آزادى هاى اجتماعى و محدوديت هاى آن، استنباط اقشار مختلف جامعه از مقوله آزادى، نزديك كردن اين استنباط ها و نقطه نظرات، به رسميت شناختن نقاط اشتراك و افتراق در اين حوزه از محورى ترين موضوعات مورد گفت وگو با محمدرضا فاكر رئيس كميسيون اصل نود مجلس هفتم است. البته در اين گفت وگو اشاره اى نيز به نحوه رسيدگى شكايات خانواده هاى زندانيان سياسى نيز شده كه با هم آن را مى خوانيم.البته رئيس كميسيون اصل نود انجام اين مصاحبه و نشر آن را به معناى مخالفت يا موافقت با مواضع عقيدتى و سياسى روزنامه شرق نمى داند.
• • •
•لطفاً نظر خود را در مورد آزادى ها و محدوديت هاى اجتماعى بگوييد؟
قبل از پاسخ به اين سئوال بيان مقدمه اى را لازم مى دانم:
بعضى از سئوالات متضمن يك امر احساسى است و احساس فرد همان اول قضاوت خودش را مى كند و نوبت به منطق نمى رسد.
•به هر صورت منطق بر احساس غلبه مى كند.
در فلاسفه منطق بر احساس غلبه مى كند ولى در عرف كار برعكس است. در كتابخانه و در كتاب هاى تحليلى منطق بر احساس غلبه دارد و در رمان ها و فيلم ها بر عكس...
•به هر صورت علل يك قوه غالب در انسان است و مردم آن قوه تشخيص را دارند كه بفهمند اين سئوال متضمن يك امر احساسى است يا نه!
اگر عقل اين اندازه قوت داشت، بشر اين قدر مشكل نداشت. مگر اين همه انسان ها عاقل نيستند؟ من قدرت عقل را انكار نمى كنم، ولى اين قدرت موانعى هم دارد، عقل بزرگ ترين نعمت خدا است. ما در روايت داريم كه اول چيزى كه خدا خلق كرده عقل است: «اول ما خلق الله العقل» اگر عقل در اين روايت به همين معناى مورد بحث ما باشد معناى روايت اين است كه خدا خلق دومى هم دارد كه قطعاً خلقت آن هم نه لغو بوده و نه غيرمرتبط با خلقت عقل: مورد احتياج بوده است، عقل به چراغى مى ماند كه نور خودش را مى تاباند ولى اگر حجابى بيايد و جلوى آن را بگيرد، طبيعتاً نور اين چراغ به جايى نمى رسد. اين مطلب انكار قدرت چراغ نيست، اقرار به وجود مانع است. ما همه تحت تاثير احساسات هستيم، فرهنگ ها، عادات و رسوم در ما تاثير دارد. گرايش هاى جناحى و كينه توزى هاى آن سد راه عقل مى شوند. اينكه بگوييم چون عقل داريم، پس مسائل حل است نه اين طور نيست. احساسات هم براى خودش قدرت و نيرويى دارد كه اگر ما از آنها حمايت كنيم عقل را به كنارى مى زنند و فاتحه آن را مى خوانند.
به عنوان مثال زمانى كه (در سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷) در شوروى كمونيسم آمد، بلشويك ها شعار دادند كه مى خواهيم قدرت و ثروت را بين همه تقسيم كنيم. مردم فقير و محروم روسيه كه چوب استبداد تزارى را هم خورده بودند از كمونيسم اين را فهميدند كه مى خواهد قدرت و ثروت را تقسيم كند چه بهتر از اين!!
اينجا ديگر بحث عقل نيست، بحث احساس است ولى حدود يك قرن گذشت تا اين احساسات فروكش كرد و عقل دو مرتبه سرى درآورد و همه كمونيسم را شناختند. اما در اين فاصله كمونيسم كار خودش را كرده بود! و نيمى از بشريت را براى چند نسل تباه كرده بود!
