[اين نامه در روزنامه شرق منشر نشد.]
جناب مدير محترم روزنامهء آزاده و مستقل «شرق»
در جريان مصاحبه ای که آقای بهزاد نبوی با روزنامهء شما داشته و در شمارهء 13 بهمن ماه جاری چاپ شده ايشان ذکر خيری هم از اينجانب کرده و در اشاره به وضع نظام شاهی و حکومت آن گفته اند که «باقر مومنی در دانشگاه تهران در 13 آبان که سخنرانی کرده بود گفته بود اين دُم شير است به بازی نگيريدش. اصلا تصور نمي کرد که بشود رژيم شاه را بدينگونه سرنگون کرد.»
من نمي دانم آقای مهندس بهزاد نبوی اين جمله را که از قول من نقل کرده اند، در کجا و از چه کسی شنيده اند و بطور قطع يا مرجع ايشان دچار سوءتفاهم شده و يا شايد در اثر گذشت زمان تداخل هايي در ذهن ايشان صورت گرفته و منجر به چنين نقل قولی شده است . بهر حال بيان چنين جمله ای، آن هم در 13 آبان (1357)از جانب من نمي تواند صورت گرفته باشد به دو دليل ساده:
اول اينکه من مطلقا عادت ندارم که در گفته ها و نوشته هايم از بزرگان نقل قول کنم و يا ضرب المثل هايی از اين قبيل بکار ببرم، بخصوص کاربرد اصطلاح «شير» و حتی «دُم شير» در مورد شغال کثيف و مفلوکی مثل محمدرضا شاه و يا دستگاه گند و بی پايه ای که او در راسش قرار داشت غير قابل تصور است.
دوم اينکه پس از بهار 1356 و برگزاری ده شب شعر در مهر ماه همين سال حتی در ذهن محافظه کار ترين نيروهای سياسی نيز ترديدهای جدی در مورد ثبات قدرت بوجود آمده بود، و بويژه پس از کشتار خيابانی تبريز و قم و مقابلهء بی باکانه و قاطع و درگيری های سرنوشت ساز توده های مردم با قدرت در سراسر ايران و سپس تزلزل در تمام ارکان قدرت و فرار سرمايه داران و قدرتمندان به خارج و گسترش انتقاد و اعتراض در درون نهادهای حکومتی ديگر جائی برای اعتقاد به ثبات و دوام نظام استبدادی باقی نمانده بود و کار به جائی رسيد که حتی خود آن مجسمهء حماقت هم «صــدای انقلاب» را شنيد. باين ترتيب باور کردنی نيست که من، با سابقهء فکری و سياسی که داشتم، در آن گرماگرم و جوشش انقلاب دربارهء نظامی که آخرين نفس هايش را مي زد در برابر دانشجويان انقلابی چنين حرفی زده باشم.
اما گذشته از همهء اين ها و تا آن جا که يادم هست، و مطمئن هم هستم، پس از جمعهء خونين 17 شهريور 1357، يعنی دو ماه پيش از تاريخی که آقای بهزاد نبوی يادآوری کرده است من ديگر بطور قطع يقين داشتم که عمر حکومت شاه به پايان رسيده است و به همين دليل هم فعاليت های سياسی و فرهنگی علني خود را که مستقيماً عليه اين حکومت بود، همراه با دوستان و همراهان آغاز کردم.
توضيح آن که من در اول شهريور 1357 برای استفاده از يک ماه مرخصی اداری همراه با همسر و پسر کوچکم به خارج رفتيم و در پاريس بود که يک يا دو روز پس از واقعهء 17 شهريور شنيدم که برای دستگيری تعدادی از رهبران سياسی نيمه شب به خانه هايشان ريخته و برای دستگيری من هم، باحتمال قوی به اشتباه و به غلط به آپارتمان ما رفته بودند که دست خالی برگشته بودند. من پس از شنيدن اين خبر بطور قطع يقين کردم که کار نظام به پايان رسيده و به همين دليل پيش خودم طرحی ريختم که پس از بازگشت به ايران آن را عملي کنم و آن اين بود که در قدم اول يک محفل مارکسيستی از دوستان همفکری که مي شناختم تشکيل بدهيم و يک فصلنامه تئوريک منتشر کنيم که اين کار بلافاصله پس از بازگشت من در آخر مهر ماه آغاز شد و مطالب مجله هم پيش از انقلاب به تدريج فراهم شد و نخستين شمارهء آن بنام «انديشه» و بعنوان يک «نشريهء تئوريک مارکسيستی »در فروردين 1358 انتشار يافت و تا پنج شمارهء آن هم دوام پيدا کرد.
