها به وحدت يا كثرت كانديداهاي رقيب و نقش ويژه هاشمي رفسنجاني در اين ميان بستگي دارد.
3- سناريوي مرد پنهان: در اين حالت جبهه دوم خرداد كانديداي دوگانه فعلي كنوني را مطرح كرده ولي در لحظات آخر كانديداي تقريبا ناشناس (غيرمطرح) را به ميدان ميآورد و كانديداهاي فعلي به نفع او كنار ميروند. سوال اصلي براي تحليلگر در صورت وقوع اين سناريو آنست كه كانديداي ناشناس كيست و چرا او؟ نتايج طبيعي رخداد اين سناريو اين است كه گزينهي ثالث نشانگر افوال مشترك هر دو طيف سنتي و مدرن دوم خردادي خواهد بود و ممكن است ظهور جريان سومي را درون دوم خرداديها باعث شود. اين گزينه به زير سوال رفتن انسجام تشكيلاتي دوم خرداد منجر شده و بحران تشكيلات را براي آنان به ارمغان خواهد آورد. لذا بر اين باورم كه به دليل پيچيدگي عمليات فريب در اين گزينه، مديريت آن توسط ظرفيتهاي فعلي مديريتي دوم خرداد تقريبا غير ممكن خواهد بود.
4- سناريوي مرد سوم: در اين سناريو نظير سناريوي مرد پنهان دو كانديداي فعلي در نهايت به نفع فرد ثالثي كنار خواهند رفت ولي اين فرد ثالث شخص شناخته نشدهاي نيست و ميتواند حركتي نو باشد و چهرهاي شناخته شده را به ميدان فرستند و يا رجوعي مجدد به فردي چون مهندس مير حسين موسوي داشته باشد. اگر رجوع به ميرحسين موسوي را برگزينند، مشكلات سازماني آنها تا حد زيادي حل ميشود ولي به دليل موضعگيري قاطع مهندس موسوي مبني بر نيامدن ممكن است صداقت او تا حدي در نزد افكار عمومي زير سوال رود و او را فردي سياسي كار نشان دهد كه فعلا جامعه از او اصلا چنين برداشتي ندارد. در اين حالت دشواريهاي كار هماهنگ دولت آينده با مجلس هفتم را نبايد از نظر دور داشت. ضمن آن كه در صورت حضور هاشمي چالشي بس پيچيده با آينده نامعلوم شكل خواهد گرفت كه درصد ريسك آن براي همه بالا خواهد بود. از سوي ديگر اگر مرد سوم آنان فرد ديگري باشد اين سوالات مطرح خواهد شد كه گرايش فرد سوم بيشتر به كدام سو (سنتيها يا مدرنها) خواهد بود؟ توانايي جمع كنندگي تشكيلاتي او تا چه است؟ قدرت كسب آراي او به چه ميزان است؟ تفاوتهاي او با خاتمي چيست؟ با كدامين گفتمان ميآيد؟ پايگاه حاميان او در كجاست؟ قدرت بسيجكنندگي اين پايگاه تا چه اندازه است؟
5- سناريوي كثرت محض (آشفتگي): در اين حالت كنترل حضور كانديداها از دست مركزيت خارج شده و تعداد كانديداها از مرز سه تن گذشته (مشابه وضعيت جناح منتقد در دور دوم كانديداتوري خاتمي) اگر اين اقدام حسابشده باشد، نوعي عمليات پارتيزاني انتخاباتي محسوب شده و ميتوان فوايدي را بر آن مترتب ديد كه بدان نميپردازيم ولي در غير اين صورت نشان از اندام اتوريته مركزيت تشكيلات دوم خرداد دارد. در اين حالت امكان توزين دروني گروههاي دوم خردادي پديد ميآيد و سوال اصلي ما اين خواهد بود كه فرآيند فروپاشي گروههاي دوم خردادي چگونه و تا چه حدي بايد مديريت شود؟