در مسئله آزادى هم شما تا كلمه آزادى را به ميان مى آوريد، مثل تقسيم قدرت و ثروت همه انسان ها را جلب مى كند. زيرا همه آزادى را دوست دارند و مخاطب نمى تواند جواب منطقى به شما بدهد، جواب احساسى به شما مى دهد، مى گويد آقا: آزادى كه خيلى چيز خوبى است كى در دنيا از آزادى بدش مى آيد؟
وقتى بخواهيد پاسخ يك مسئله فلسفى را در لعاب احساسات جست وجو كنيد همان داستان «مار» كتبى و تصويرى پيش مى آيد!
به هر حال اجازه بدهيد من پاسخ سئوال شما را با مقدمات ضرورى آن تقديم كنم. ما انسان را موجودى مى دانيم كه خدا او را آزاد آفريده است، يعنى ذات ما را خداوند جورى آفريده كه حق انتخاب داريم. اين مطلب آنقدر بديهى است كه جاى هيچ سئوالى ندارد. آنچه مى تواند مورد سئوال واقع شود اين است كه آيا اين آزادى نامحدود است يا حد و حدودى هم دارد؟ و شما بايد اين طور سئوال كنيد: در اين صورت هيچ احساسى مطرح نيست! زيرا شما اصل آزادى را پذيرفته ايد و از محدوده آن پرسيده ايد! جوابش هم روشن است.
انسان ها مايل هستند كه دايره انتخابشان وسيع باشد ولى نمى خواهند از اين راه به مشكلات ديگر دچار شوند! خداوند طورى انسان ها را آفريده كه دايره انتخابشان گسترده تر از حيوانات باشد، ولى آيا دايره اش همه مسائل زندگى را مى گيرد؟ يك حد و حدودى هم دارد؟ مسلماً بخشى از حدود آزادى را همان عقل (كه شما براى سلامتى اش شعار داديد) تعيين مى كند. عقل مى گويد: ترياك كشيدن مفيد نيست. البته عقل مانع حركت ما نيست، مثل چراغ است كه نورافشانى مى كند، ولى ضامن اجرايى ندارد. مى شود با آن مخالفت كرد و اين سوءاستفاده از آزادى است! افرادى كه معتاد هستند عقل دارند، ولى به حرف عقلشان گوش نكرده اند و از آزادى خودشان سوءاستفاده كرده اند. بخش ديگرى از حدود آزادى را دين معين مى كند در حقيقت دين به كمك عقل مى شتابد و كار آن را تكميل و تضمين مى كند.
كار عقل با ارشادات انبيا و اولياى خدا كامل مى شود. مثلاً عقل به ما مى گويد سم نخوريد، شرع به ما مى گويد شراب نخوريد. امكان دارد عقل در آغاز توجه نكرده باشد كه شراب همان سمى است كه خودش ما را از آن پرهيز داده است ولى با ارشاد شرع فوراً يا به تدريج متوجه مى شود و كار خود را كامل مى كند.
بخشى ديگرى از حدود آزادى را علم معين مى كند. علم در حقيقت موضوعات احكام عقل و شرع را منقح مى كند. كسى كه از «علم» محروم است نه مى تواند از عقل بهره كامل ببرد و نه از شرع، هر چند مى تواند با تبعيت از آنها كوركورانه خود را نجات دهد ولى آگاهانه نيست. علم مى گويد بى توجهى به اخلاق جنسى بيمارى ايدز را به ارمغان مى آورد! آن وقت عقل و شرع احكام خود را صادر مى كنند. پس عقل براى آزادى يك نوع محدوديت ايجاد مى كند و دين هم يك نوع و علم هم راه آن دو را هموار مى كند.
پس جواب من به شما اين است كه آزادى (به معناى قدرت انتخاب و حق انتخاب) رود خروشانى است كه بايد به توسط عقل، شرع، علم، كنترل و جهت دهى شود وگرنه سيلى مخرب به وجود مى آورد. حال امكان دارد شما از من سئوال كنيد كه اين سلب اختيار بشر مى شود؟
•اتفاقاً نمى خواهم اين را بپرسم ولى مى خواهم بگويم كه در زمان گسترش ارتباطات استنباط ما از بعضى مفاهيم گاهاً آن چنان در تضاد با يكديگر است كه امكان دارد يك جوان از واژه آزادى چيزى را بفهمد كه استنباط شما از آزادى به گونه ديگرى باشد.
