مردم صبور ايران اگر کاری نکنيد اين رژيم سرنوشت شما را به سرنوشت شوم خودش خواهد دوخت. تمام اخباری که اين چند روز به بيت رهبری، به دفتر رياست جمهوری، به ارتش و سپاه پاسداران ، به وزارت اطلاعات و ديگر سازمانهای جاسوسی ايران رسيده همه حاکی از آن است که غرب به سرکردگی آمريکا در صدد تسويه حسابی خونين با رژيم ملايان تهران است. اين خبرها را طبق اخبار موثق خود غربی ها به عنوان اتمام حجت برای روحانيون بر قدرت فرستاده اند.
غرب و آمريکا اين حق را به خود می دهند که برای ريشه کن کردن کانون فساد و تروريسم، برای ريشه کن کردن دشمنی احمقانه با غرب، برای ريشه کن کردن اين شعار احمقانه ی مرگ بر همه و همه کس، مرگ بر آمريکا و اسراييل و اين جمله ی ايران نابود کن « اسراييل بايد از صحنه روزگار محو شود» آيت الله روح الله خمينی و جانشين مضحک او سيد علی خامنه ای و دار و دسته اش راهی جز حمله نظامی به ايران نمانده است. غرب و حتا مردم ايران مهلت کافی به اين حکومت آدمکش و آزادی کش دادند تا به آهستگی از قدرت کنار رود ولی اين تشنگان خون و اين آدمکشان عقيدتی از اينهمه مهلت غير از سو استفاده نکردند.
روز جمعه 18 دی تا پاسی از نيمه شب جلسه ای در بيت رهبری بود که کار به بلند شدن صدای رهبری پايان يافت که در آن سردار رحيم صفوی، سردار ذوالقدر، دريادار علی شمخانی و وزير اطلاعات، وچند تن ديگر حضور داشتند. در اين جلسه هر کس چيزی گفت. ولی عصاره ی مطلب اين بود که آمريکا و غرب هيچ دشمنيی با هيچ کس ندارد مگر روحانيت، رهبری گفت « اگر ما تمام ايران راهم به آمريکا بدهيِم از سر ما دست بر نخواهد داشت، بنا بر اين ، اين که ما هی عقب نشينی کنيم فايده ندارد، آنها کمتر از کشتن و نابودی ما رضايت نخواهند داد. بنا بر اين ما بايد از يک جايی بفهميم که داره کلاه سرمون ميره، آقايونی که اينجا هستند بايد بدونن که خطر نزديکه، ما بايد هر طور شده مردم رو به ميدون بياريم، هر کسی بايد به شهر و دياری بره، چاره ی کار ما مردمن...آقايون خودشون بهتر از من ميدونن که چی داريم و چی نداريم(شايد اشاره رهبری به چند تا ترقه و موشک و شهاب و اين طور چيزا باشه، شايد هم اشاره او به کاميونهای مواد منفجره و مليونها دلاری باشد که به طور یوميه به عراق ميفرستد تا به آمريکا و غرب بفهماند که پيش بينی او و رفسنجانی و حتا خاتمی در مورد « عراق گورستان آمريکاييها خواهد شد » درست بوده است...)... ما برا مدتی بايد اين خار و خاشاکی (اشاره رهبر به روشن فکرها و ديگرانديشان است) که دور برمون هستند رو کنار بزنيم اگه لازم شد خفه کنيم، خفشون کنيد آقا...) گر چه بعد از فرمايشات رهبری همه صلوات فرستادند و رفتند ولی غبار مرگ از چهره يک يک آنها مشهود بود. با دوستی که آنجا بود به ياد رجز خوانی های سرداران قادسيه در عراق پيش از اينکه هر يک سوراخی انتخاب کنند انداخت. آنها هم وقتی خودشان را در آينه ديده بودند خيلی قوی احساس کرده بودند، و به مردم بدبخت عراق تا توانستند زور گفتند و شکنجه کردند و تجاوز کردند و کشتند و غارت کردند و سرانجام هم رييسشان صدام حسين اخوی آيت الله هاشمی رفسنجانی با آن وضع توسط آمريکايی که هيچ غلطی نمی توانست بکند از سوراخ بيرون کشيده شد. و البته آنروز اخوت و شيرينی خوران علی اکبر خان رفسنجانی ، و فائزه خانم با صدام حسين و عقد و عقود آنها تنها به کام خودشان شيرين