بعلاوه در همين زمان با رفقا و دوستانی که از سال ها پيش در يک گروه مخفی سياسي با هم بنوعی در تماس بوديم فعاليت منظم خود را آغاز کرديم و همراه با عده ای ديگر از دوستان همفکر به تدارک يک نشريهء هفتگی سياسی بنام «صدای معاصر» پرداختيم که نخستين شمارهء آن با تأخير در 29 اسفند 57 از چاپ در آمد. اين نکته را به اين سبب نوشتم که اگر من فکر مي کردم حکومت شاه پايگاه محکمی دارد نه در خود جسارت چنين کارهايی را بصورت علنی مي ديدم و نه تشکيل چنين جمع و انتشار چنين نشريه هايی را امکان پذير و مفيد مي دانستم .
با اين همه بايد به اين نکته اشاره کنم که ممکن است من در جائی حرفی زده باشم که چنين سوء تفاهمی را بوجود آورده باشد زيرا بخوبی يادم هست که من در زندگی هميشه دوستان را از آسان گيری و اميد های بی پايه برحذر داشته ام از جمله آن که حتی دو سه روز پس از رفتن شاه از ايران هم در يک سخنرانی که آقای درخشش مسئول جامعهء معلمان تدارک ديده و مرا هم برای سخنرانی دعوت کرده بود به حاضران هشدار دادم که زياد هم بي خيال و از توطئه های ضد انقلاب غافل نباشند و البته اين نوع برخورد با جريان حوادث به هيچ وجه به معنای آن نيست که در اين تاريخ من به پيروزی انقلاب بی اعتقاد بوده ام.
با آرزوی موفقيت های بيشتر برای شما و مردم ايران.
باقر مومنی
17 بهمن 1383
----------------------
مصاحبه ای که سانسور شد
ترس ، عناصر محافطه کار و حتی مشکوک نفوذ خود را
همچنان در مطبوعات حفظ کرده اند . نمونهء آن خودداری
چاپ مصاحبهء کوتاه زير است. اين مصاحبه در يکشنبه17
دی 1357 بوسيلهء يکی از روزنامه ها با يکی از صاحبنظران
صورت گرفت و چون در آن روزنامه چاپ نشد باينصورت
در اختيار مردم قرار ميگيرد. اميد که روزی مطبوعات ايران
آزادی واقعی و کامل خود را باز يابند.
سـ آيادولت بختيار موفقيتی پيدا خواهد کرد يا نه؟
ج ـ در شرايط انقلابی کنونی تنها يک دولت انقلابی موفقيت خواهد داشت،و دولت انقلابی آنچنان دولتی نيست که بخواهد کاری کند که گردونهء انقلاب ازحرکت بايستد يا حتی حرکتش کند شود بلکه بايد کاری کند که انقلاب کنونی ملت ما هر چه زودتر بصورت ريشه ای به هدفهايش برسد :
هدف های انقلابی کنونی ملت ما نه تنها برچيدن بساط سلطنت استبدادی است بلکه در هم کوبيدن تمام دستگاه ها و عواملی است که اين استبداد سلطنتی را بر ملت حاکم کرده است. اين دستگاه ها بطور عمده دستگاه های پليسی و بخصوص ســاواک و ارتش است . شما لابد شنيده ايد که اين دستگاه جهنمی ساواک چه جنايت هائی عليه ملت ما و آزاديخواهان کشور مرتکب شده و بعلاوه در همين چهار ماه اخير شما ديده ايد که اين ارتش در رفتار با ملت خودش روی فاشيست های جنايتکار نازی را در اروپا ، امريکايی ها را در ويتنام و لژيونر ها ی فرانسوی را در افريقا سفيد کرده و بخوبی نشان داد که دقيقاّيک ارتش ضد ملی است.بنابراين علاوه بر انحلال مطلق ساواک و مجازات تمام عناصر فعال پليسی آن بايد ارتش هم در هم کوبيده شود و بصورت يک ارتش ملی تجديد سازمان يابد.بعلاوه تمام سازمان های دولتي و فرهنگی که برنامه های کار آنها در جهت منافع استبداد و استعمار تنظيم شده بايد واژگون شوند و سازمان ها و برنامه های ملي بدست مردم و سازمان های انقلابی ترتيب داده شوند .
مهمتر از همه اينکه اين دستگاه استبداد سلطنتی و تمام سازمان ها و عواملی که به استقرار آن کمک کرده اند ـ از جمله مجلسين شورا و سناـ در واقع عناصر دست دوم و روبنائی هستند ، بايد به طبقه ای که اين بساط را برای حفظ منافع خودش چيده از ميان برود و از صحنهء اقتصاد و سياست مملکت و بطور کلی از مقام قدرت يکسره خارج شود . نبايد اجازه داد حتی يک نفر از افراد اين طبقه از مجازات مصادره و اعدام نجات يابد.