بله، اين را من هم قبول دارم. اگر ما به گفت وگوى با يكديگر نياز داشته باشيم معلوم مى شود عقل بدون تجربه علمى نمى تواند كافى باشد. پس بدون تلاش علمى نمى توان كارى كرد تا چه رسد به احكام الهى.
•آقاى فاكر، عقل يك ابزار است آيا گفت وگو جز در فضاى عقلانى، امكان پذير است؟
ببينيد اگر قرار است نگاه ما به عقل و شرع و علم ابزارى باشد، فرمانروايى جز هوا و هوس باقى نخواهد ماند و اين سه هم از يكديگر تفكيك ناپذيرند هر چند هر كدام جايگاه ويژه خود را دارند.
عقل يك «قوه» است، چيزى «بالفعل» نيست. عقل به تدريج در كلاس شرع و علم و تجربه شكوفا مى شود. عقل به كمك تجربه و شرع حكم مى كند كه اگر قرار باشد آزادى حدى نداشته باشد خود تبديل به چيزى جبرى مى شود كه ديگر «آزادى» بر آن صدق نمى كند، همان چيزى كه حيوانات دارند.
•جناب فاكر در كشور هايى مثل كشور هاى اروپايى و آمريكا نيز آزادى ها نامحدود نيست آنها هم از طريق قوانين آزادى هايشان را محدود مى كنند.
اين قوانين چگونه شكل مى گيرد؟ آيا به جز از راه عقل و شرع و دانش؟
•اين قوانين از طريق عقلانيت هر جامعه اى شكل مى گيرد و محدوديت آن جوامع امكان دارد جنس و نوعش با جنس و نوع محدوديت در كشور ما و يا كلاً در جوامع شرقى متفاوت باشد ولى در آنجا هم محدوديت وجود دارد. به عنوان مثال هر قدر كه به گذشته تاريخ غرب نگاه كنيم تفاوت در نوع پوشش زنان در آن جوامع يا جوامع شرقى بيشتر ديده مى شود يعنى پوشش زنان در غرب همواره كمرنگ تر و مختصر تر از جوامع شرقى است. مثلاً شما در كتيبه هاى تخت جمشيد تصوير يك زن هم نمى بينيد. از اين مثال مى خواهم نتيجه بگيرم.
طبق فرهنگ ما (البته مذهب هم يكى از بنيان هاى فكرى و فرهنگى هر جامعه محسوب مى شود.) محدوديت نوع خاصى است!
•البته سير عقلانيت در غرب هم پر از فراز و فرود بوده آنها دوره قرون وسطى را پشت سر گذاشته اند، سپس از طريق اصلاح مذهبى يا همان پروتستانتيسم تحولات فكرى، علمى و صنعتى عميقى را تجربه كرده اند.
اينكه فرموديد عقلانيت هر جامعه با جامعه ديگرى جنس و نوعش فرق مى كند. من ممكن است نوع را قبول كنم ولى «در جنس» هيچ تفاوتى بين انسان هاى سراسر عالم و سراسر تاريخ نيست. بعداً در اين زمينه صحبت خواهم كرد.
•جناب فاكر ما به عنوان «نوع انسان» كه يك دفعه در جامعه سبز نمى شويم. من با تاثير گرفتن از كليه عناصر فرهنگى جامعه خودم به عنوان يك ايرانى شناخته مى شوم. من انسان، يك گذشته فرهنگى را پشت سر دارم و اين تاثيرات فرهنگى نه صرفاً بر من كه بر صدها سال زندگى آ يندگان ما هم تاثير مى گذارند، در نتيجه نگاه من ايرانى شرقى به هزاران مفهوم ريز و درشت تاثير گرفته از فرهنگ خودم هست و نگاه يك انسان غربى هم به كليه مسائل ريز و درشت پيرامون خودش و برگرفته از فرهنگ خودش هست.