بود، و مردم ايران عزادار مليونها قربانی جنگ احمقانه خمينی و خامنه ای و رفسنجانی و محسن رضايی و دار و دسته اشان با صداميان بودند. آنها ، مردم ايران، از يک سو آنقدر کشته و اسير داده بودند و خون ازشان رفته بود که ديگر زرد و پژمرده بودند، از ديگر سو با خيل عظيم جانبازان بی دست، و بی پا، و کمر شکسته، و نخاع بريده، کور و کر روبرو بودند. من و برادرانم بارها خود شاهد خودکشی اين نيمه جانان و جانباخته گان بوديم که به طمع بهشت خمينی و قرآن و تشيع خود را به دهان اژدهای جنگ انداخته بودند واينک در حسرت يک قدر شناسی بی شائبه و غير ابزاری می سوختند. در اينجا لازم می دانم به اين فاجعه ای که از فردای انقلاب شروع شده و هم اکنون ادامه دارد اشاره کنم و آن وضع وحشتناک اين قربانيان بيماری خمينسيم است. جانبازان، رژيم اسلامی هم اينک هم از اين فرزندان ايران به نهايت استفاده تبليغاتی کرده و می کند. کسانی که با اين قربانيان سر و کار دارند می دانند که در ميان اين بيچارگان تبعيض چنان است که اين آقايان اسلام پناه و واصولگرا را به فاصله ای نجومی غير انسانی تر از گروه آپارتايد در آفريقای جنوبی قرار می دهد. مردم ايران بايد بدانند و حتما روزی همگان خواهند دانست که اين جرثومگان فساد با سنجش اسلاميات و درجه نزديکی و دوری به ولايت فقيه است که به يک جانباز رسيدگی می کنند و يا نمی کنند، به او خانه و يخچال و تلويزيون و جارو برقی می دهند يا نمی دهند. واين را همگان می دانند که از پاسدار و بسيجی و ارتشی گرفته تا مردم عادی بنا به خاطر ايران و ايرانيت بود که به جنگ صدام حسين می رفتند، اگر چه تبليغات بیسابقه ی اين آقايان در همه جا بر اسلاميت اين جنگ پای می فشرد...
آری از آنجا که هم رهبری و هم اسلام و هم مذهبيت و قدوسيت به صورت عام مورد تنفر پرخاش روز به روز گسترده تر و عريانتر قرار می گيرد. از آنجا که امروز دين و مذهب و حتا خدا و الله و محمد و علی و تمامی کسان و تمامی اماکن و تمامی ارزش هايی که تا چندی پيش از اين، مورد احترام مردم بود اينک نه تنها بی احترام شده اند بلکه مردم ايران، پير و جوان، جوان سرکش و پيرانی که تا ديروز پارسا بوده اند، به کلمات رکيک از آنان ياد می کنند، و اين پايان کار نيست اينجانب با همکارانم و برادرانم و خانواده ام همگی تحقيقی را در اين چند سال انجام داده ايم که حاصل آن نشان از آن دارد که به برکت حکومت شيعه گرای اسلامی نوعی جنگ و ستيزه جويی و ستيزه گری بر عليه دين و حتا خدا و پير و پيغمبر در ايران بوجود آمده است که رفته رفته می رود تا به صورت وحشتناکی همه گير شود ؛ تا آنجا که به اسلام مربوط می شود برای عده کثيری از جامعه، و تقريبا همه جوانان اين اسلام گريزی خوشايند است. ولی نکته حائز اهميت و نگران کننده برای همگی نخبگان جامعه معنويت ستيزی ست. امروز به واقع کسی جرات سخن گفتن از ائمه و اسلام و پيامبر و الله را در ملع عام ندارد. پدر من چند روز پيش پس از بازگشت از مسافرتی از شمال کشور می گفت؛ امروز روزی ست که از لطف 26 سال حکومت آخوندی بايد با تناب و تفنگ و دشنه از اسلام ناب محمدی دفاع کرد و نه با حرف و سخن و استدلال؛ و اگر استدلالی می بوده! آری به خاطر همه اينها و رجای واثق رهبری به پوسيدگی خودش و مکتبش و حکومتش تنها بايد با مشت آهنين به سراغ مردم برود. حال که غرب و حتا چين و ژاپن کم کم از اين گاو