بنظر من تنها يک دولت انقلابی که بتواند اين برنامه ها را اجرا کند ميتواند مورد قبول مردم و موفق باشد.معلوم است که دولت بختيار با ترکيب کنونی خودش حتی در فکر هم نميتواند به يک چنين برنامهءانقلابی نزديک شود.اين دولت با وضع موجود ش فقط ميتواند ترديد و تزلزل در ميان گروهی از مدعيان رهبری جنبش بوجود بياورد ، و اين امر در عين حال که خيانت بزرگی است اميدوارم که حرکت انقلابی ملت عزيز ما را کند نکند. س ـ اگر اين دولت شکست بخورد آيا راه حل احتمالی چيست و آيا احتمال کودتا ميرود؟
ج ـ ما طی 25 سال پس از کودتای 28 مرداد 1332 زير شرايط کودتای فاشيستی زندگی کرده ايم و بخصوص در ظرف چهار ماه اخير ، يعنی از 17 شهريور ، مرتباّ بدست دربار استبدادی و عوامل نظامی و غير نظامی او کودتا پشت کودتا صورت گرفته است. بنابر اين ترساندن مردم از کودتای احتمالی امری بی معني است. مگر کودتا شاخ و دم دارد ؟ کدام کودتای نظامی ديگری ميتواند بيشتر از آنچه که نظامی ها در روزهای اخير در مشهد و قزوين و کرمانشاه کردند مرتکب جنايت شود؟ بعلاوه در شرايط انقلابی کنونی هر کودتا ی تازه ای مطلقاّ شکست ميخورد ـ همانطور که تا کنون شکست خورده است ـ و هر فشار جديدی فقط نيروی انقلاب را تقويت ميکند و هر قطره خونی که از ملت بريزد حرکت سنگ آسياب انقلاب را تندتر ميکند ،و من مطمئنم بالاخره روزی خواهد رسيد که خون ضد انقلاب به تنهائی آسياب انقلاب را بحرکت در آورد.
فقط بايد از آن بيم داشت که نيروهای ضد انقلاب کاملا سرکوب نشوند و انقلاب با يک رشته مانورهای سياسی فروکش کند ، آنوقت است که کودتای ضد انقلابی موفق خواهد شد. از قرار معلوم چنين نقشه ای هم در کارهست. ظاهراّاز نظر محافل استبدادی ، و استعمار امريکا که آنرا هدايت ميکند ، قرار است با اين دولت مردم را تا حدودی ساکت کنند . به بعضی جنبه های انقلاب که تأمين مقداری از آزادی هاست تن در بدهند و همينکه نيروی انقلابی ملت بحدی از آرامش رسيد با يک ضربت بقايای انقلاب را سرکوب کنند و نظام استبدادی را دوباره برگردانند. اما بهر حال وظيفهء ملت ما اينست که با استفاده از فرصتی که پيش آمده انقلاب خود را سازمان بدهد و با تمهيدات عاقلانه و عمليات انقلابی قاطع راه بازگشت استبداد را بکلی سد کند.
سـ آيا شاه برای هميشه از کشور خواهدرفت؟
ج ـ اين سوال را خود ايشان جواب داده اند و از قراری که شنيده ايد جوابی که ايشان به شما داده اند منفی است. ولی حرف من اينست که اساساّ چرا ايشان از کشور خارج شوند که مردم در انتظار بازگشت و يا عدم بازگشت ايشان سردرگم بمانند. بنظر من بهترين جا برای ايشان همين ايران عزيز است . من فکر نميکنم که ايرانيان مخالف ايشان و يا حتی باندهای گانگستری مثل مافيا که چشم به ثروت های عظيم ايشان دوخته اند ايشانرا در خارج راحت بگذارند و بهمين دليل معتقدم که بهتر است در همين وطن بمانند . ملت هم برای اينکه ايشان واقعاّ کاملاّ استراحت کنند ميتوانند قصر قاجار و يا ييلاق اوين را برای ايشان تخليه کند و ايشان راحت بنشينند و زير نظر چند نويسندهء کاردان تاريخ سلطنت خودشان را رقم بزنند.باين ترتيب تاريخ ايران را هم از خاطرات شخصی خودشان محروم نکرده اند.بعلاوه من وقتی راجع به سفر ايشان به خارج فکر ميکنم بياد شعری که از بچگی در ذهنم مانده ميافتم که ميگويد :
اگر شاهی بميرد از وطن دور بخواری ميبرندش جانب گور
من مطمئنم که اگر ايشان در وطن بمانند هر وقت بامر ملت دعوت حق را لبيک گفتند ايشان را آنطور که شايستهء مقامشان هست بگور خواهـــند سپرد و برای اينکه نام ايشان مثل شــداد و نـرون در خاطره ها بماند ستون های يادبود بر پا خواهند کرد.