حالا با گفتن اين موضوعات مى خواهم از شما سئوال كنم كه ما براى اينكه استنباط خودمان را راجع به آ زادى به هم نزديك كنيم، چه بايد بكنيم؟ من در مقدمات اين گفته شما تامل دارم ولى خود شما گفتيد، گفت وگو يعنى همين كارى كه من و شما الان انجام مى دهيم. حال شما كه مى گوييد زنان همواره در شرق داراى پوشش بوده اند و در غرب پوشش زنان كمتر از شرقى ها بوده از كجا مى گوييد؟
•مثلاً تاريخ ويل دورانت.
ببينيد من حدود نيمى از تاريخ ويل دورانت را به طور كامل خوانده ام و بقيه آن را هم به صورت پراكنده مطالعه كرده ام، اين طور نيست كه هر چه در غرب به گذشته برمى گرديد ببينيد زنان غربى در مسئوليت هاى اجتماعى و سياسى شركت داشته اند، اصلاً در تاريخ روم نقش زنان را نمى بينيد.
• الهه هاى يونانى نماد چه بودند؟
خيالات، آنها همه خيالاتى بيش نيستند. ما جامعه حقيقى را مى گوييم آنكه شما مى گوييد تو عالم خيال است. منظور ما و شما نقضش سياسى و اجتماعى زنان است و در اين رابطه تاريخ، تاريخ مذكر است حتى تاريخ تركيبى از مونث و مذكر هم نيست. اتفاقاً اين مذهب بوده كه هميشه حامى زنان بوده است. شما در امپراتورى هاى عظيم روم و حتى در ايران يك امپراتور زن نمى بينيد! ايران در آن موقع به شكل طبقاتى اداره مى شد. طبقه اول پادشاهان بودند، طبقه دوم موبدان، طبقه سوم صنعت گران، طبقه چهارم هم عموم جامعه بودند. در طبقه اول كه پادشاهان بودند تا وقتى مرد بود نوبت به زنان نمى رسيد و تنها وقتى كه مرد نبود نوبت زنان آن طبقه مى شد، اما نه به دليل تساوى حقوقى زن و مرد بلكه به دليل ترجيح طبقاتى بر سايرين، تا وقتى زنى از طبقه بالاتر بود مرد طبقه پايين تر هم از حقوق خود محروم مى شد. مى خواهم نتيجه بگيرم اين پايه فكرى تفكر شما كه مى گوييد در مورد نقش زنان فرهنگ ما متفاوت بوده است جاى تامل دارد. در مجموع همه تاريخ از اين جهت مشابه است فراز و فرود در همه ملل بوده است.
• منظورتان اين است كه فرهنگ ها متفاوت نيست؟
باز بحث جديدى مطرح كرديد! چرا، فرهنگ ها متفاوت است ولى به چه معنى يك وقت فرهنگ را به باور ها (به صورت عام مجموعى) اطلاق مى كنيد و مى گوييد فرهنگ ها متفاوت است. اين درست است ولى يك وقت منظور شما مجموعه امور فرهنگى بشر، عقايد، اعتقادات و نظريات او (به صورت عام استغراقى) است اين را نمى شود پذيرفت، زيرا بسيارى از اصول فرهنگى و اخلاقى بشر هست كه از آغاز خلقت بشر تاكنون استوار مانده و تا ابد نيز استوار خواهد بود. مثلاً شما گاهى در تاريخ غرب تعصباتى را روى زنان، مادران، خواهران مى بينيد كه جنگ هاى عظيمى را به وجود آورده پس بهتر است سئوالتان را دو قسمت كنيد، فرهنگ هايى كه ريشه فطرى دارد، به طور اصولى تغيير ناپذيرند. اگر تغييرى هم باشد در شكل و شمايل هاست؛ امور فطرى زيربناى فرهنگ عمومى بشر، اخلاق بشر، حقوق بشر و بالاخره مشتركات انسان ها است كه شرق و غرب ندارد و فرهنگ هايى كه ريشه در آداب و عادات و رسوم دارد!