شيرده شيرمست شده و تا توانسته با عقد قرارداد های آب و نان دار از کنار اين حکومت ضد ايرانی سود برده و اينک او را همچون دستمال مصرف شده دور می اندازد، بنا براين رهبری و دستگاه روحانيت خوانخوار شيعه برای ماندن بر قدرت چاره ای جز دريدن پوست اين مردم ، چار ه ای جز سرکوب مردم تحت فرمانش، زير تقليدش، زير تسلطش ندارد. اين گروه ديندار ضد انسان و حتا ضد حيوان و ضد طبیعت، تنها به فکر لباس و عمامه و نعلين و رفاه و سلطنت خودش است و بس. از آنجا که او برای بر قدرت ماندن قادر به هر کاری ست و خصوصا خودفروشی ، و ديگر کسی خريدار او نيست برای همين هم، همه عربده هايش را بر سر ايران و ايرانی می کشد. آخوندهای بر قدرت و آنهايی که بر قدرت نيستند و از لطف اين گوسفند چاقی که ايران نام دارد به پول و ثروت رسيده اند قادرند تمامی ايران را و تمامی ايرانيان را فدای قدرت و مکنت و ثروت و سفره خود کنند. امروز تماميت روحانيت شيعه و همه دينداران شريعتمدار در نهايت چشم خود را برفساد سياسی اجتماعی، بر قتل و شکنجه ديگر انديشان و غير مسلمانان، بر تاراج ثروت های مادی و معنوی ايرا ن بسته اند. اينجانب به خاطر شغلم از نزديک با نمونه های آخوند حکومتی و غير حکومتی و حتا مخالف حکومتی مباله و مشاجره افکار کرده ام، شرفتا بايد بگويم فرقه ای را به دريوزه گی اين فرقه، جمعيتی را به مفسدت اين جمعيت، و گروهی را به فريبکاری و دروغزنی اين گروه، و سلطنتی را فاشيست تر از سلطنت اين گروه نديده ام. همه اينها چه موافق و چه مخالف به اين نکته موافقند که آخوند بايد حالا که سر کار آمده بماند و چپاول کند. حتا آنها که مخالف هم هستند موافق عوض شدن حکومت نيستند برای اینکه به پول و مال ثروت بادآورده رسيده اند.
مردم شريف ايران پاسداران و بسيجيانی که هنوز در اين ديگ فساد و فاسد پرور ولايت نرفته ايد بدانيد که اينان شما را به چشم پاسداران خويش می نگرند و نه پاسداران ايران. اگر هم مسلمانيد بدانيد که آنچه را روحانيت شيعه و آخوندان بر قدرت و اين حکومت خودکامه با اسلام کرده هيچ خارج از دينی و هيچ مرتد و زنديقی و هيچ ضد مسلمانی نکرده و نه خواهد کرد. به خود آييد...
آری رهبری حکومت صالحان، روحانيت شيعه عربده خشم می کشد، او در خطر است، ولی همراه اين رهبر پرغيرت، من و توی ايرانی از هر مذهب و مسلک، از هر گروه سياسی و عقيدتی که باشيم، پاسدار و بسيجی، ارتشی و بازاری و کاسب و روشنفکر و دانشجو همگی نيز در خطريم. اما خطر ما در خواب بودنمان است. گويی خطر را احساس نکرده ايم، خطر روز به روز به ما نزديکتر می شود. تنها راه نجات ما جدا شدن از سرنوشت رهبر و روحانيت شيعه است، شايد ما با نجات خود او را نيز نجات دهيم هر چند که اين جرثومه فساد شايسته آن نباشد. از آن جا که نجات ما و نجات او در هدايت و خاموش کردن خشم وخروش مردم سرکوفته ايران بکار می آيد نبايد در نجات اين روحانيت زالوار فربه، از مکيدن خون ايرانی، لحظه ای درنگ کنيم. ولی برای اين کار بايد او را از سر سفره ايرانيت بيرون کنيم. او وياران روحانيش سزاوار چنين گذشتی و بزرگی مردم ايران و جهان نيستند ولی از آنجا که ما بايد با ايرانيت خودمان درس آرامش و بزرگواری و پرهيز از خشونت را به جهانيان بدهيم بايد اين کا را بکنيم، حتا به بهايی گران. زيرا اين گرانی هرگز در حد به خشونت کشيده شدن ايران نيست. از همه قرائن بر می آيد که