جهان پيرامون ما با سرعتي روزافزون در حال ساختن آينده خود است، آينده اي مشترك كه بشريت را فارغ از رنگ پوست و نژاد و آيين همسو نموده و خواه ناخواه سرنوشت ما نيز با آن پيوند خورده است.
جهان امروز با شتاب به يكپارچگي مي گرايد و جامعه بشري را در مفاهيم بنيادين زندگي خويش، به سمت ارزش هاي انساني مشترك رهنمون مي سازد.
- جهان به ما آموخته است كه انسان، بما هو انسان، داراي حقوقي است كه قابل خدشه و انكار نيست و رعايت آن، صلح و سعادت را براي بشريت به ارمغان خواهد آورد.
- جهان به ما آموخته است كه نبايد در مسابقه ناگزير آن، تنها تماشاگر صرف باشيم، بلكه بايد با تلاش، حركت و كسب آگاهي در اين آوردگاه قدم نهيم.
- جهان به ما آموخته است كه بدون علم و تكنولوژي نمي توان با نظام جهاني همراه شد و پيشرفت امروزين تنها در سايه توسعه مبتني بر دانش خواهد بود.
- جهان به ما آموخته است كه حقيقت در انحصار هيچ دين و آييني نيست و اديان و سنتهاي ملل مختلف بايد در كنار هم و در تعامل با هم، در جهاني متكثر به حيات خود ادامه دهند.
- جهان به ما آموخته است كه هيچ جامعه اي بدون دموكراسي، عدالت و آزادي از قدرت و ثبات كافي برخوردار نخواهد گشت…
اينك ماييم و اين جهان دگرگون شونده، كه فاصله مان روز به روز از آن زيادتر مي شود.
اينك ماييم و فردايي مبهم، كه انتظارمان را مي كشد.
اينك ماييم و حسرتي به جاي مانده، كه چرا نسلهاي پيشين قدر فرصتها را ندانستند و از گردونه زمان عقب ماندند.
اينك ماييم، كه بايد به دنبال سهم خويش از فرهنگ، سياست، اقتصاد و تكنولوژي در نظام جهاني باشيم؛ سهمي كه فراموش شده است.
به راستي ايران ما با پيشينه گرانبهاي تمدن و فرهنگ خود كه مملو از ارزشهاي انساني و شرقي است، نبايد در شكل گيري فرهنگ و سياست جهاني سهم داشته باشد؟ به راستي آيا ملت ايران با تكيه بر سرمايه بي نظير انساني خود نبايد از سهم ويژه اي در توليد ثروت و علم در جهان امروز برخوردار باشد؟
ما را چه شده است كه سر در لاك خويش فرو برده ايم و دلخوش به آمارهاي بي فايده، بر شكافي كه روز به روز ميان ما و جهان عميق تر مي شود، چشم بسته ايم؛ و هيچ نمي نگريم كه كشورهايي چون تركيه، مالزي، كره و حتي افغانستان و عراق از ما پيشي گرفته اند و مي گيرند.
براي نسل جديد كه هم اينك خود را در بطن فرايند جهاني شدن مي بيند، هيچ چيز دردناك تر از اين نيست كه روز به روز ايراني در جهان چهره اي خشن تر و تاريك تر مي يابد.
بايد بپذيريم كه انقلاب اسلامي ديگر بخشي از تاريخ شده است. جوانان انقلابي ديروز هم اگر ميخواهند از حافظه تاريخ پاك نشوند، بايد به باور جوانان مصلح امروز ايمان بياورند. به باور ما، آنچه مهم است حركت جديدي است به سمت توسعه و پيشرفت و بدست آوردن جايگاه فراموش شده اين ديار كهن در جهان امروز.
- ديگر زمان شعارهاي پوچ و بي اساسي كه دنياي مدرن را به عنوان دشمن فرضي مي انگارد و بازگشت ناممكن به گذشته را تجوز مي كند، گذشته است.
- ديگر دوران دخالت دولت در حوزه خصوصي افراد و مخدوش سازي مرزهاي حريم شخصي به پايان رسيده است.
- ديگر دوران تحريم و محدودسازي ارتباطات و محروم سازي از اطلاعات و بستن درها بر روي هرآنكه ما دشمن مي پنداريم، به سر آمده است.
- و در يك كلام، ديگر دوران حكومت استصوابي گذشته است.
و اين فصل جديدي در تاريخ ايران است، كه نسل جديد مي خواهد آن را رقم بزند. نسل جديد براي ورود به فصل جديد "معين" و ياريگري مي خواهد؛ رئيس جمهوري از جنس دنياي امروز.
رئيس جمهوري كه نه ريشه در تفكرات پوسيده قديمي داشته باشد، نه در اسارت پارادايم بنيادگرايي مانده باشد و نه خود را عاليجنابي فراتر از ملت بداند.
ما فردي از جنس زمان امروز مي خواهيم. فردي كه بداند اگر ما سهمي در ساختن دنياي جهاني شده نداشته باشيم، در آينده آن نيز جايگاهي نخواهيم داشت: فردي كه بتواند ايران مدرن را در جهان امروز راهبري كند.
آقاي دكتر معين! شما بايد اين فرد باشي. فردي كه ما به او اميد بسته ايم تا "معين" ما و ايران ما باشد.
به اميد فردايي كه ايراني به دانش، ثروت و تلاش خود شناخته شود، نه به خشونت، بي تدبيري و انزوا.
[ وبلاگ الپر ]