• آيا شما در مورد حقوق بشر هم بين انسان ها تفاوت قائل هستيد؟
در استنباط از واژه حقوق بشر قطعاً تفاوت هايى وجود دارد.
• آيا مشتركاتى هم در اين رابطه داريم يا نه؟
بله مشتركاتى داريم.
• مشتركات نشانه چيست؟ آيا نشانه فرهنگ مشترك جهانى نيست؟
پس شما چاره اى نداريد كه به اصول مشترك فرهنگى فكر كنيد كه آنها همان اصول انسانى است و در طول تاريخ بوده است.
البته قبلاً گفتيم كه يك سرى مسائلى هم مثل عادات، آداب و رسوم داريم كه با تفاوت در اينها هم مشكلى نداريم.
• يعنى هم تفاوت ها را به رسميت مى شناسيد و هم مشتركات را؟
بله، همين طور است. ما هم حقوق مشترك بين المللى داريم و هم عادات و رسوماتمان با يكديگر فرق مى كند.
• جناب فاكر من از آنجايى كه در سرويس سياسى شرق كار مى كنم، سئوالاتى را هم كه از شما مى پرسم بالطبع سياسى است.
تا اينجا كه سئوالات فلسفى مطرح كرديد.
• بله درست است البته هر سئوال سياسى مى تواند مبناهاى فلسفى هم داشته باشد.
ولى من معتقدم تمام مسائل سياسى ما مبناى هاى فلسفى دارند و در مبنا هاى فلسفى بايد كار را تمام كرد.
• جناب فاكر قدرى هم در مورد مسائل روز از شما بپرسم اول آنكه در كميسيون اصل نود شما به جاى آقاى انصارى راد نشسته ايد!
انصارى راد به جاى من نشسته بود!
• ولى الان شما به جاى ايشان نشسته ايد.
[من به جاى خودم برگشته ام!]
• البته رسم روزگار تا بوده چنين بوده است. در نظر كميسيون اصل نود مجلس ششم چه نكاتى به نظر شما مى رسد.
من در طرح اين موضوعات حرفى براى گفتن ندارم. ولى مى دانيد الان شما چه كرديد؟
• چه كردم آقاى فاكر.
فرض بفرماييد كه ما در مورد خورشيد بحث مى كرديم و شما يك باره بحث را به «شمعى» منتقل كرديد، ولى من پاسخ مى دهم ولى با يك مقدمه كه آنها فلسفى است!!
وقتى كه به يك نتيجه فكرى خود ايمان پيدا مى كنيم كه به آن «عقيده» مى گوييم، (عقيده از عقد مى آيد) يعنى گره يا پيوند زده ايم بين خود و آن انديشه، ما براساس فلسفه خودمان عقايدى پيدا مى كنيم و براساس آن آرمان ها، استراتژى ها را تعيين مى كنيم و براى وصول به آن اهداف تاكتيك هاى متناسبى را پيدا مى كنيم.
در عقايدمان تعيين مى كنيم به كجا بايد برويم.
در استراتژيمان تعيين مى كنيم كه از چه مسيرى بايد برويم.
در تاكتيك هامان تعيين مى كنيم كه با چه شيوه هايى بايد اين مسير را بپيماييم.
تاكتيك ها در داخل استراتژى معنى پيدا مى كنند، استراتژى هم در داخل عقايد ما معنى مى دهد. عقايد ما هم در داخل اصول فلسفى و جهان بينى ما معنا مى يابد و بالاخره همه چيز به اين موضوع برمى گردد كه اين عالم خدايى دارد يا نه؟ حساب و كتابى دارد يا نه؟ ميزان سلامت فكرى هر فرد بستگى دارد به جهان بينى اصول فلسفى فرد و اين سلامت فكرى سرايت مى كند به استراتژى ها و تاكتيك هاى او. هر فردى به همان اندازه كه در اصول فلسفى و جهان بينى اشكال داشته باشد به همان اندازه در استراتژى ها و تاكتيك ها قاطى و پاطى است آقايانى كه قبل از ما در مجلس بودند يك نوع جهان بينى داشتند و طبق آن جهان بينى براى خود استراتژى و تاكتيك تعيين كرده و عمل كرده اند.