آمريکا در يک قدمی ماست. شما اگر به سخنان سرکردگان پاسداران پس از بيرون رفتن از بيت رهبری در جمعه 18 دی توجه کنيد خواهيد فهميد که آنها از شما مردم خيلی چيزها را پنهان می کنند، آنها حتا با انگليسی ها و آمريکاييهايی که کمر به نابوديشان راهم بسته اند از با شما روراست ترند. اينجانب وقتی جانشين فرمانده كل سپاه آقای ذو لقدر که بچه های سپاه به ذوالقداره می گويند در همايش بزرگ روحانيون و ائمه جمعه و جماعات در استان اصفهان سخن می گفت در کنار او بودم، او گفت سراسر تاريخ ملت ما نشان ميدهد كه هيچ متجاوزي از حمله به ايران سود نبرده است و كساني كه از تاريخ سرزمين ما باخبرند از سرنوشت متجاوزين در جنگ تحميلي هشت ساله عليه ايران عبرت بگيرند و با آتش بازي نكنند... او راست می گويد ولی چيزی را از ياد برده است و تعجب نکنيد که پاسدار م ع که از دوستان اوست می گويد «... بسياری از پاسداران و از جمله او (ذوالقدر) بد جوری گرفتار ترياکند» بهر حال آن چيزی را که او فراموش کرده اين است که پاسداران و سربازان صدر انقلاب که در جنگ شرکت کردند، دست پروردگان حکومت به قول خودش « ستم شاهي » بودند. آنها را هنوز حکومت فاسد پرور روحانيت شيعه نيالوده بود. آن روز برای آن پاسداران هنوز دست روحانيت وقاحت تشيع رو نشده بود. آنروزها هنوز اثرات همان حکومت بد پهلوی در جوانان وجود داشت. آنروز هنوز دفاع از وطن مقدس بود اما امروز اگر چه دفاع از وطن همچنان مقدس است ولی اين حکومت را حتا پاسداران نيز ضد ايرانيش می دانند، و حسابش را با ايران جدا می کنند، به علاوه آن انسانيت و شرافت و آزادگی و بی باکی را آخوند و روحانيت شيعه با فريب و نيرنگ، با تقيه و دروغ دستبرد زد و به يغما برد. يک روحانی پيشين که خلع لباس شده به من می گفت « برای باز سازی معنويت ايرانی و پس از سقوط اين حکومت ما بايد پنجاه سال کار داريم» همين روحانی پيشين ميگويد که برای کسانی که او را با لباس روحانی ديده اند او امروز محترمتر است. به حرفهای ذوالقدر برگردم که واضحا همه را به تروريسم حکومتی تهديد می کند. او می گويد اگر به حکومت اسلامی تعرضی شود اين حکومت حد و مرزی در ضربه زدن نمی شناسد او در رجزخانی هایی که دوستان ذوالقدر آنرا شبيه به رجزخوانی های فرماندهان ارتش صدام خواندند جهان را تهديد کرد که به آـش خواهد کشيد. حرفهای ذوالقدر چنان نابخردانه بود که حتا يک سرباز پاسدار را به خشم آورده بود او می گفت که ما اگر با آمريکا هم مشکل داريم احمقانه است که به جهان اعلام جنگ کنيم. آقای ذوالقدر می گفت « هزينه حمله به ايران چيزي نيست كه دنيا بتواند آن را تحمل كند و حمله به ايران در چارچوب مرزهاي ايران محصور نميشود، اگر آمريكا با هر تجاوزي بخواهد به ايران اسلامي حمله كند بايد بداند ايران در دفاع از خود هيچ مرزي نميشناسد و اين قابليت را دارد...» در اينکه حکومت اسلامی با کارهای تررويستی و سرکوب آزاديهای سياسی و هم برپايی يک حکومت فاشيستی اصيل اسلامی خودش خودش را منزوی کرده مقوله ای ست که اين سرداران جنگ طلب و صادراتچيان انقلاب آنرا برسميت نمی شناسند. بنا بر اين ديگران را متهم می کنند و از سر حسادت تهديد می کنند که اگر ما را بازی نگيريد ایجاد نا امنی می کنيم، همه اين حرفها از همان شب و شب های ديگر همرا با رهبر تهيه شده. آقای سردار رحيم صفوی که از يک سو نوکر رهبر و روحانيت است و از