• منظورتان اين است كه جهان بينى آنها با شما كاملاً متفاوت است؟
كاملاً نه شما اگر ۹۰ درصد عقايدتان هماهنگ باشد روى همان ده درصد استراتژى مربوطه فرق مى كند تاكتيك هاى مربوط به همان استراتژى هم تغيير مى يابد. بنابراين اختلافات ما از نوع جهان بينى و اصول فلسفى ما منشا مى گيرد.
اختلافات ما در كيفيت نگرش ما به جهان، خداى عالم، دين، مسائل عقلانى و مسائل فلسفى تعريف مى شود. در مجلس هفتم ۱۵ كميسيون وجود دارد كه هر يك براى خود مسائلى دارند. هيچ تفاوتى بين اين مجلس با آن مجلس، بين اين كميسيون با آن كميسيون، بين اين انسان ها با آن انسان ها نيست. آن آقايان از مشكلات مردم يك نوع برداشت داشتند و مجلس هفتمى ها يك نوع برداشت ديگر دارند و طبعاً يكى از اين دو برداشت با واقعيت منطبق است.
البته اگر كسى به قطع و يقين معتقد باشد كه مشكلات جامعه اين است و راه حل، آن است و به اندازه توانايى خود نيز در فهم و عمل كوتاهى نكرده باشد ولو اينكه كار او مضر هم در بيايد خائن محسوب نمى شود. او به جهل مركب دچار شده و به گمان خودش به وظيفه واقعى خود عمل كرده و ثواب انقياد را دارد.
اگر ما هواها و هوس ها را كنار گذاشتيم، هم بنده معذورم و هم آن كسى كه مغاير با من عمل كرده است! هر چند ممكن است هر دو بر طبق حق عمل كرده باشيم.
ولى اگر تحت تاثير گرايش ها، هوا و هوس ها، امور دنيوى، مسائل حزبى و گروهى موضعگيرى كنيم، هر دو بر باطل رفته ايم، ولو اينكه تصادفاً عمل يكى از ما منطبق بر حق شده باشد. بنابراين تفاوت ها طبيعى است و ريشه تفاوت ها در آنجا است.
• كميسيون اصل نود در مجلس ششم، مكانى بود كه خانواده هاى زندانى سياسى مى توانستند شكايات خود را به آنجا ببرند و در آن كميسيون مورد بررسى قرار دهند. آيا در مجلس هفتم هم خانواده هايى كه زندانى سياسى دارند مى توانند به اين كميسيون مراجعه كنند؟
كميسيون اصل نود در مجلس ششم كارش صرفاً رسيدگى به شكايات خانواده هاى زندانى سياسى نبوده، حتماً كارهاى ديگرى نيز انجام داده ولى حالا اين بخش از كارهايش بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.
به اين دليل كه آن خانواده ها فكر كرده اند كه مبانى تفكرشان با مبانى تفكر مجلس ششمى ها متناسب است و به اين كميسيون مراجعه كرده اند. اتفاقاً آنها هم به دليل هماهنگى با اين خانواده ها آن جور كه آنها دوست داشته اند عمل كرده و قضاوت كرده اند.
• آيا رسيدگى به شكايات زندانيان سياسى در اساسنامه كميسيون اصل نود وجود دارد يا خير؟
ببينيد من نمى خواهم كارهاى كميسيون اصل نود مجلس ششم را مورد قضاوت قرار دهم يا آنها را زير سئوال ببرم اما الان پس از گذشت چند ماه از تشكيل كميسيون اصل نود در مجلس هفتم حتى يك خانواده زندانى سياسى هم به ما مراجعه نكرده است.
• اگر مراجعه كنند شما شكايات آنها را پيگيرى مى كنيد؟
مى دانند كه اگر مراجعه كنند ما جناحى عمل نمى كنيم، قضيه را كاملاً بررسى مى كنيم و قضاوت قانونى را موكول به قوه قضائيه مى كنيم. كسانى كه مى خواهند به ما مراجعه كنند از طريق فاكس، اى ميل و نامه بايد مراجعه كنند. اما كسانى كه قبلاً به اين كميسيون مراجعه مى كردند و اينجا پرونده دارند، مى دانند كه «آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت!!»
• آيا مراجعه نكردن آن خانواده ها به اين دليل نيست كه شما در يكى از مصاحبه هاى خود گفته بوديد كه ملى _ مذهبى ها مرده اند، خدا آنها را رحمت كند؟
جمله «خدا رحمتشان كند» يك تكيه كلام عرفى است.
وانگهى اين حرف من مال ۲۰ روز پيش است چرا اين خانواده ها در چند ماه قبل از آن به ما مراجعه نكرده اند؟
حالا شما آزمايش كنيد و به آنها بگوييد كه پيش ما بيايند! خواهيد ديد كه به طور دقيق به شكايت آنها رسيدگى مى كنيم و نتيجه آن پيگيرى را منتشر كرده و قضاوت را به عهده اهلش مى گذاريم. ولى آنها قطعاً اين كار را نخواهند كرد!
• جناب فاكر زمانى كه در حال گفت وگو با هم هستيم بهتر است از كلماتى مانند قطعاً كمتر استفاده كنيم كه اين قبيل كلمات، فضاى گفت وگو را مخدوش مى كند؟
ببينيد! اين اندازه به خودم اطمينان دارم كه در رسيدگى به هيچ پرونده اى نه كوتاهى مى كنم و نه جناحى برخورد مى كنم، من كار جناحى كردن را شرك مى دانم، البته اگر ديگران از كار ما برداشت جناحى مى كنند به ما مربوط نيست، آن ديگر تشخيص خودشان است.
• آيا در اينجا آقاى انصارى راد و كميسيون اصل نود مجلس ششم نيز مى توانند بگويند ما كارى را كه انجام داديم و به صلاح جامعه تشخيص داديم. اگر شما جناحى تلقى مى كنيد به خودتان مربوط است؟
من كه قبلاً عرض كردم، اختلافات ما مربوط به اصول فلسفى مان است و اگر كسى يقين دارد كارى كه انجام داده درست است و در مبانى استدلالش تقصير نكرده باشند مواخذ نيست. ولى اگر براساس گرايشات جناحى عمل كرده اشتباه كرده است.
• اين را چه كسى مى تواند قضاوت كند؟
اين را فقط خدا مى تواند در عالم «شهود» مردم و در عالم «غيب» خدا. شما مى بينيد كه ما در چند ماه گذشته حتى يك كلمه راجع به كميسيون اصل نود مجلس ششم بدگويى نكرده ايم.
• جناب فاكر عملكرد مجلس هفتم را در اين پنج ماه در تعامل با دولت خاتمى را چگونه مى بينيد؟
مجلس عبارت از ۲۹۰ نفر است، شاكله مجلس در راى هايى است كه مى دهد و تصميم گيرى هايى است كه مى كند.در دولت تصميم گيرى به صورت متمركز است.تصميم گيرى هايى ابلاغ مى شود، بخشنامه مى شود، اگر خلاف هم بكنند رئيس دولت مى تواند جلوى آن را بگيرد ولى در مجلس اين چنين نيست. رئيس مجلس نمى تواند جلوى دهان نمايندگان را بگيرد. فقط در راى گيرى مى تواند راى شان را بشمارد!تصميم گيرى هاى مجلس در آرايشان مشخص مى شود و تصميم گيرى هاى دولت در دستورات و بخشنامه هايش.تا آنجايى كه من اطلاع دارم، مجلس و دولت سعى كرده اند با هم تعامل داشته باشند. من نه در تصميم گيرى دولت و نه در آراى مجلس، مشكلى نمى بينم و هر دو در مجموع معدل خوبى در تعامل و همكارى دارند.