ديگر سو ارباب ذوالقدر، در شاخ شانه کشيدن از زير دست خود پيشی می گيرد او به طور واضح مسئوليت ناامنی و ترور را در عراق و اسراييل و فلسطين بر عهده می گيرد. ايشان که خودش به خودش می گويد « دکتر» با جمله ای که ناشی از اضمحلال خرد و روان سالم در اوست می گويد « آمريكا نميتواند با كنار زدن ايران امنيت خاورميانه را تامين كند» ايشان، آقای دکتر رحيم صفوی و آقای فرمانده كل سپاه و آقای سردار صفوی و آقای عضو شوراي عالي امنيت ملی و بازوی راست رهبری نه به طور پوشيده بلکه به صورت روشن مسئوليت ناامنی را در منطقه خاور ميانه به عهده می گيرد. ودر جای ديگر آقای خاتمی رييُ جهور حکومت اسلامی و آلت دست روحانيت که خود نيز از همان کرباس است می فرمايد که ايران مايه ی ثبات خاور ميانه و جهان است. و برای پايان بردن اين مطلب بايد بدانيد که که حکومت اسلامی همه و از جمله حتا آمريکا و انگليس را محرم تر از مردم ايران می داند، روزنامه شرق مطلبی را همين امروز از قول آقای مسعود جزايرى سخنگوى سپاه پاسداران نقل کرده که نشان می دهد اين قوم چه قومی ست و اين حکومت چه بی شرم و حيا ست . اين آقای دکتر مسعود جزايری که از جمله محسناتش اين است که قدری هم درويش است در مورد قايقهای انگليسی و آمدنشان به آبهای ايران و دستگيريشان و بازداشت خدمه شان می گويد« چنانچه انگليس اكاذيب خود را تكرار كند، ايران اسناد مربوط به توقيف قايق هاى نيروى دريايى اين كشور را افشا خواهد كرد» خب معلوم است که انگليسی ها خود از ماجرا خبر دارند، چون مربوط به خودشان است، سپاه هم خبر دارد، دولت هم خبر دارد، چون اينها بودند که آنها را دستگير کرده اند، تنها کسی که خبر ندارد مردم ايران است، اگر اينها حتا به آن چيزی که خودشان هم می گويند پایبند باشند برای دشمن کردن مردم به انگليس بايد آنرا می گفتند. ولی آقای دکتر درويش مسعود جزايرى انگليس را تهديد می کند که اگر در اين رابطه «باج» ندهد، بدکارگی انگليس را برای مردم افشا خواهد کرد. می بينيم که اينان از اول تا آخر به مردم دروغ گفته و خواهند گفت، خدعه زده خواهند زد.
وسراجام اينکه امروز روزی نيست که کسی نداند چه بايد کرد. امروز روز نه گفتن به اين حکومت است. اگر مردم ايران پيش از تصميم آمريکا مبنی بر دخالت در ايران سرنوشت خودش را در دست نگيرد، اگر حتا پولداران عافيت نشين که در خزانه پر پول خودند و خواهان امنيتند، اگر پاسدار و بسيجی نمی خواهد به روز سربازان و فداييان صدام بيفتد، اگر کسبه و بازاری نمی خواهد به روز دکانداران عراقی بيفتد، اگر دانشجو نمی خواهد به روز دانشجويان عراقی بيفتد، اگر زنان و دختران ايرانی نمی خواهند به روز زنان و دختران عراقی بيفتند، اگر نمی خواهيد تانکها و هواپيماهای آمريکايی بر زمين و آسمان ايران بگردند و پرواز کنند و تخريب کنند، بايد به صورت دسته جمعی يک «نه» بزرگ به اين رژيم بگوييد. اگر اين «نه» را نگفتيد و تانکهای آمريکايی را در خيابانهای تهران و کرج و تبريز و رشت و کرمان و يزد ديديد، کسی را ملامت نکنيد مگر خودتان را. من به عنوان پاسدار و بسيجی سابق که هم اکنون با عنوانی ديگر بين اين گروها و جاهای ديگر در رفت آمدم به شما اخطار می کنم که خطری بزرگ در انتظار ايران است. برای پرهيز از آن متحد شويد. من نمی دانم چه کار، ولی کاری بکنيد. اين يک اخطار است يک آگاهی ست!
محمود ح ميدان محمديه تهران